*زندگی نامه شهید ابراهیم نعمتی حسینآبادی*
نام پدر: فرهاد
تقویم سال 1337 به مرداد ماه رسیده بود که چونان آفتاب، در تقدیر زوجی سختکوش و متدین به نام «فرهاد و خیرالنساء» تابید. نامش را «ابراهیم» نهادند.
ابراهیم با اتمام دوره ابتدائی در دبستان «آیتالله نبوی» در زادگاهش «بهشهر»، جهت اشتغال به کار، نزد برادرش در تهران مهاجرت کرد. او با بازگشت به بهشهر، مقطع راهنمایی را به پایان رساند؛ و در نهایت، بعد از طی دوره سربازی، تحصیلاتش را تا پایه اول نظری، در دبیرستان شبانه «دکتر هشترودی» بهشهر ادامه داد.
با استناد به گفته خانواده، اوصاف اخلاقی ابراهیم را چنین بر میشمریم: «احترام ویژهای برای پدر و مادرش قائل بود و دوست داشت بیشتر به آنها خدمت کند. همیشه این مسئله را ذکر میکرد که من شرمنده هستم از اینکه نمیتوانم زحمتهای شما را جبران کنم.»
ابراهیم که پرورشیافته یک تربیت دینی بود، همواره در انجام فرائض واجب و مستحب، اهتمامی خاص داشت. با قرآن، این معدن حکمت و معرفت نیز مأنوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. در ارادتش به اهل بیت(ع)، همین بس که با الگوپذیری از سیده آن بزرگان و بهرهگیری از احادیث، سعی در کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی داشت.
«سکینهخاتون» در مورد تقیدات دینی برادرش میگوید: «یک شب در منزلمان مهمان بود. نیمههای شب، همسرم متوجه شد که شخصی در باغمان است. کمی جلوتر رفت، فکر کرد شاید کسی دارد میوه میچیند. اما دید ابراهیم در گوشهای از باغ، دارد نماز میخواند.»
زمزمههای انقلاب که از گوشه و کنار شهر به گوش رسید، این مبارز آگاه نیز، تحتتأثیر اندیشههای امامخمینی و مطالعه کتابهای سیاسی، جهت اعلام انزجار از رژیم پهلوی، همنوا با دیگر انقلابیون، خواستار براندازی حکومت جور شد. از اینرو، در محافل سیاسی حضوری فعال داشت.
بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل کمیته و بسیج، او فعالیتهایش را در راستای حراست از دستاوردهای انقلاب تحقق بخشید.
ابرهیم همزمان با به تن کرن جامه پاسداری در 1358/6/1، در واحد عملیات سپاه بهشهر مشغول خدمت شد. در همین سال (58) نیز، جهت دفاع از وطن در برابر دشمنان داخلی، راهی قصر شیرین، تکاب و گنبد شد.
لذا، ذکر خاطرهای از «حسین نوشین» ـ همرزم دیرین او ـ خالی از لطف نیست: «قرار بود جوانانی را که از نظر آمادگی جسمی، توان بالایی دارند، در مرحله اول به قصرشیرین اعزام شوند؛ که او یکی از آنها بود. آن زمان در آن منطقه، درگیریهای داخلی با کوملهها و دموکرات وجود داشت. ابراهیم در مقابله با آنها شجاعت نشان میداد. حتی یک شب که چند نفرشان را دستگیر کرده بودیم، او به تنهایی از آنها نگهداری میکرد.»
ابراهیم در مهر 1359، در کسوت تکتیرانداز، راهی سرپل ذهاب، و یک ماه بعد، رهسپار سوسنگرد شد.
در سال 1360، به عنوان فرمانده گروهان، در اسلامآباد غرب حضور یافت.
عملیاتهای رمضان، بیتالمقدس و حصر آبادان، از دیگر میدانهای رشادت او به شمار میرود.
ناگفته نماند که حضورش در عملیات ثامنالائمه، منجر به جراحت و بستری شدنش در بیمارستان مشهد و امامخمینی بهشهر شد.
«ابوالفضل مستشرق» ـ دامادش ـ بُعد دیگری از شخصیت او را به تصویر میکشد: «هرگز ندیدم در عملیاتها یا غیر از آن، جلوتر از نیروهایش برگردد. نسبت به شرایط رزمندههای زیردستش، خیلی دلسوز بود. این اخلاقش برایم اهمیت زیادی داشت. اینکه یک فرمانده، آنقدر خودش را موظف بداند که آخرین نفر از قرارگاه باشد که برگردد.»
بوستان شهدای «بهشت فاطمه»، نشانی این روزهای دردانه خیرالنساء است؛ هم او که با عشق به حسین فاطمه(س)، در 11 آذر 1361، در کسوت جانشین گردان امام حسین(ع)، عملیات محرم را عرصه پیکار با دشمن کرد تا نامش را تا ابد، در طومار شهدای این آب و خاک جاودان بماند.