نام پدر : قنبر علی
تاریخ تولد :1339/11/08
تاریخ شهادت : 1359/07/04
محل شهادت : سر پل ذهاب

وصیت نامه

*وصیت‌نامه پاسدار شهید قربانعلی گرجي*

 

بسمه تعالی

به ‌نام خداوند یکتا و هستی ‌بخش

پدر، مادر، برادران و خواهران محترم درود برشما مستضعفین روی زمین درود بر شما كه شهادت پروری رااز اجدادان خود حسینیان آموختید پدر و مادر وقت جهاد است. وقت جدایی‌ها وقت مبارزه در راه خدا ست سکوت ننگ است و هجرت پیروزی.

بدانید سیل خروشان است چون دریای خروشان بسوی ساحل پیروزی در حرکتند.

خداوند یار و نگهدارشان باد. می‌دانید عرصه را بررویمان ظالمین کفار بسته اند.

تاریخ حسینی تکرار می‌شود، ما فقط با سلاح ایمان می‌ جنگیم پس شما را به ایمان مقدس تان قسم از برایمان دلگیر نباشید.  

اصلاً مپندارید که هستی داشته ایم. خون ناقابلمان را در راه الله می‌ریزيم این خونمان بر شما مبارک باد.

توفیق همگی تان را نزد خدا خواستارم.

 

پیروز و شهیدپرور باشید .

1359/6/27


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید قربان­علي گرجي*

 

نام پدر: قنبرعلي

«قنبرعلي و فاطمه ­صغري» در 8 بهمن 1339 در «گرجي‌‌محله» از توابع «قره‌طغان» بهشهر، صاحب فرزندی شدند که نامش را «قربان­علي» نهادند. کودکی که  زير سايه­ پدر و مادري شيعه و محب اهل بیت(ع) تربيت شد.

قربان‌علی به سن هفت سالگي كه رسيد، براي كسب علم و آگاهي به دبستان زادگاهش راه یافت. سپس با طی مقطع راهنمایی، موفق به کسب دیپلم رشته فرهنگ و ادب از دبیرستان «دكتر علي شريعتي» در بهشهر شد.

«حسين» از تقیدات دینی  برادرش، چنین مي­گويد: «از زماني كه به سنّ تكليف رسيد، واجبات ديني را انجام مي­داد. به ائمه ارادت خاصي داشت و  يك پاي ثابت مراسم تاسوعا و عاشورا بود. اگر در هيئت يا مراسمي دعوت بود، با اشتیاق در آن‌جا حاضر می‌شد.»

در بیان خلق‌وخوی قربان‌علی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر زبانزد بود و در همه احوال، مطیع‌شان. با دیگران نیز با ملاطفت و روی گشاده برخورد می‌کرد.

در ایام انقلاب، او نسبت به ديگر هم­سالانش درك عميق­ تري به حوادث جامعه داشت. از این‌رو، در تظاهرات شركت مي­كرد و در برابر اقدامات حکومت طاغوت كوتاه نمي­آمد.

«محمدمهدي هاشمی» از دوستش می‌گوید: «من اوایل انقلاب هشت ساله بودم. يك روز او، من و برادرم را صدا كرد. چند نفر ديگر هم دورش جمع شده بودند. دو عدد پرتقال پوست گرفت و گفت: هر كس زودتر بگويد مرگ بر شاه، يك قاچ پرتقال هديه مي­گيرد. برادرم سريع گفت: مرگ بر شاه؛ و بعد يك قاچ پرتقال هديه گرفت. آن روز او آن­قدر اين كار را ادامه داد تا دو عدد پرتقال تمام شد.»

کلام «حسین‌علی» نیز از آن ایام برادرش، درخور توجه است: «یک گروه از منافقین در محل، اعلامیه‌های مربوط به فعالیت‌های سیاسی‌شان را روی دیوار می‌چسباندند. یک روز که او متوجه این قضیه شد، مقابل چشم‌ آن‌ها، اعلامیه‌ها را پاره کرد.» 

پس از انقلاب، قربان‌علی با عزم و اراده و علاقه خاصي كه در جهت تثبيت دستاوردهاي انقلاب داشت، براي مقابله با توطئه دشمنان اسلام، در 18 تیر 1359 به عنوان راننده، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بندر ترکمن مشغول خدمت شد.

او در آبان 1359 به عضويت سپاه بندرتركمن در آمد.

او سپس، جهت سرکوب اشرار، در کسوت نیروی عملیاتی به سيستان و بلوچستان عزیمت کرد. وی در طي دوره مأموريت، به دلیل كمك به فقرا، محبوب مردم آن منطقه شده بود.

آقای هاشمي اذعان می‌دارد: «او يك بار محموله­ اي از مواد مخدر را همراه اشياء و جواهرات گران‌قيمت، با كمك نيروهاي انقلابي كشف و ضبط كرد. قاچاقچیان دستگیر شده، سعي می‌كردند با وعده چندميليون پول و مقداري جواهرات، وی را تطميع كنند؛ امّا قربان­علي با روحيه تسليم‌ناپذيري­اش زير بار نرفت و افراد دستگير شده را همراه محموله و امكانات مربوطه، به مقامات مسئول تحويل داد.»

قربان‌علی در هر جايي كه به او نياز داشتند، حاضر مي­شد؛ به‌خصوص در زلزله­ طبس، که داوطلبانه جهت ياري مردم آن دیار حضور یافت.

قربان‌علی سه ماه بعد از عضویت در سپاه، با همراهی گردان امام‌علی(ع) راهی سرپل ذهاب شد. 

«خیرالله صیامیان» با نقل خاطره‌ای از هم‌رزمش در این خصوص، چنین یاد می‌کند: «وقتی برای رفتن به منطقه، اسمش در قرعه‌کشی در نیامد، با پافشاری به فرمانده‌اش گفت: اگر مرا به جبهه نفرستید، لباس پاسداری‌ام را در می‌آورم و داوطلبانه به منطقه می‌روم.»

«صادق ابراهیم‌پور» از هم‌رزمش در خصوص نبرد با دشمن، این‌گونه می‌گوید: «او می‌گفت: جنگ ما نبرد بین اسلام و کفر است. ما ضمن مراقبت از جان‌مان، باید برای انقلاب نیز تا نهایت جان‌مان بجنگیم.»

و سرانجام، قربان‌علی در 4 مهر 1359 در سر پل‌ذهاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پيكر پاکش نیز  دو روز بعد، در مسجد شهداي زادگاهش  به خاك سپرده شد.