
شهيد رمضان كريمي ايمني متولد سال 1310 از روستاي ايمن آباد بابل مي باشد.
رمضان كريمي فرزند قنبرعلي، فرزند پنجم و آخر خانواده بود. دو خواهر و سه برادر بودند. خانواده وضعيت نامطلوبي داشت، در دوران خردسالي اش شاهد مرگ پدر بود. وضعيت اقتصادي بسيار بدي در خانواده ايجاد شد. پدرش قنبرعلي و مادرش كربلايي حوريه حسيني ايمني انسان هايي متديّن و خوشنام در روستا بودند. مادرش مداح اهل بيت روزگار خودش بود و در سال هاي 1290 تا 1330 در روستا مداحي مي كرد.
مادر مومن و با تقواي شهيد رمضان كريمي با زحمت فراوان و آبرومندانه پنج فرزند خود را بزرگ مي كند. مادرش كربايي حوريه حسيني 13 سفر به كربلا مي رود و درآمد حاصل از مداحي را صرف هزينه ي اين امر مي كند. اعتقاد داشت چون درآمد حاصل از مداحي مال امام حسين است بايد در اين امر خرج شود.
از دوران نوجواني ايشان اطلاع دقيقي در دست نيست.
رمضان كريمي پس از ازدواج با خانمي به نام معصومه غلامي كه اهل روستاي متكه بود، در روستاي ايمن آباد به كار كشاورزي مي پردازد، اما به دليل اندك بودن زمين كشاورزي و كسب درآمد ناكافي، به قائمشهر مي رودو در حدود سال 1330 به كارخانه گوني بافي قائمشهر مي رود و در اين كارخانه مشغول به كار مي شود.
ايشان يك شيفت در كارخانه كار مي كرد و بقيه روز رابه كار كفش دوزي (دوختن كفش نو) در مغازه يكي از دوستان در قائمشهر مي پردازد.
پس از مدتي كه در كار دوختن كفش مهارت پيدا مي كند، خودش مستقل مي شود و با اجاره كردن يك مغازه كفشدوزي به همراه برادر زاده اش محمدرضا كريمي ايمني، به كارش ادامه مي دهد.
شهيد رمضان كريمي بر اساس علاقه ي همسرش، ايشان را جايگزين خود در كارخانه گوني بافي معرفي مي كند و خودش بطور كامل به كار كفشدوزي مي پردازد.
باگذشت زمان، وضعيت اقتصادي خانواده بسيار تغيير مي يابد و رشد قابل توجهي مي كند.
رمضان كريمي بسيار ديندار و با تقوا بود. ايشان در قائمشهر هيات قرآن داشتند و شب ها در مراسم اين هيات علاوه بر منازل كه بصورت دوره اي برگزار مي شد، در مسجد نيز در محفل قرآن شركت مي جست. اما از آنجايي كه سواد نداشت فقط گوش مي داد. ايشان از اينكه توانايي خواندن را ندارد شرمنده مي شود و بر آن مي شود تا با معلمي قرارداد ببندد تا اوقات فراغتش به او خواندن و نوشتن بياموزد.
ايشان در قائمشهر ازدواج مجددي مي كند و پس از چند سال به دليل عدم تفاهم، از او جدا مي شود. حاصل ازدواج دومش يك فرزند پسر است به نام قنبرعلي است.
رمضان كريمي پس از مدتي در سال 1352 به قصد سكونت در شهرستان بابل، قائمشهر را ترك مي كند، اما به دليل نيافتن شغلي مناسب در بابل، به شهرستان آمل مي رود و چون گواهي نامه رانندگي داشت به همراه محمدرضا كريمي در آموزشگاه رانندگي شهر آمل به آموزش رانندگي مي پردازد.
او در محله چاكسر آمل زميني با يك درب اتاق، خريداري مي كند و پس از چند سال جهت برگزاري مراسم مذهبي و آموزش مسائل ديني يك اتاق به آن اضافه مي كند و چون پول نصب درب و پنجره را نداشت، با پوشاندن پلاستيك(نايلون) به پنجره ها شرايط را براي حضور جوانان چاكسري آماده نمود.

از آنجايي كه رمضان كريمي مردي پرهيزكار بود و به مسائل شرعي بسيار توجه داشت و با توجه به نامناسب بودن شرايط حجاب در دوران قبل از انقلاب اسلامي سال 1357 ايران، از مدير آموزشگاه در خواست مي كند كه آموزش زنان را به عهده او نگذارد. اما در برخي شرايط كه خانواده هاي متديّن و مقيّد شهر و همچنين مسئولين شهر آمل مي خواستند دختران يا زنانشان آموزش رانندگي ببينند، كسي مطمئن تر از ايشان را براي آموزش انتخاب نمي كردند.
جالب اينجاست ايشان كه مبادا در آموزش جهت راهنمايي و حركت بيجاي فرمان خودرو توسط نو آموز، دستش به دست خانم ها برخورد كند، با گذاشتن دستكش كلفت در دستش آنهم در گرماي فصل تابستان، تقواي خود را حفظ مي كند تا مبادا انديشه گناه در ذهنش راه يابد.
پس از مدتي ايشان در سال 1354 با خريد خودروي بنز190 در شركت مسافربري مسير آمل به تهران، به شغل مسافربري مي پردازد. در سال 1355 در جاده هراز به خاطر يخ زدگي جاده، خودرويش ليز خورده و از مسير منحرف مي شود و در ورودي پرتگاه و سقوط به جاده هراز، خودرو به درختي گير مي كند و از سقوط در پرتگاه كه به قول خودش معجزه اي بود از سوي خداوند، از مرگ حتمي رهايي مي يابد. پس از مدتي كه جراحاتش درمان و معالجه مي شود دوباره به كارش ادامه مي دهد. و در خط بابل به آمل، به امر جابجايي مسافر مي پردازد.
ايشان از سوار كردن زنان بي حجاب خودداري مي كرد و اين مسئله در آنزمان جرم محسوب مي شد و پيگرد قانوني داشت. از اين جهت بسيار با شهامت عمل مي نمود و به دوستانش مي گفت نوبتم را در صورت حضور زنان بي حجاب به ديگري بدهيد و با جابجايي مسافران، مسافران مرد را به سمت خودروي بنده راهنمايي كنيد. شهيد رمضان كريمي فعاليت هاي انقلابي را نيز در دفتر زندگي پرفراز و نشيبش دارد و با حضور در راهپيمايي ها و مساجد شهرستان آمل در راستاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 1357 نقش خود را ايفا مي كند.
ايشان پس از انقلاب سال 1357 عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي شود و با حضور فعال در جبهه ها همچنان در راه اعتلاي اسلام