عزیزالله (پدرشهید) ازخصوصیات اخلاقی فرزندش چنین ميگويد: «ماهي چهارهزار تومان حقوق ميگرفت، امّا موقع رفتن به جايي، از ما پول ميخواست. يك بار يكي از دوستانش به من گفت: پسرت خيلي دلسوز و دست و دلباز است؛ در واقع عل يوار زندگي ميكند.
گفتم:چطور؟
گفت: من يك خواهرزاده دارم كه از ناحيه چشم تركش خورده و نميتواند زياد كار كند. او هر وقت به ديدنش مي آيد، مبلغي پول برايش ميگذارد و ميرود.»
علی، پسرخالهاش نحوه شهادت حمیدرضا را اینگونه بیان میکند: «زمان بازگشت از عملیات،عدهای از برادران رزمنده سوار خودرو شدند و به عقبه برگشتند؛ ولی حمیدرضا جای خود را به دیگری داد و همراه همرزمش«رجبعلی ابطالی» با پای پیاده به راه افتاد. در همان حین، خمپارهای در چند متریشان اصابت کرد و هر دو به شهادت رسیدند.»
بنا به اذعان پدر، «دوستانش به شوخی به او میگفتند: چرا پیراهنت را عوض نمیکنی حمید؟ میگفت: بیایید ببینید کردستان چه خبر است؟ بچههای آنجا لباس برای پوشیدن ندارند، آن وقت من رخت نو بپوشم؟ من این لباس را دوست دارم. وقتی شهید شد، همان پیراهن تنش بود.»