نام پدر : اسماعیل
تاریخ تولد :1337/02/29
تاریخ شهادت : 1361/08/21
محل شهادت : زبیدات

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

محمود گرجی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1337 ـ روستای گرجی محله بهشهر

3- نام و شغل پدر :

اسماعیل ـ کارگر

4- نام و شغل مادر:

هاجر نقی زاده ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج فرزند

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

وضعیت اقتصادی خانواده در حد متوسط بود. از لحاظ اعتقادی شهید در یک خانواده متدین و مذهبی که پدرشان دارای سواد دینی و برادرشان روحانی بودند، مراحل رشد و کمال را طی کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):ــــــــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان ابتدایی روستای گرجی محله بهشهر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی بهشهر

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان بهشهر ـ اقتصاد

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

دانشگاه تربیت معلم ـ بابل

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :ـــــــــــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :ــــــــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

حمیده قنبری ـ 1356

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

یک فرزند پسر

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

رفتارش با پدر و مادر بسیار خوب بود و به آنها احترام می گذاشت. با سایر اعضای خانواده هم خوب و مهربان بود.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

معلم

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

آموزش و پرورش

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :ــــــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

همکاری با پایگاه بسیج محل و سپاه، شرکت در راهپیمایی ها و جلسات دینی، مبارزه با منافقین، پخش اعلامیه های امام

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :ـــــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

یک روز پاسگاه هزار جریب به خاطر اطلاعاتی که ضدانقلابها از شهید به پاسگاه داده بودند، او را دستگیر و بسیار شکنجه کردند. حتی ریش او را خشک خشک تراشیدند.

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

چندبار

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

فرمانده دسته، آر پی جی زن

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :ــــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

61/8/2 ـ در پاسگاه زبیدات عراق براثر اصابت کاتیوشا شهید شد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

61/9/15 ـ در تکیه امام خمینی روستای گرجی محله بهشهر به خاک سپرده شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

علی اکبر گرچی ـ پسردایی شهید: شهید بزرگوار بسیار خوش سخن و خوش برخورد بودند. زمانی که در یکی از روستاهای هزارجریب معلم بود، با داشتن اخلاق خوب، تمامی اهالی آن محله را شیفته خود کرده بود. به طوری که بعد از شهادتش بسیاری از دوستان به خانواده اش سر می زدند و از خصوصیات اخلاقی شهید تعریف می کردند.

 

محمدباقر پورگرجی ـ پسرعمه شهید: شهید بزرگوار در جهت جذب نیرو و اعزام به جبهه همه را تشویق می کرد  وبا ارائه تحلیل های درست و صحیح همه را نسبت به جبهه و جنگ حساس می کرد. همیشه نگران آینده انقلاب و جنگ بود و می گفت: دیگر ادامه زندگی برایم میسر نیست. همواره تابع فرماندهان بود و اگر چیزی به نظرش می رسید، با فرماندهی مطرح می کرد. ایشان در تصمیمش ثابت قدم بود و هیچ شک و تردیدی در خود راه نمی داد.

 

علی اصغر گرجی ـ پسرعمه شهید: قبل از شروع عملیات دوم محرم شهید به من گفت: اسم و شماره پلاک خودم را کجا نوشتم. گفتم در درپوش جیب پیراهن، روی شلوار ران و پشت پیراهنم. اما ایشان پوتینش را درآورد و گفت مثل من پشت زبانه پوتین شماره پلاک و اسم خودت را بنویس. خودش هم پوتینم را درآورد و روی زبانه آن اسم و شماره پلاکم را نوشت. بعد هم گفت: ممکن است آدم طوری شهید شود که اصلا جای شناسایی نباشد. خدا می داند بعذ از 24 ساعت چنان شهید شد که تنها با مشخصات زبانه پوتین که پایش از مچ در آن قرار داشت شناسایی شد.

 


وصیت نامه

 *وصیتنامه شهید محمود گرجی *

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیتنامه شهید محمود گرجی به پسرش احسان گرجی

احسان عزیزم سلام. قبل از هر چیز باید برایت بنویسم که باید همیشه در خط اسلام باشی این تحمیل نیست بلکه وصیت پدری به فرزندش هست که هر پدری خواهان خوب بودن فرزندش هست پس این به این معنی است و بعد برایت آرزوی این را دارم و امیدوارم که روز به روز بزرگ شوی و مهره ای ثابت در جامعۀ زمان خود باشی. چون پسرم زندگی مشکل هست و مشکل تر از آن درک واقعیت جامعه هست. حقیقت را پذیرفتن و خود را برای حقیقت فدا کردن. اینها واقعیت جامعه هست، واقعیت جامعه این نیست که ما دنبال خوش گذشتن باشیم و عده ای عرق ریزان برای ما کار کنند. واقعیت زندگی را به دوش خویشتن کشیدن هست. پسرم زندگی خودت را بخاطر بسپار. زندگی روزانه ات را به خاطر بسپار و شب خود را بازجوئی کن و خود محاکمه کن که روزت را چگونه گذراندی عمرت چگونه سپری شود. خوبیها و بدیها را از هم جدا کن زیرا من بی اندازه انتظارم از تو زیاد هست که برای جامعۀ زمان خودت مانند شمعی باشی که بسوزی و محفلت را روشن کنی. چون احسان خوبم من دوست ندارم که فرزندم چون بچه های لوس و نونور سرمایه داران رفتار کند بلکه باید در بطن جامعه برای افراد جامعه کوشید و جان داد و فداکاری کرد. احسان کوچولویم هنوز هم فریادت فریادرسای تو که از احصار تنگ و زندان کوچک رحم مادرت جدا شده بودی و اولین باری که بدنیا آمدی دیده ات را خانۀ نیمه ساخته مان که حاکی از یک زندگی متوسط یک معلم بود منت گذاشت و روبرویت ظاهر شد. در گوشم هست. آن زمانی که انتظار به دنیا آمدنت را می کشیدم. هر لحظه در ذهنم تجسم می کردم که فرزندی برومند به جامعه ام تحویل دهم تا دنیای استعماری خودمان را دوشادوش هم از بین ببریم و حکومت الله را جایگزین کنیم. ولی پسرم این منطق تکامل بشریت هست که جمعی[] و جمعی به آزادی برسند، بی آنکه ترسی داشته باشیم. پسرم من اولین فریادت را فریادی خروشان بر علیه فقر توده های زیر بار ظلم تلقی کرده ام و به همین اندازه از تو انتظار دارم که در آیندۀ زندگیت چون کوهی مقاوم و استوار در مقابل ظالمان و متجاوزان زمانت بایستی و هرگز به خود سکون و آرامش در مقابل بی عدالتیها راه ندهی. همیشه چون رودخانه ای باش حرکت کن، چون سیل خروشان غرنده به پیش بتاز و خانه های ظلم را از بیخ و بن بر کن، نه مردابی مرده و ساکت بلکه رودخانه ای متحرک در مسیر زندگیت باش و تمام حرکات زندگیت از آزاد مردان دنیا سرمشق گرفته شود، آزاد مردانی چون حسین (ع) و سیدجمال، میرزا، امام خمینی.

مبادا تو را روزی در خواری ذلت ببینم که چون سگان برای تکه نانی خشک برای اربابانشان دم می جنبانند. باید شیری باشی که[] نه روباه و کفتار پس مانده خوار. در مقابل حریفانت دشمنان دینت باید چون یوزپلنگ وحشی و عاصی و عصیانگر و همیشه جرقه های ایمان باید در تو چون آذرخشی شعله بکشد و تمام خرمنهای ظلم و زور را بسوزاند. پسرم احسان عزیزم این منطق انسان آزاد و حق طلب هست زیرا تکامل بشریت به این حرکات وابسته هست و در طول تاریخ همیشه در صفحه پرافتخار و رنگینش نقش خواهد بست. پسرم باید بخاطر بسپاری ما زندگی را موقعی آغاز کردیم و تو وقتی تولد یافتی که جامعه ما جنگ بود و عصیان و خون بود و شهادت بود و ایثار در آن هنگام تو تولد یافتی. باید تمام این حرکات در تو موج بزند. چون پسرم هر چند مسن ها بتوانند تا بیست سال دیگر حکومت اسلامی را ادامه دهند تازه به حکومت علی (ع) می رسند که اماممان گفت در حکومت علی (ع) مگر علی (ع) خرما بر دوش بر فقیران نمی رسید. و برای برکندن فقر آن گونه زحمت نمی کشید. پس پسرم برای واقعیت جامعه خود را باید فدا کرد. و واقعیت جامعه را درک کرد از تو عذر می خواهم که نتوانستم تو را بزرگ کنم زیرا جامعه مان و وظیفه اسلامی مان ایجاب می کرد که جنگ کنیم. به امید آن روز که این نامه را بخوانی و عمل کنی. والسلام

پدرت محمود گرجی به تاریخ 1361/5/28

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آنقدر باید در دریای خون غرق شویم تا به ساحل آزادی برسیم. (حضرت علی «ع»)

چه بکشیم و چه کشته شویم تکلیف را انجام داده ایم. (امام خمینی)

بنام خداوند آغازگر

سلام بر خمینی و سلام بر پدر و مادر و برادران و خواهر و همسرم و احسان عزیزم:

« اذا جاء نصرالله و الفتح. و رایت الناس یدخلون فی دین الله أفواجا. فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان تواباً»

امید است که همگی خوب باشید و زندگی پر از مبارزه خود ادامه دهید، و هیچ گونه سستی در خود راه ندهید و طوفنده همگام با امت قهرمان ایران به رهبری امام عزیزمان به پیش بتازید و در سیل پیکران جمعیت غرق بشوید، پدرجان، مادرم، احسانم، برادران، خواهرم و همسر گرامیم، صورت ماهتان را می بوسم و برای همه امید مبارزه با ظالمان تاریخ را در هر مکان و زمان دارم، نامه ای که هم اکنون می نویسم بی شک بعد از مرگم که خود آگاهانه انتخاب کرده ام به وصیت نامه ام تبدیل می شود و کوردلانی که تا دیروز بر افکار من نگرشی کوته بینانه داشتند بدانند که من در همه وقت فکرم و یادم یاد محرومان بود، دردم درد یتیمان و ذکرم زکر خدا بود، این بود که بی آنکه تقیه کنم احساس درونیم را می گفتم بی آنکه هیچ واهمه ای از هر مارک و تهمتی داشته باشم، چون امام ما این گواه تاریخ تشیع گفته است که حرف خدا را باید گفت هر چند که یک دنیا بر شما بشورند، و من همه آنها را که در بود من در حقیقت بگویم در مردنم که بودن خود نوعی مردن بود (با وجود اینکه هر روز در بیکران دشتهای کویر ایران خون هزاران شهید لاله های رنگین را می رویاند، آیا باز هم می توانم نفس کشیدنم را حیات فرض کنم) می گویم که به تمام مسلمانها شخصیت بدهند، تمام مسلمانهائی که خط سرخ ولایت را قبول کرده[] شخصیت بدهند و از همه آنها در جهت اسلام استفاده کنند نه اینکه هر روز با کوچکترین اشتباهی یک انسان مبارز و کسی که می تواند برای اسلام و قرآن مثمرثمر باشد گوشه گیر شود بی آنکه حرکتی داشته باشد، پس برادران به تمام همرزمان می گویم به تمام آنهائی که رهرو صدیق ولایت هستند، انگیزه ام را بگویم که گفتم آگاهانه مرگ را بهتر است بگویم زندگی جاوید را انتخاب کرده ام چون اینجا زنده جاوید را آورده ام از مولایم علی (ع) و سرورم حسین (ع) که خط سرخش تا ظهور مهدی (عج) تداوم دارد، آموختم که زندگی در مرگ با عزت ماست و مرگ در زندگی با ذلت ماست، آیا این ذلت بار نیست که من در خانه ام بنشینم بی آنکه هیچ عذری داشته باشم (الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیات فی موتکم قاهرین) زندگی با ذلت و زیربار ظالمان و متجاوزان رفتن یعنی به علی (ع) و حسین (ع) پشت پا زدن، یعنی تمام حرکات هابیلی تاریخ را نادیده گرفتن، یعنی ظلم را قبول کردن و چون حیوانات بار کشیدن و خوردن و خوابیدن و شهوت رانی کردن، من نمی خواهم قلم فرسائی کنم بلکه این احساس قلبی ام هست که بر روی کاغذ نوشته می شود این من نیستم که می نویسم این من نیستم که می جنگم، این من نیستم که شهید می شوم، این مکتب من، هدف من است که در راهش اینگونه در اوج جوانی به تمام خوشی ها پشت پا می زنم، صرفاً بخاطر اینکه وظیفه دینیم را انجام دهم، بسوی جبهه ها رفته ام و نزدیکترین راه انسان تا خدا را انتخاب کرده ام وگرنه هر انسانی دوست دارد که پهلوی پدر و مادرش باشد و با همسرش[] و خوشیهای فرزندش را ببیند، حاصل عمرش را نگاه کند اگر تمام ناخالصیهای خودم را بیرون ریختم و قلبم را صاف کرده و از زنگالهای قلبی ام سیقل دادم و اگر حجابم را که دور قلبم فرا گرفته پاره کرده ام و اگر نفسم را که[] هدایتش کرده ام و اگر اطاعتم را از خدا زیاد کرده ام و اگر از معصیتم کم کرده ام و اگر با این زبان که گویا نیست و از خدا خواستیم که تمام گناهان ما را ببخشد و از حرمت آل محمد (ص) استفاده کرده ایم و از خداوند غفار طلب خواستیم آنگاه خداوند عاشق ما می گردد و ما را بسویش می خواند. پس این مکتبم هست که اسلحه را به دوشم داده و اینگونه در این کویر شن زار برای آرمانمان به خون کشانده می شویم زندگی جاوید یعنی این، یعنی چون هابیل اولین شهید راه خدا. اولین شهیدی که با دستهای جنایتکار قابیلیان جهان به خون کشیده می شود محکم ایستادن و در مقابلش نه گفتن: زندگی جاوید یعنی چون ابراهیم تبر بر دوش بر بتها یورش بردن و بر فرق آنها کوبیدن و آنان را در تاریخ دفن کردن، زندگی جاوید یعنی چون محمد (ص) و علی (ع) بر لات و عزا یورش بردن و سرنگونش کردند، زندگی جاوید یعنی چون امام حسین (ع) وارث حقیقی انسانها در مقابل یزیدیان ایستادن و نه گفتن، زندگی جاوید یعنی در مقابل متجاوزان محکم ایستادن و ثابت قدم بودن([])

(ربنا افرغ علینا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین): زندگی جاوید یعنی چون تمام محرومان تاریخ (بلالها) چون تمام سیلی خوردگان تاریخ یعنی (یاسرها) و چون تمام پابرهنه های تاریخ (ابوذرها) بر کاخهای ظلم حمله ور گردیدن و در خون خویش غلطیدن و با استخوان پاره بر فرقشان کوبیدن و بر علیه غارتگران قیام کردن است. زندگی جاوید یعنی چون زینب سلام ا... علیه آن دخت علی (ع) بر فرق خونخواران با خون کوبیدن و با خون پیام رساندن و ظالم را در خانه اش رسوا کردن و کاخش را در خاکش خراب کردن و به آنها کلمه زیبای نه گفتن هست. کلمه زیبای نه که اصل تشیع سرخ علوی است: (لااله الاالله) نیست خدائی جز خدای یکتا، یعنی باید بر علیه همه بتها و خدایگان دروغین قیام کردن و بر فرقشان با مشت کوبیدن و به آنها نه گفتن، پس ای مسلمانها راهی را که انتخاب جاوید من هست آگاهانه و با چشمی باز و با آگاهی به شهادت برگزیدم که راه از ناس با خداست. راهی است که مقصد خداست از انسان آغاز و به خدا ختم میگردد. راه طولانی قرآن. به قرآن بنگریم آغازش بسم الله الرحمن الرحیم و پایانش ناس، یعنی یک راه طولانی انسان تا خدا، که عبورش مستلزم اینکه هزاران پستی ها و بلندیها را پشت سر بگذاریم تا به خدا برسیم ولی شهادت نزدیکترین راه از انسان تا به انتهای تکامل بشریت یعنی خدا رسیدن و به مهمانی خدا رفتن، پس چه شیرین که راه هزار شبه را یک شبه طی کنیم و به مقصد اصلی مان برسیم و اینها همه برای عملی کردن وعده دیرین خداوند هست که خون می ریزیم و خونمان را نثار می کنیم فقط برای حاکمیت الله بر روی کره خاکی، وعده دیرین خداوند، که محرومین و دردمندان و سیلی خوردگان و پابرهنه ها وارثین حقیقی زمین شوند، (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین) پس باید برای حاکمیت بخشیدن وارثین حقیقی زمین خون ریخت و در راه خدا جهاد کرد و چون سدی پولادین همانگونه که قرآن می فرماید: (ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص) پس خداوند دوستدار آنهائی است که در راهش صف بسته اند، صفی چون دژ و جنگ را آغاز می کنند و در خون خویش می غلطند تا به نسل بعد آگاهی، ایمان و نور بخشند. چرا که اینها مسئولیت شیعه بودن هست که چون کوهی سنگین بر روی کولهامان سنگینی می کند باید به نسل بعد برسانیم. همانگونه که از دوران صدر اسلام از دوران علی (ع) می بینم که چگونه علی (ع) با ظالمان خصمانه رفتار می کند و با مظلومان دست برادری و بیعت می دهد (کونو لظالمو خصماً للمظوم اوناً) مسئولیت شیعه بودن آن شیعه علی (ع) بودن یعنی این بر علیه هر گونه ظلم و تجاوز تاختن و بر علیه هر گونه مصلحت شورش بردن و بر علیه هر گونه سازش قیام کردن. مسئولیت شیعه بودن یعنی چون علی (ع) خرما بر دوش به محرومین نگریستن یعنی چون علی (ع) در مزارع و نخلستانها بیل زدن و عرق ریختن و مسئولیت زندگی به دوش خویشتن کشیدن است. مسئولیت شیعه بودن این نیست که برای هر کار غیر اسلامی مان و ضد انسانی مان حقیقت را ذبح شرعی مصلحت بکنیم. مسئولیت شیعه بودن این نسیت ما مکتب خونین تشیع را که در طول تاریخ سردمدار مبارزات ضد استکباری بود با یک مشت خرافات پیوند بزنیم.

پس برادران و خواهران من آگاهانه و با چشمی باز و با الهام از مکتبم به جنگی رفته ام که عواقب آن را می دانستم و به وعده قرآن گوش داده ام که خدا می گوید من دوستدار آنهائی ام که در راه من جنگ می کنند من هم با آگاهی به این مطلب این راه را انتخاب کرده ام بلکه تا بتوانم با مرگم به جامعه حیات ببخشم هر چند در بودنم نتوانستم، تا بتوانم تمام گناهان گذشته ام را پاک کنم چون این هم وعده خداوند هست که می گوید با ریخته شدن اولین قطره خون هر شهید تمام گناهانش بخشوده می شود. پس راهی را که می دانستم چون همه شهیدان مرگ هست من هم با آغوشی باز از این مرگ که زندگی جاوید من هست استقبال کرده ام. من همیشه در طول عمرم از خداوند می خواسته ام که مرا بیامرزد و حال می بینم که خداوند هم خواسته ام را برآورده کرد. پس برادران زندگی در کنار تجاوزات بیگانگان بیهوده و شرم آور و خجلت زا است پس باید بر علیه متجاوزین جنگید و تمام پس مانده های طاغوت را به گورستان روانه سازیم و تمام نقطه های اشغالی خودمان را گورستانی برای متجاوزین درست کنیم. برادران، حال که چون دوران حسین (ع) رهبری به قدرتمندی تاریخ در عصر ما زندگی می کند و ما این افتخار بزرگ نصیب ما گردیده که در عصر ما این بزرگ مرد تشیع قیام می کند و ما این افتخار همزیستی با این بزرگمرد تاریخ تشیع را داریم باید آگاهانه از این رهبر بزرگ استفاده کنیم و تمام رهنمودهای این بزرگ رهبر را اجرا و عملی گردانیم. نگذاریم تاریخ دوباره تکرار گردد و باز چون دوران صدر اسلام آنهائی که بر فرق انقلاب نوپای محمد (ص) می کوبیدن حاکم شوند. چون دوران حساسی از انقلابمان را پشت سر می گذاریم. در صدر اسلام قاصبین حکومت را در دست می گیرند و علی (ع) خانه نشین می گردد و انقلاب به انحراف کشانده می شود. و یاران باوفای محمد (ص) همه زندانی و تبعید و خانه نشین می گردند و بعد خانه های گلی و بی ریا به قصرهای مجلل و کاخهای سبز معاویه ها تبدیل می گردد و به جای حکومت امام علی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می بینیم که ... معاویه ها و یزیدها بر مسند حکومت چنگ می زنند و انقلاب را به انحراف می کشانند که هنوز هم بعد از چندین قرن آن اشتباه پر نشد و دوباره برده داری آغاز شد و بر گرده های یاسر و میثم ها و مسلمانها و ابوذرها دوباره سواری خوردند و حال ما اینجا با این تجربه بزرگ تاریخ که برای ما در طول تاریخ الگو و نمونه هست باید آگاهانه در خط سرخ حسین (ع) که اگر واقعاً دنبال حسین (ع) هستیم باید آن خون را در رگهای امام خمینی بیابیم که این بزرگ مرد تاریخ بشریت از سلالۀ[] هست.

برادران، همرزمان، خواهران بعد از قرنها قرن که پابرهنه و محرومان[] از شلاقهای سهمگین شاهنشهای جان بدر می برند. نگذاریم دربارۀ تاریخ برگردد. اگر به وعده های قرآن گوش فرا دهیم و برای ایجاد جامعه عدل الهی همان جامعه ای که ابوذر دنبالش می گشت و علی (ع) پیاده کرده بود و حسین (ع) برایش خون می دهد و تمام مسلمانها در راهش جان می دهند کوشا باشیم. دیگر تمام قدرتمندان سرنگون می گردند و تمام خدایگان[] چون لاتها و عزاها و هبل ها، منات ها همه سرنگون می شوند و جایشان بلالها قرار می گیرند که برای حاکمیت و تثبیت حکومت الله آن گونه قیام و استقامت می کند و در بحرانی ترین شرایط در زیر ضربات خورد کنندۀ شلاقهای برده داران می گویند احد، احد، احد، خدا یکی است و بزرگ هست. الله اکبر. پس پدرم، مادرم، برادرانم، خواهرم و همسر خوبم این هست منطق تشییع سرخ. پس در این صورت گریه و زاری و عزاداری بی معنی و پوچ هست. به سوگ پسری یا همسری یا پدری که در راه اسلام و وطن مقدسش به فرمان امامش خمینی بت شکن راه شهادت را برگزید، گریه کردن و سر و سینه زدن یک بار دیگر هم می گویم بی معنی و پوچ هست. ما هدفمون مشخص هست یا کشته می شویم یا ایران را از زیر سلطه نفاق افکنان و متجاوزان بیرون می کشیم، پس گریه کردن بی معنی است و شما عزیزانم به جای گریه کردن لباس سیاه به تن کردن، همگی لباسهای خون رنگ بپوشید و بر روی سینه هاتان لاله های رنگین بچسبانید با دید دشمن با این کارهاتان بفهمانید که ما با شهید دادن نمی هراسیم. بلکه این افتخار بزرگ ماست. ولی عزیزانم گوش کنید. اگر گریه و زاری کنید دشمن از این گریه هاتان می فهمد که چقدر سست و بی بنیه هستید. بله: تحمل مرگی را که در راه خداست قبول نداشتید. برادرم با شما هستم که رسالت سنگینی انقلاب و خون شهدا بر دوشت سنگینی می کند به وجودت و به لباست که لباس[] هست افتخار و عشق می ورزیدم از تو که همیشه در خانواده ام برایم الگو بوده ای. به پدر و مادر و همسرم و تمام فامیلان بگوئید که برایم گریه نکنند که روحم خسته و آزرده می گردد. به آنها بگو برادرت نمرده هست. بگو که محمود همه جا با شما هست. در سنگرها، مبارزه ها، مسجدها، عاشوراها، همه جا با شماست. و از تک تک خانواده ام تقاضا می کنم که راه شهیدان را پاس نهند و همیشه در خط خونین امام باشند و از هیچ چیزی دلسرد نشوند و از همسرم می خواهم همسری که الان دوست داشت در کنارش باشم و به زندگی مان ادامه دهیم ولی بدان زندگی جاوید من شهادت بود که همیشه آرزویش را داشته ام. عذر می خواهم که نتوانستم رسالت شوهری را ایفا نمایم و نتوانستم[] یک شوهر ایده آل باشم از خدای بزرگ می خواهم که مرا ببخشد. از پدرم می خواهم که مرا با لباس مقدس سپاه دفن کنند چون تنها طبقه دلسوز جامعه مان بعد از روحانیت هست. و از روحانیت حمایت کنید. از رهنمودهای امام سرمشق گیرید و از بزرگ مرد سیاست که احیاگر دوباره سیاست و اقتصاد اسلامیست حمایت کنید. از آن شیر بیشۀ پیکار سخت رهائی حجت الاسلام رفسنجانی امید تمامی محرومان دنیا اطاعت کنید و جریان سیاستش را دنبال کنید که سعادت در این راه است. پدرانی که خالصانه بچه هاشان به سوی خدا می شتابند بی آنکه هیچ چیز از دنیا مادی بخواهند. در خاتمه برادران من از صمیم قلب خواهان وحدت تمام مسلمانها در لوای اسلام به رهبری بزرگ مرد تاریخ خمینی هستم و آرزوی قلبی ام این هست که تمام سرزمینهای از دست رفته اسلام چون بیت المقدس ... با افتخار هر چه بیشتر پس گرفته شود.[] تمام رزمندگان جبهه های رهائی بخش نامه ام را تمام می کنم و آرزوی سرنگونی دیکتاتوریان و جباران[] لباسی همیشه فکرم بود به امید سرنگونی همۀ آنها. و به امید پیروزی اسلام در تمام جبهه ها، با درود بر امام و با سلام بر امت اسلامی آخرین شعارم را می دهم.

مرگ بر آمریکا، دشمن اصلی ما

محمود گرجی 1361/5/28