*زندگی نامه شهيد رمضان كريمي*
نام پدر: قنبرعلي
روستاي «امينآباد» از توابع بابل، در تابستان 1310، چشم به راه كودكي به نام «رمضان» بود؛ نورسيدهاي برخاسته از دامان «قنبرعلي و حوريه»، که با كشاورزي، روزگار ميگذراندند.
تحصيلات رمضان، به پايه ششم ابتدائي در زادگاهش ختم ميشود.
سپس، پيشه كشاورزي و كفّاشي در پيش گرفت.
شركت در تظاهرات و توزيع اعلاميه، از جمله فعاليتهاي او در روزهاي انقلاب به شمار ميرود.
رمضان، در اوّل فروردين 1362 به عضويت سپاه در آمد و بهعنوان راننده، مشغول خدمت شد. همسرش «معصومه غلامي»، در اينباره ميگويد: «يك بار حولوحوش نيمههاي شب بود كه ديديم زن و شوهري كنار جاده ايستادهاند. رمضان آنها را سوار ماشين كرد و به مقصد رساند. آن مرد ميخواست كرايه بدهد كه او گفت: سه تا صلوات بفرستيد. اين ماشين، بيتالمال است.»
دخترش «زینب» میگوید: «به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد. من در سیزده سالگی ازدواج کردم. هر وقت به منزل پدرم میرفتم، میگفت: زینب! بابا بلند شو، برایم دو رکعت نماز بخوان! میگفتم: برای چی پدر؟ میگفت: میخواهم بدانم در منزل شوهرت نماز میخوانی، یا نه نماز را فراموش کردی؟!»
آتش جنگ تحميلي كه از هر سو زبانه كشيد، رمضان نيز همگام با ديگر برادران رزمنده، راهی جبهه شد.
او از 28/6/1363 الي 18/10/1363، مسئوليت دسته گروهان از گردان يارسول را به عهده داشت.
در نهايت، او در 19 دي 1363 در منطقه دهلران، به علت سانحه رانندگي به فيض والاي شهادت نائل آمد؛ و سپس با وداع يادگارانش «زينب، موسي، قنبرعلي، فاطمه، علياصغر، سكينه و نرگس»، در «امامزاده ابراهيم» آمل به خاك آرميد.
همسرش از آن روزها ميگويد: «ميگفت: خدايا! من در خانه خودم نميرم. به جبهه بروم و مشت خود را گره كرده، مرگ بر آمريكا بگویم، تا شهادت نصيبم شود.»