نام پدر : کرم
تاریخ تولد :1334/12/02
تاریخ شهادت : 1363/12/23
محل شهادت : هور

خاطرات

مادرشهید:«علی‌اکبر در ایام نوجوانی، هر غروب در نماز جماعت به امامت آیت‌الله کوهستانی شرکت می‌کرد. اگر یک روز غیبت داشت، آقا به پدرش می‌گفت: چرا این نمازخوان کوچک ما امروز نبود.»

«یک رودخانه از روستای‌مان عبور می‌کرد که مرغابی‌های محلی، کنار آن تخم می‌گذاشتند. بچه‌ها آن را پیدا می‌کردند و بعد از بازی کردن، به منزل می‌بردند و می‌خوردند؛ اما او از خوردن آن تخم پرهیز می‌کرد. می‌گفت: شاید صاحب آن راضی نباشد.»


خاطرات

«عبدالصاحب محمدی» در گذر از آن سال‌ها، این‌گونه از هم‌رزم دیرینش سخن می‌راند: «در زمانی که مدیریت داخلی پایگاه شهید بهشتی اهواز را به عهده داشت، خانواده‌اش را از مازندران به آن‌جا آورد. با این‌که آن‌ها داخل شهر بودند، اما علی‌اکبر به خاطر حجب و حیایی که داشت، به خانواده‌اش سر نمی‌زد. سعی می‌کرد برای رزمنده‌ها امکاناتی اعم از خوراک و پوشاک تهیه کند.»


خاطرات

گل‌گفته‌های «علی‌اصغر تقی‌پور» درباره هم‌رزمش نیز، شنیدنی است: «اگر می‌گفتیم که آخر هفته به فلان محله برویم و برای دو مستحق خانه بسازیم، نه نمی‌آورد. با این‌که می‌توانست نیاید و بگوید، امروز جمعه است و می‌خواهم به زن و بچه‌ام برسم.»


خاطرات

دوستش «مهدی مهدوی» در این خصوص اذعان می‌دارد: «احترامش نسبت به فرماندهان و دوستان در جبهه عالی بود. وقتی من وارد سنگر می‌شدم، خودش را جمع‌وجور می‌کرد. هر چه می‌گفتم: پایت را دراز کن، وقت استراحت است؛ می‌گفت: تا شما را در حال استراحت نبینم، این کار را نمی‌کنم.»


خاطرات

«سکینه بیاتی» از همسرش روایت می‌کند: «یک روز گفت: اگر روزی شهید شوم، چقدر صبر می‌کنی؟ گفتم: دوست دارم خانواده شهید باشم، اما دلم نمی‌خواهد تو به شهادت برسی؟ اگر حضرت زینب(س) را به رخم می‌کشی، من نمی‌توانم مثل آن‌ها تحمل کنم. گفت: بالاخره باید خودت را برای شهادتم آماده کنی.»