مصلی

عملیات والفجر 8 ، گذر از اروند، غواصان رود خطر، مردان شب های پیش از عملیات ـ شب های   شناسایی ـ دیده های اشک بار، ساعات داغ و نفس گیر پیش از آغاز عملیات، لحظه های وداع، آغوش های بغض و جدایی، آخرین دیدارها، آخرین نگاه ها، آخرین دعاها، آخرین سفارش ها، لبخندهای یقین، تبسم های          بی بازگشت . . . و هزاران حرف نگفته که در پایان به شکل مکعب های یک اندازه و خالی  با عنوان شهید گمنام در ورودی مصلای شهر فریدون کنار فرود می آیند.
 قایق سواران جزیره ی مجنون، خط نگهداران مرزهای جنون، پیش تازان تکاور ارتش، خط شکن های دلاور بسیج، پرنده هایی که از فراز آسمان پی در پی روی دشمن نخود می ریختند و دیده بان هایی که هر گِرای جدیدشان چند درجه با گرای قبلی شان تفاوت داشت، امروز با ما هزاران پا فاصله دارند و در آسمان شهادت کتاب روزهای عشق را مرور می کنند و گاهی دست های اشاره را در مرور خاطرات خویش به سمت جبهه های جنوب و غرب ایران دراز می نماید.


خانه های قدسی و زیبای پنج  شهید گمنام در مصلای فریدون کنار بابلسر

در این مکان، یعنی داخل اتاقک زیبای بنای یادمان شهدای گمنام مصلای فریدون کنار، آخرین زمزمه های مردان میدان مبارزه و جهاد، سربازان فداکار اسلام و مدافعان حریم اهل بیت را می شنوی:
ـ راستی حاج مهدی، برای همسرت نامه نوشتی؟ بهش گفتی که شاید آخرین نامه ات باشد؟... ای بابا، به دل نگیر، شوخی کردم، خود من هم نتونستم چیزی بنویسم. می نوشتم که امشب می ریم عملیات و شاید برنگردیم. می نوشتم که مواظب بچه ها باش و دلِ خانمم شور بیفته.
یه صدایی وسط حرف های سید علی که شاید یکی از شهدای گمنام همین مکان باشد، بلند می شه و می گه:
ـ سید علی، نگفتی، اگر تو عملیات شهید بشی چی کار می کنی؟
بعد خنده ی بچه هایی که دارن برای رفتن به عملیات آماده می شن فضای اتاق رو پر می کنه. سید علی هم تند و سریع، با ایمانی راسخ جواب می ده:
ـ اولین کاری که می کنم اینه که پلاک شناسایی خودمو مفقود می کنم تا کسی به اسم منو نشناسه، آخه    نمی خوام شهادتم ریا باشه.
و باز خنده ی بچه های سنگر را از گوشه و کنار قبور پاک شهدای گمنام فریدون کنار می شنوی.  


روستا

در امتداد جنوب غربی فریدون کنار، پس از این که 6 کیلومتر دشتی سرسبز و چشم اندازهای دل انگیز را پشت سر گذاشتیم، به روستایی رسیدیم به نام اِزباران. بر سر زبان هاست که مردم این آبادی در میان روستاهای منطقه بیشترین شهید را تقدیم خدا کردند. پس همین مهم ما را وادار می کند تا در اولین گام بعد از ورود به روستای اِزباران سری به گلزار شهدای آن بزنیم.


موقعیت جغرافیایی روستای اِزباران فریدون کنار در نقشه ی آبادی های استان مازندران

در گلزار شهدای اِزباران که عطر بهشت در فضای آن پراکنده است، هنگام قرائت فاتحه بر مزار شهدا به سنگ قبری برمی خوریم که اضلاع نورش ناآشناست و شمیم حضور او بوی غربت می دهد. اما پس از کمی درنگ و تأمل درمی یابیم که این چهره ی غریب به دعوت شهیدان همرزمش که اهل اِزباران بودند قدم رنجه کرده و برای همیشه در این مکان ماندگار شده است.


گلزار شهدای روستای ازباران فریدون کنار



مزار مطهر شهیدی گمنام در گلزار شهدای روستای ازباران فریدون کنار