*زندگی نامه شهید قربانعلي گرجي*
نام پدر: قنبرعلي
«قنبرعلي و فاطمه صغري» در 8 بهمن 1339 در «گرجيمحله» از توابع «قرهطغان» بهشهر، صاحب فرزندی شدند که نامش را «قربانعلي» نهادند. کودکی که زير سايه پدر و مادري شيعه و محب اهل بیت(ع) تربيت شد.
قربانعلی به سن هفت سالگي كه رسيد، براي كسب علم و آگاهي به دبستان زادگاهش راه یافت. سپس با طی مقطع راهنمایی، موفق به کسب دیپلم رشته فرهنگ و ادب از دبیرستان «دكتر علي شريعتي» در بهشهر شد.
«حسين» از تقیدات دینی برادرش، چنین ميگويد: «از زماني كه به سنّ تكليف رسيد، واجبات ديني را انجام ميداد. به ائمه ارادت خاصي داشت و يك پاي ثابت مراسم تاسوعا و عاشورا بود. اگر در هيئت يا مراسمي دعوت بود، با اشتیاق در آنجا حاضر میشد.»
در بیان خلقوخوی قربانعلی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر زبانزد بود و در همه احوال، مطیعشان. با دیگران نیز با ملاطفت و روی گشاده برخورد میکرد.
در ایام انقلاب، او نسبت به ديگر همسالانش درك عميق تري به حوادث جامعه داشت. از اینرو، در تظاهرات شركت ميكرد و در برابر اقدامات حکومت طاغوت كوتاه نميآمد.
«محمدمهدي هاشمی» از دوستش میگوید: «من اوایل انقلاب هشت ساله بودم. يك روز او، من و برادرم را صدا كرد. چند نفر ديگر هم دورش جمع شده بودند. دو عدد پرتقال پوست گرفت و گفت: هر كس زودتر بگويد مرگ بر شاه، يك قاچ پرتقال هديه ميگيرد. برادرم سريع گفت: مرگ بر شاه؛ و بعد يك قاچ پرتقال هديه گرفت. آن روز او آنقدر اين كار را ادامه داد تا دو عدد پرتقال تمام شد.»
کلام «حسینعلی» نیز از آن ایام برادرش، درخور توجه است: «یک گروه از منافقین در محل، اعلامیههای مربوط به فعالیتهای سیاسیشان را روی دیوار میچسباندند. یک روز که او متوجه این قضیه شد، مقابل چشم آنها، اعلامیهها را پاره کرد.»
پس از انقلاب، قربانعلی با عزم و اراده و علاقه خاصي كه در جهت تثبيت دستاوردهاي انقلاب داشت، براي مقابله با توطئه دشمنان اسلام، در 18 تیر 1359 به عنوان راننده، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بندر ترکمن مشغول خدمت شد.
او در آبان 1359 به عضويت سپاه بندرتركمن در آمد.
او سپس، جهت سرکوب اشرار، در کسوت نیروی عملیاتی به سيستان و بلوچستان عزیمت کرد. وی در طي دوره مأموريت، به دلیل كمك به فقرا، محبوب مردم آن منطقه شده بود.
آقای هاشمي اذعان میدارد: «او يك بار محموله اي از مواد مخدر را همراه اشياء و جواهرات گرانقيمت، با كمك نيروهاي انقلابي كشف و ضبط كرد. قاچاقچیان دستگیر شده، سعي میكردند با وعده چندميليون پول و مقداري جواهرات، وی را تطميع كنند؛ امّا قربانعلي با روحيه تسليمناپذيرياش زير بار نرفت و افراد دستگير شده را همراه محموله و امكانات مربوطه، به مقامات مسئول تحويل داد.»
قربانعلی در هر جايي كه به او نياز داشتند، حاضر ميشد؛ بهخصوص در زلزله طبس، که داوطلبانه جهت ياري مردم آن دیار حضور یافت.
قربانعلی سه ماه بعد از عضویت در سپاه، با همراهی گردان امامعلی(ع) راهی سرپل ذهاب شد.
«خیرالله صیامیان» با نقل خاطرهای از همرزمش در این خصوص، چنین یاد میکند: «وقتی برای رفتن به منطقه، اسمش در قرعهکشی در نیامد، با پافشاری به فرماندهاش گفت: اگر مرا به جبهه نفرستید، لباس پاسداریام را در میآورم و داوطلبانه به منطقه میروم.»
«صادق ابراهیمپور» از همرزمش در خصوص نبرد با دشمن، اینگونه میگوید: «او میگفت: جنگ ما نبرد بین اسلام و کفر است. ما ضمن مراقبت از جانمان، باید برای انقلاب نیز تا نهایت جانمان بجنگیم.»
و سرانجام، قربانعلی در 4 مهر 1359 در سر پلذهاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پيكر پاکش نیز دو روز بعد، در مسجد شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.