«محمدرضا كلادهي» از نحوه شهادت دوستش ميگويد:
«نزديك عمليات، از مازندران براي ما حنا و گوسفند آوردند. آنهايي كه داماد نشده بودند، شب عمليات حنابندان ميكردند و گوسفند قرباني ميكرديم.
آن شب حجت الله به همه گفت: بچه ها! هركس خانه اي را كه دوست دارد در آينده داشته باشد، نقاشي كند. هر كس چيزي نقاشي كرد. حجت الله يك قبر براي خودش كشيد. همه بچه ها با ديدن اين تصوير گريه كردند.
شب عمليات كربلاي 4 بود. سوار قايق شديم و به خاك دشمن زديم. همين كه به آن طرف رسيديم، حجت الله تير خورد. يكي از بچه ها او را روي پتو انداخت تا بتوانيم او را به عقب ببريم؛ امّا دشمن پيشروي كرد و ايشان به شهادت رسيد.»