مادر شهید : شهید کارگری می کرد و پول کارش را به من می داد و می گفت مادرجان ! برای خودت خرج کن . بسیار دلسوز بود نسبت به پوشیدن لباس نو ناراحت می شد و اما اگر در مراسمات عروسی شئونات اسلامی را رعایت نمی کردیم به شدت تذکر می داد . معیار شهید در ازدواج فقط حجاب و تقوا و ایمان بود .
همرزم شهید : یادم می آید که شبی در جبهه من مشغول گریه کردن بودم و شهید پشت سر من بود و من متوجه نبودم و بعد از مدتی متوجه شدم که او پشت سر من است و من به شهید بوسه زدم و ایشان از من سوال کرد چرا گریه می کنی ؟ و من گفتم تحت تاثیر حرفهای شب گذشته شما در رابطه با اهل بیت قرار گرفتم و همچنان مقام امام حسین و صحنه کربلا مرا متاثر کرد و او به من روحیه داد و مرا آرام کرد .