نام پدر : میرقلی
تاریخ تولد :1340/11/20
تاریخ شهادت : 1362/08/01
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*وصیت‌نامه شهید سید حسن نجفی*

 

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

بنام خداوند بخشنده مهربان

فَلْيُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً.

قرآن کریم می‌فرماید : مومنان باید در راه خدا با آنکه حیات مادی دنیا را بر آخریت گزیدن

جهاد کنند و هر کس در جهاد بر راه خدا کشته شد فاتح گردد زود باشد که او را در بهشت ابدی اجر عظیم دهیم.

به‌نام خدا و با سلام و درود به پیشگاه مقدس حضرت خاتم ‌الانبیاء محمد مصطفی(ص) و با سلام و درود به فرزندان پاک و امامان معصوم(ع) و با سلام و درود به نور چشم مصطفی فاطمه زهرا و دخترش زینب کبری(س) و با سلام و درود بر فرمانده جبهه ها حضرت مهدی(عج) و با سلام و درود به شهدای صدر اسلام و شهدای کربلاهای ایران و شهدای تروجن و با سلام درود به پرچم دار حق فرزند پاک امام زمان(ع) خمینی عزیز و با سلام درود به سنگرنشینان جبهه ها و رزمندگان سلحشور و با سلام به شما امت مسلمان و همیشه در صحنه ایران. و با سلام به پدر عزیز و مادر گرامیم وصیت نامه ام را شروع می‌کنم.

امت مسلمان و مؤمن! بدانید که امروز روز بازگشایی پرونده‌های اعمال چند سال عمر ماست و امروز میدان آزمایش پروردگار توانا به روی بندگان است، و چقدر ارزشمند است برای کسانی که از این میدان امتحان خوب راهی را انتخاب کردند اینها در جوار حق تعالی سعادتمند شدند پس شما ای اهل ایمان اگر امروز به پا خیزید و با کفار و منافقین بجنگید و پرچم لااله‌الاالله محمد رسول‌الله را بر فرازهای ظلم و جور دنیا بکارید و پرچم اسلام را به دست صاحبش حضرت بقیه‌الله الاعظم روحی و ارواحنا له الفدا بسپارید خدا  شما را در جوار حق و در کنار فرزندان پاک رسول‌الله رهنمون می‌کند خداوند در قرآن می‌فرماید : یاایها الذین آمنوااستعینو بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین، ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و استقامت پیشه کنید و به یاد خداوند بر نماز توسل جویید که خدا با صابرین است.

ملت شهیدپرور ایران و امت سلحشور بهشهر و تروجن! همیشه در قبال رنج و غم‌های دنیا شکیبا و صبور باشید (در نمازهایتان خاشع، و جز به مسائل اسلام به هیچ چیز فکر نکنید). امام خمینی اگر ما تسلیم این بلاها شویم کمر انسان را می‌شکند صبر و استقامت پیشه کنید و مسائل دنیایی را کنار بگذارید فقط خود میدانم‌ این جمله را به عنوان تذکر بگویم نگذارید در داخل ما بر علیه ما توطئه بچینند و درباره یک مسائل کوچک خود را سرگرم نکنیم و اگر ما برای یک لحظه هم منافقین را خوشحال کنیم به اسلام و امام خیانت کرده‌ایم. بنابراین برادران و خواهران مهربان من به شما میگویم آنکه باطل است خودش می‌داند که باطل است کنار بکشد. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: خدایا! تو مرا آفریدی از من نسبت به خودم داناتری و من خود را نسبت به دیگران بهتر می‌شناسم هر کس خود را خوب می‌شناسد یک موقع نکند به خاطر دوست‌ بازی اسلام را پایمال کنیم نکند خدای ناکرده به خاطر مسائل شخصی اسلام و انقلاب و امام یادمان برود . من به همه ملت ایران می‌گویم اسلامی شدن شرط نیست اسلامی زیستن شرط است.

 برادر خواهر اسلام است عمل کردن به اسلام مهم است ان شاالله خداوند به همه ما توفیق عمل صالح بدهد (آمین) از آنجا که ذکر خدا دل‌ها را آرامش می‌بخشد و همیشه  بیاد خدا باشید اگر خدای نکرده تا به حال نتوانستیم به دامان اسلام برویم هنوز دیرنشده است در رحمت خدا باز است حالا دیگر به اسلام پناه ببریم و مسائل اسلامی را آنچه خدا می‌خواهد پیاده کنیم من چون یک بسیجم گر چه لیاقت یک بسیجی را ندارم ولی با این حال اسم بسیج بر من است مفتخرم و اگر هم روزی لباس مقدس سپاه را هم بر تن بپوشم در واقع خود را یک بسیجی بیش نمی‌دانم و به آن کسانی که در پایگاه مقدس بسیج خدمت می‌کنند می‌گویم خدمت کردن در بسیج که برای خدا و قدم میگرید یاری نمودن به اسلام است اسلامی که در جهان غریب است چون سردار اسلام غریب  بوده اما یک مسئله مهم اینجاست سعی کنید در هر ارگانی در هر جایی خدمت می‌کنیم مواظب باشیم که (حب الدنیا راس کل فتنه) دوست داشتن دنیا سرمنشأ همه بدی‌هاست یک‌ موقع دنیا ما را دنبال خودش نکشد که موجب سرشکستگی اسلام شویم و نکند خدای ناکرده کاری انجام دهیم که نزد شهیدان خجالت بکشیم و به فکر این باشیم فردای قیامت شهیدان دامان ما را می‌گیرند و آنوقت چه جوابی داریم به آن‌ها بدهیم در ارگانهای اسلامی همدیگر یاری دهیم حضرت علی(ع) می‌فرماید (ان الحق ثقیل مری وان الباطل خفیف وبی) همانا حق سنگین و مشکل اما گوارا است و به خاطر سبک و آزاد اما در مقابل خطرناک است امت مسلمان! فقط برای یک لحظه به امام  فکرکنید چون حضرت علی(ع) این همه مشکلات زندگی اسلامی را تحمل می‌کند پس ما هم کاری نکنیم دل این مرد خدا را درد بیاوریم . سنگرهای پشت جبهه را خالی نکنیم. آن رزمنده ای که اسلحه بر دست می‌گیرد و خواب از چشمانش می‌گیرد و در دل سنگر نگهبانی می‌دهد به امید آنکه پشت جبهه پشتیبان او هستند پس ما اینجا کارهایی نکنیم که رزمندگان را دل شکسته بکنیم. همیشه سعی کنیم . آب را از چشمه بگیریم و سعی کنیم ‌ریشه و سرمنشأ جریانات کجاست ، مدارس را خوب نگه داری کنید و مهلت ندهید که منافقین از این موقعیت استفاده بکنند.

تو ای پدر بزرگوارم! چون حبیب بن مظاهر روبروی تیر دشمنان قرارگیر نگذار به امام زمان تیر اصابت کند، تو ای مادر مهربان! چون لیلا در این غمها صابر باش و تو ای یک دانه خواهر عزیزم! که نامت فاطمه است بعد از مرگم چون حضرت فاطمه(س) و زینب وار زندگی کن و شما ای برادرانم! فرزندی باشید برای اسلام که اسلام به فرزندان پاک افتخار می‌کند و شما ای دوستانم! در عزمتان راسخ و در اراده تان مستحکم و درد دعاهایتان شکیبا و دعای الهی اعظم البلا را در نمازهایتان بخوانید متوجه باشید که حضرت مهدی(عج) تعالی از شما انتظار دارد آنچه را که اسلامی می‌خواهد.

محل دفن من سر قبرستان کنار دیوار بسیج باشد بهتر است چون اگرچه زیر خاکم ولی می‌خواهم نگهبانی بدهم. هر جا دفنم ‌کردید مسئله‌ای نیست تشخیص شما برایم کافی است. وصی و ناظر پدر و مادرم هستند. در اینجا همه‌تان را به خداوند بزرگ می‌سپارم در خاتمه چند دعا می‌کنم.

خدایا! شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بگردان.

خدایا! ما را یک لحظه به خود مان وا مگذار، خدایا! پروردگارا! اسرای ما را به دست رزمندگان اسلام آزادشان بگردان، خدایا! پروردگارا! رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران را تا ظهور حضرت امام زمان حفظ بفرما، خدایا! رزمندگان اسلام را پیروز بگردان و ما را به درد اسلام بیشتر آشنا بگردان خدایا! چشم گنهکار ما را به جمال نورانی امام زمان(عج) منور و ما را از سربازان واقعی امام زمان قرار بده. خدایا! پروردگارا! ظهور حضرت مهدی(ع) را نزدیکتر بگردان.

آمین یا رب العالمین

والسلام علی من التبع الهدی

جبهه گیلان غرب  - دار بلوط

مورخ 60/10/8

به امید زیارت کربلای حسینی(ع) و پیروزی اسلام و به اهتزاز درآمدن پرچم الله ‌اکبر بر کاخهای ظلم و فساد به دست سنگرنشینان حق.

 

 

به‌نام خداوند بخشنده مهربان

************************

چند بیتی شعر ناقابل را به آن دسته از برادران و خواهران مسئول و متعهد به انقلاب اسلامی را که با شهیدان عهد و پیمان بستند تا آخرین لحظات به وعده شان وفا کنند هدیه می‌کنم.

 

با شهیدان عهد و پیمان بستن از اسرار ماست             بر عمل کردن وفا کردن به عهد کردار ماست

می‌رویم راه شهیدان را که راه انبیا ست                        با خمینی بدگمان بودند بدانید اشتبا ست

باز آیم و رسالت را به دوش گیریم رویم                          سوی الله بار عزت را بدوش گیریم رویم 

 

بارالها سایه پیغمبران را از سر ما کم نکن در دل سنگر نشستن جنگ و پیکار کار ماست به شهادت نزد الله آرمیدن آخرین دیدار ما است       

مورخ 60/10/8

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید سيّدحسن نجفي تروجني*

 

نام پدر: ميرقلي

در يكي از روزهاي زيباي سال 1340 در روستای «تروجن» بهشهر، چشم به جهان گشود.

پدرش «میرقلي» و مادرش «رقيه» شش فرزند داشتند، که «حسن» فرزند سوّم آن­ها بود.

حسن با پایان دوران ابتدائي و راهنمايي، موفق به کسب ديپلم رشته فرهنگ و ادب از دبيرستان «دكتر شريعتي» بهشهر شد.

مادرش مي­گويد: «پسرم صرفه ­جو بود. از پول توجيبي ­هايي كه به او مي­داديم، براي خودش مداد و دفتر مي­خريد. بخشنده بود و به قول ما دست بِدِه داشت. يك روز كت و شلوارش را پوشيد و به مدرسه رفت. وقتي برگشت، لباس­هايش را درآورد، داخل روزنامه پيچيد و به يكي از دوستانش داد.»

حسن به دلیل تربیت دینی والدین، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این معدن حکمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

در بیان خلق‌وخوی حسن، باید گفت که نسبت به پدر و مادر، احترام خاصی قائل بود و از آن‌ها حرف‌شنوی داشت. با دیگران نیز، به ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

وقتي عراق در 31 شهريور 59 به ايران حمله كرد، او وظيفه خود دانست كه در اين پيكار نقش داشته باشد. لذا، هر بار كه در تشييع ياران شهيد شركت مي­كرد و مي­ديد كه اين جوانان، جان­شان را در دست گرفته، به جبهه شتافتند، با خودش مي­گفت: «چرا من اين­جا نشسته ­ام و عظمت اين جان­بازي­ ها را از دور تماشا مي‌كنم؟» سرانجام طاقت نياورد و در همان سال 59، به عنوان مسئول دسته، راهی مریوان شد.

سال 60 در کسوت تک‌تیرانداز، در مناطق عملیاتی حضور یافت.

در سال 1361 با سمت مسئول دسته و پیک واحد اطلاعات ـ عملیات، در میادین نبرد به ادای تکلیف پرداخت.

بنا به استناد خانواده، از جبهه كه به خانه مي­آمد، روي رختخواب نمي­خوابيد. مي­گفت: «در آن­جا رزمنده­ها روي زمين مي­خوابند.»

سيّدحسن در 62/4/24 به عضويت سپاه در آمد و در کسوت فرمانده گروهان، راهی جبهه شد. ناگفته نماند که وی در منطقه شیاکوه و منطقه جنوب، دچار جراحت گشت و در بیمارستان تهران و اهواز بستری شد.

«یوسف یحیی‌زاده» از هم‌رزمش چنین می‌گوید: «یک روز در یکی از محورهای خط مقدم، دشمن در محور گروهان او، یک خط آتش تشکیل داد. ما به وی بی‌سیم زدیم و گفتیم که چون احتمال اصابت خمپاره به داخل سنگر زیاد است، بچه‌ها را به سمت گودال تانک هدایت و پراکنده کن. حسن هنگام انتقال نیرو، متوجه شد که یک خمپاره کنار سنگر مهمات منفجر شده است. پس، او به همراه چند نقر دیگر، خود را به سرعت به آن‌جا رساند و سعی کرد آتش را خاموش کند. چون دود غلیظی از آن نقطه بلند شده بود، عراق مرتب آن‌جا را می‌زد. حسن در حین خاموش‌کردن آتش بود که یک خمپاره 120 میلی‌متری کنار پایش منفجر شد. بعد او را به بیمارستان منتقل کردند. ما هم پس از سر و سامان دادن به خط، با اجازه فرمانده گردان، برای عیادتش به بیمارستان رفتیم. سر و صورتش پوشیده از باند بود و تازه از اتاق عمل بیرون آمده بود. وی به محض دیدن ما با حالت اعتراض گفت: چرا بچه‌ها را تنها گذاشتید؟ بروید و به آن‌ها برسید. بعد که آرام شد، با ما بگو و بخند کرد و کمی سر به سرمان گذاشت. پس از یک هفته هم، خودش با همان وضع صورت از بیمارستان فرار کرد و به خط برگشت.»

و سرانجام، حسن در 62/8/1 طی عملیات والفجر 4 در مریوان، به فیض شهادت نائل آمد. سپس با تشييع اهالی قهرمان‌پرور بهشهر در «مسجد جامع­ النبي(ص)» شهيدآباد به خاك سپرده شد.