نام پدر : زین العابدین
تاریخ تولد :1347/04/01
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

 

 

*وصیت نامه شهید حجت الله قلیان*

 

و لا تحسبن  الذین  قتلو فی سبیل الله امواتا بل  احیا  عند ربهم  یرزقون

 اینجانب حجت الله  قلیان فرزند  زین العابدین  با شهادت  به وحدانیت

خداوند متعال و پیامبری حضرت  محمد (ص) و امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام و یازده  فرزند معصوم  علیهم السلام وصیت نامه ام را آغاز می کنم با حمد و سپاس بر خداوند ودرود وسلام بر پیامبران خدا از آدم  تا  خاتم ائمه هدی بالاخص ولی عصر امام زمان (ع) و نائب بر حقش امام بزرگوار امام خمینی عزیز روحی له الفدا و با درود به ارواح پاک شهدا این به خون خفتگان راه فضیلت و با درود به رزمندگان جبهه های نبرد حق علیه  باطل  و تمامی  و جانبازان و خانواده معظم شهداء و مفقودین و اسرا.

ای مردم! بدانید که اینجانب آگاهانه از خانه و کاشانه حرکت کرده ام و به جبهه و جنگ آمده ام. و هدفم فقط الله است و فقط برای رضای خدا و پایداری دین مقدس اسلام می جنگم وآنقدر خواهیم جنگید تا اینکه اسلام پیروز گردد وکربلای  حسینی( ع ) و قدس  عزیز را از دست کفار بعث یهود صهیونیست آزاد کنیم یا اینکه در راه هدف به  مصلحت خداوند شهید گردم و به جوارش صعود نمایم. دشمن بداند که برای  فرزندان اسلام و عاشقان کربلای حسینی چه بر دشمن غالب  شوند و یا مرگ سرخ یعنی شهادت را در آغوش بگیرند هردو پیروزی و موفقیت  است و در دین و مکتب ما شکست  راه ندارد. ای ملت شهید پرور! پیرو امام باشید و هرگز او را تنها نگذارید و حامی اسلام و انقلاب باشید و خود را مسئول بدانید برای اینکه در صحنه های مذهبی و سیاسی انقلاب حضور داشته باشید جبهه های جنگ را خالی نگذارید و مشتاقانه به جبهه  بروید وتا پیروزی نهائی مبارزه کنید و کسانی که  نمی توانند به جبهه بروند پشت جبهه را گرم نگهدارند و از کمک های مادی و معنوی دریغ  نداشته باشند و اگر فرزند انتان می خواهند به جبهه بروند مانع نشوید که فردا در مقابل سید الشهدا  باشند.

 

  ای پدر عزیز و بزرگوارم! در عزای من لباس سپاه  بپوشید و برای من گریه نکنید بلکه برای امام حسین و فرزندان  او گریه کنید و اگر جسدم به دست شما  نرسید خدای مرا شکر کنید  و ناراحت نباشید زیرا هرچه خداوند  متعال بخواهد می شود همیشه در صحنه باشید و به جبهه ها کمک نمائید و پیام رسان  خون من باشید و به همه بگوئید که برای چه و به دست چه کسانی  شهید شدم و از این مبارزه هدفم چه بود.

  برادران عزیزم! نگذارید اسلحه از دست افتاده  ما روی زمین بماند و جای من در جبهه خالی باشد و جنگ  با دشمن  زبون  را ادامه دهید  تا اسلام  و مسلمین  سر فراز و کفار مستکبرین خارو ذلیل گردد و خواهرم حجاب تو  مشت محکمی است  بردهان  تمام ایکوبان داخلی و خارجی و آنهائیکه دشمن اسلام و امام و انقلاب  هستند ایمان وتقوی را پیشه کنید و زینب گونه  شوید پدر جانم! اگر جسدم بدست شما رسیده است مرا  پیش شهید عبدالرضا آهنی دفن کنید و اول مادرم یک  مشت خاک روی جسد من بریزد و در صورت امکان روی مزارم دعای کمیل را بر پا کنید و در آنجا برایم دعای خیر بخوانید در پایان از شما می خواهم که مرا ببخشید و به بزرگواری خود مرا حلال  کنید و دعا به جان امام عزیز را فراموش نکنید نماز مرا امام جمعه محترم شهرستان بهشهر بخواند و در مراسمم سخنرانی نیز بکند. به امید پیروزی رزمندگان اسلام.

 

والسلام علیکم  و رحمة الله و برکاته

حجت الله قلیان

1368/1/12


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید حجت­الله قليان ركاوندي*

 

نام پدر: زين­ العابدين

چهارمين فرزند «زين­ العابدين و خيرالنساء» در اولين روز تابستان سال 1347 در «ركاوند» بهشهر و در خانواده­اي مذهبي به دنيا آمد.

«حجت‌الله» که براي خانواده نويد زندگي تازه­اي بود، كودكي ­اش را در كنار هم­سالانش به بازي­ هاي كودكانه گذراند.

قبل از سنّ مدرسه، به مكتب­خانه رفت و قرآن را فرا گرفت.

در اوّل پاييز هفت سالگي، پا به پاي بچه­ هاي ديگر به دبستان «شهيد بخشنده» فعلی ركاوند راه یافت. او پس از پشت سر گذاشتن اين دوران، براي ادامه تحصيل به روستاي «كلاك» رفت. او تا سوم راهنمايي را در همين روستا به اتمام رساند و پس از آن براي شركت در جهاد، ترك تحصيل كرد.

در بیان خلق‌وخوی وی باید گفت که نسبت به والدین مودب و متواضع بود و در همه حال، مطیع آن‌ها. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

او به دلیل تربیت دینی پدر و مادر، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید  و از انجام محرمات، دوری می‌کرد.

هم­زمان با شروع انقلاب اسلامي و قيام مردم، حجت‌الله با آن‌كه سنّ زيادي نداشت، اما در راهپيمائي­ شركت می‌كرد تا در براندازی حکومت ستمشاهی سهیم باشد.

اولين اعزام حجت‌الله به جبهه، در 54/1/20 بود.

او در سال 1364 به عنوان جهادگر، راهی مناطق نبرد شده، مدتی را در کسوت بی‌سیم‌چی، در مریوان مشغول خدمت گشت.

در  65/4/16 به عضويت سپاه در آمد و با همراهی گردان مالک اشتر، دوباره راهی جبهه شد.

در 6 فروردین 1365 در سمت دوشکاچی در یگان دریایی لشکر 25 کربلا حضور یافت.

و سرانجام، او در 4 دی 1365 در عمليات كربلاي 4 به فیض شهادت نائل آمد. اما دو سال بعد،  با  تشييعي باشكوه در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.

«محمدرضا كلادهي» از نحوه شهادت دوستش مي­گويد: «نزديك عمليات، از مازندران براي ما حنا و گوسفند آوردند. آن­هايي كه داماد نشده بودند، شب عمليات حنابندان مي‌كردند و گوسفند قرباني مي‌كرديم. آن شب حجت­ الله به همه گفت: بچه­ ها! هركس خانه­اي را كه دوست دارد در آينده داشته باشد، نقاشي كند. هر كس چيزي نقاشي كرد. حجت­ الله يك قبر براي خودش كشيد. همه بچه­ ها با ديدن اين تصوير گريه كردند. شب عمليات كربلاي 4 بود. سوار قايق شديم و به خاك دشمن زديم. همين كه به آن طرف رسيديم، حجت­ الله تير خورد. يكي از بچه­ ها او را روي پتو انداخت تا بتوانيم او را به عقب ببريم؛ امّا دشمن پيشروي كرد و ايشان به شهادت رسيد.»