سرگذشت شهید قربانی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ
در یکی از روزهای سرد زمستان در روستای ایمن آباد بابل در خانواده مذهبی و پرجمعیت فرزندی به دنیا می آید که نام او را رمضان می نهند. رمضان قربانی در بیست و یکم دیماه سال 1343 هجری شمسی که مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان 1384 هجری قمری است به عنوان فرزند هفتم خانواده به دنیا می آید که به همین خاطر نام رمضان را بر او می نهند.
ایشان در دوران کودکی بسیار ساکت و در عین حال بازیگوش بود. از آنجایی که پدرش حسینعلی و مادرش ربابه قاسمی، بسیار مذهبی و مقید به انجام فرامین دینی بودند، رمضان در سن هفت سالگی به خواندن نماز روی می آورد. دوران کودکی به سرعت سپری می شود و در سال 1350، رمضان قربانی در سن هفت سالگی وارد دبستان دولتی امین آباد می شود که با نمرات عالی دوره شش ساله ابتدایی را طی می کند.
جعفر ایمانی ، شهید قربانی و شهید سید خلیل هاشمی(مسجد صاحب الزمان ایمن آباد 1357)
ایشان در سال 1356 وارد دوره دبیرستان می شود که سیستم آموزشی تغییر می یابد و به دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان تبدیل می شود. از آنجایی که در روستای ایمن آباد مدرسه راهنمایی نداشت ایشان به مدرسه راهنمایی زرگرمحله(زرگرشهر) می رود و با نمرات عالی وارد مقطع دبیرستان می شود.
ایشان در سال دوم دبیرستان که زمان انتخاب رشته می شود، رشته ریاضی فیزیک را برمی گزیند و در دبیرستان آیت اله طالقانی در سال 1359 مشغول به تحصیل می شود. شهید رمضان قربانی که عضو بسیج و انجمن اسلامی روستا نیز بوده است در سال 1360 به همراه عزیزانی چونهوشنگ بزرگی، سید محسن حسینی، عبدالله صالحی، سید هاشم هاشمی، سید یعقوب هاشمی و سید حسینعلی هاشمی تصمیم می گیرند تا برای دفاع از آب و خاکِ میهن اسلامی خود و حفظ اسلام و انقلاب، وارد جبهه شوند.
جشن نیمه شعبان در روستا (زردکجار در پایین کروکلا_28 خرداد 1360)
شهید رمضان قربانی دوره آموزشی را در منجیل گیلان پشت سر می گذارند و پس از سه ماه دوره آموزشی به روستا بر می گردد و سپس به همراه آقای هوشنگ بزرگی در اسفند ماه 1360 به کردستان اعزام می شوند. شهید رمضان قربانی به عنوان بی سیم چی در این منطقه مشغول خدمت می شود. یک روز مانده به عید نوروز 1361 به خانه می آید و چند روز بعد از عید، دوباره عازم جبهه می شود.
شهید قربانی و برادر جانباز هوشنگ بزرگی (بانه کردستان - زمستان 1360)
شهید قربانی سه ماه بعد، یعنی اوایل تیرماه1361 که مصادف با ماه مبارک رمضان می شود به روستا می آید و پس از گذشت چند روز، که حضور در روستا برایش کمی دشوار می نمود، اینکه همرزمانش در جبهه باشند و او در کنار خانواده، برای حضور مجدد در جبهه آماده می شود.
ظهر یکی از روزهای گرم تیرماه که پدر و مادرش برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد جامع روستا می روند یعنی در 13 ماه مبارک رمضان ایشان وسایلش را جمع می کند. بر اساس گفته های همسر داداش احمدش، با برداشتن حوله بزرگ خود، که اصولا" هنگام اعزام به جبهه با خود همراه می کرد از او جویای این مسئله می شود که قصد رفتن به جبهه دارد؟ که او پاسخ می دهد برای آبتنی می خواهم به چاه روستا(معروف به هلال کلای چاه) بروم و چون با دوستانم چند نفری می رویم حوله بزرگ را برداشتم. ایشان مستقیم به جبهه و منطقه عملیاتی شلمچه می رود تا در عملیات رمضان شرکت کند.
پس از چند روز نامه ای از ایشان به خانواده می رسد که ضمن عذرخواهی از پدر و مادرش از اینکه بدون خداحافظی روانه جبهه شد، خطاب به آنان می گوید برایم گریه نکنید، همواره خنده بر لبانتان باشد و از من راضی باشید.
در نهایت شهید رمضان قربانی ایمنی در ماه رمضان و در عملیات رمضان، در 23 تیرماه سال 1361 به آرزوی دیرینه خود می رسد و به عنوان اولین شهید روستا، خبر شهادتش هنگام اذان ظهر به روستا می رسد.
حاج نبی اله حسینی ایمنی خبر شهادت را پس از اینکه پدر و مادر شهید قربانی از نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع، به منزل می آیند به آنها می دهد. مادر از شنیدن خبر شهادت فرزندش احساس غرور می کند و به همسرش می گوید پسرم را بیاور خودم می خواهم دامادش کنم و وارد حجله دامادی اش نمایم.
خبر شهادت شهید قربانی که اولین شهید روستا محسوب می شود فضای روستا را که با معنویت ماه رمضان اجین شده است، معنویتی دوصد چندان می بخشد و سه روز بعد پیکر مطهر و پاک شهید به آغوش خانواده و روستایش بر می گردد.
پیکر شهید قربانی در 26 تیرماه ابتدا در شهرستان بابل تشییع می شود و سپس در روستای ایمن آباد سوار بر دستان مردم این روستا بویژه مادر مقاوم، با ایمان و باصلابتش تشییع و در صحن مسجد جامع روستای ایمن آباد، به خاک سپرده می شود.
آنگونه که مادر شهید رمضان قربانی یاد آور می شود فرزندش همواره آرزو داشت به عنوان اولین شهید روستا، سندی باشد برسرگذشت شهید قربانی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ
در یکی از روزهای سرد زمستان در روستای ایمن آباد بابل در خانواده مذهبی و پرجمعیت فرزندی به دنیا می آید که نام او را رمضان می نهند. رمضان قربانی در بیست و یکم دیماه سال 1343 هجری شمسی که مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان 1384 هجری قمری است به عنوان فرزند هفتم خانواده به دنیا می آید که به همین خاطر نام رمضان را بر او می نهند.
ایشان در دوران کودکی بسیار ساکت و در عین حال بازیگوش بود. از آنجایی که پدرش حسینعلی و مادرش ربابه قاسمی، بسیار مذهبی و مقید به انجام فرامین دینی بودند، رمضان در سن هفت سالگی به خواندن نماز روی می آورد. دوران کودکی به سرعت سپری می شود و در سال 1350، رمضان قربانی در سن هفت سالگی وارد دبستان دولتی امین آباد می شود که با نمرات عالی دوره شش ساله ابتدایی را طی می کند.
جعفر ایمانی ، شهید قربانی و شهید سید خلیل هاشمی(مسجد صاحب الزمان ایمن آباد 1357)
ایشان در سال 1356 وارد دوره دبیرستان می شود که سیستم آموزشی تغییر می یابد و به دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان تبدیل می شود. از آنجایی که در روستای ایمن آباد مدرسه راهنمایی نداشت ایشان به مدرسه راهنمایی زرگرمحله(زرگرشهر) می رود و با نمرات عالی وارد مقطع دبیرستان می شود.
ایشان در سال دوم دبیرستان که زمان انتخاب رشته می شود، رشته ریاضی فیزیک را برمی گزیند و در دبیرستان آیت اله طالقانی در سال 1359 مشغول به تحصیل می شود. شهید رمضان قربانی که عضو بسیج و انجمن اسلامی روستا نیز بوده است در سال 1360 به همراه عزیزانی چونهوشنگ بزرگی، سید محسن حسینی، عبدالله صالحی، سید هاشم هاشمی، سید یعقوب هاشمی و سید حسینعلی هاشمی تصمیم می گیرند تا برای دفاع از آب و خاکِ میهن اسلامی خود و حفظ اسلام و انقلاب، وارد جبهه شوند.
جشن نیمه شعبان در روستا (زردکجار در پایین کروکلا_28 خرداد 1360)
شهید رمضان قربانی دوره آموزشی را در منجیل گیلان پشت سر می گذارند و پس از سه ماه دوره آموزشی به روستا بر می گردد و سپس به همراه آقای هوشنگ بزرگی در اسفند ماه 1360 به کردستان اعزام می شوند. شهید رمضان قربانی به عنوان بی سیم چی در این منطقه مشغول خدمت می شود. یک روز مانده به عید نوروز 1361 به خانه می آید و چند روز بعد از عید، دوباره عازم جبهه می شود.
شهید قربانی و برادر جانباز هوشنگ بزرگی (بانه کردستان - زمستان 1360)
شهید قربانی سه ماه بعد، یعنی اوایل تیرماه1361 که مصادف با ماه مبارک رمضان می شود به روستا می آید و پس از گذشت چند روز، که حضور در روستا برایش کمی دشوار می نمود، اینکه همرزمانش در جبهه باشند و او در کنار خانواده، برای حضور مجدد در جبهه آماده می شود.
ظهر یکی از روزهای گرم تیرماه که پدر و مادرش برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد جامع روستا می روند یعنی در 13 ماه مبارک رمضان ایشان وسایلش را جمع می کند. بر اساس گفته های همسر داداش احمدش، با برداشتن حوله بزرگ خود، که اصولا" هنگام اعزام به جبهه با خود همراه می کرد از او جویای این مسئله می شود که قصد رفتن به جبهه دارد؟ که او پاسخ می دهد برای آبتنی می خواهم به چاه روستا(معروف به هلال کلای چاه) بروم و چون با دوستانم چند نفری می رویم حوله بزرگ را برداشتم. ایشان مستقیم به جبهه و منطقه عملیاتی شلمچه می رود تا در عملیات رمضان شرکت کند.
پس از چند روز نامه ای از ایشان به خانواده می رسد که ضمن عذرخواهی از پدر و مادرش از اینکه بدون خداحافظی روانه جبهه شد، خطاب به آنان می گوید برایم گریه نکنید، همواره خنده بر لبانتان باشد و از من راضی باشید.
در نهایت شهید رمضان قربانی ایمنی در ماه رمضان و در عملیات رمضان، در 23 تیرماه سال 1361 به آرزوی دیرینه خود می رسد و به عنوان اولین شهید روستا، خبر شهادتش هنگام اذان ظهر به روستا می رسد.
حاج نبی اله حسینی ایمنی خبر شهادت را پس از اینکه پدر و مادر شهید قربانی از نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع، به منزل می آیند به آنها می دهد. مادر از شنیدن خبر شهادت فرزندش احساس غرور می کند و به همسرش می گوید پسرم را بیاور خودم می خواهم دامادش کنم و وارد حجله دامادی اش نمایم.
خبر شهادت شهید قربانی که اولین شهید روستا محسوب می شود فضای روستا را که با معنویت ماه رمضان اجین شده است، معنویتی دوصد چندان می بخشد و سه روز بعد پیکر مطهر و پاک شهید به آغوش خانواده و روستایش بر می گردد.
پیکر شهید قربانی در 26 تیرماه ابتدا در شهرستان بابل تشییع می شود و سپس در روستای ایمن آباد سوار بر دستان مردم این روستا بویژه مادر مقاوم، با ایمان و باصلابتش تشییع و در صحن مسجد جامع روستای ایمن آباد، به خاک سپرده می شود.
آنگونه که مادر شهید رمضان قربانی یاد آور می شود فرزندش همواره آرزو داشت به عنوان اولین شهید روستا، سندی باشد بر افتخارات روستایش و روزی که در منزل پیشم دراز کشیده بود و در حال استراحت، چشمش نیمه باز بود، به من می گفت: دوست دارم آخرین نفری را که می بینم شما(مادرم) باشید.
آنچه شهید دلش می خواهد همان می شود. وقتی پیکر مطهر شهید قربانی را می آورند، مادر قبل از به خاک سپاری فرزند درون مزار فرزند شهیدش می شود و می گوید فرزندم شیرم را حلالت کردم و حجله دامادی مبارکت باشد. سپس پیکر پاک و مطهر فرزندش را خودش در قبر می گذارد و برای آخرین بار او را می بوسد و از او خداحافظی می کند که می بیند چشمان نیمه باز فرزندش با لبخندی زیبا خداحافظی شیرینی با مادر دارد و آرزوی شهید نیز برآورده می شود. مادر با دیدن این صحنه در حجله ی پسرش از هوش می رود و صورتش بر صورت و پیکر پاک فرزندش قرار می گیرد ....
شاید شهید قربانی می خواست برای آخرین بار با نگاه بر چهره پاک، مهربان و با ایمان مادرش و در آغوش مادر، دنیا را ترک کند.
سرگذشت شهید قربانی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ
در یکی از روزهای سرد زمستان در روستای ایمن آباد بابل در خانواده مذهبی و پرجمعیت فرزندی به دنیا می آید که نام او را رمضان می نهند. رمضان قربانی در بیست و یکم دیماه سال 1343 هجری شمسی که مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان 1384 هجری قمری است به عنوان فرزند هفتم خانواده به دنیا می آید که به همین خاطر نام رمضان را بر او می نهند.
ایشان در دوران کودکی بسیار ساکت و در عین حال بازیگوش بود. از آنجایی که پدرش حسینعلی و مادرش ربابه قاسمی، بسیار مذهبی و مقید به انجام فرامین دینی بودند، رمضان در سن هفت سالگی به خواندن نماز روی می آورد. دوران کودکی به سرعت سپری می شود و در سال 1350، رمضان قربانی در سن هفت سالگی وارد دبستان دولتی امین آباد می شود که با نمرات عالی دوره شش ساله ابتدایی را طی می کند.
جعفر ایمانی ، شهید قربانی و شهید سید خلیل هاشمی(مسجد صاحب الزمان ایمن آباد 1357)
ایشان در سال 1356 وارد دوره دبیرستان می شود که سیستم آموزشی تغییر می یابد و به دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان تبدیل می شود. از آنجایی که در روستای ایمن آباد مدرسه راهنمایی نداشت ایشان به مدرسه راهنمایی زرگرمحله(زرگرشهر) می رود و با نمرات عالی وارد مقطع دبیرستان می شود.
ایشان در سال دوم دبیرستان که زمان انتخاب رشته می شود، رشته ریاضی فیزیک را برمی گزیند و در دبیرستان آیت اله طالقانی در سال 1359 مشغول به تحصیل می شود. شهید رمضان قربانی که عضو بسیج و انجمن اسلامی روستا نیز بوده است در سال 1360 به همراه عزیزانی چونهوشنگ بزرگی، سید محسن حسینی، عبدالله صالحی، سید هاشم هاشمی، سید یعقوب هاشمی و سید حسینعلی هاشمی تصمیم می گیرند تا برای دفاع از آب و خاکِ میهن اسلامی خود و حفظ اسلام و انقلاب، وارد جبهه شوند.
جشن نیمه شعبان در روستا (زردکجار در پایین کروکلا_28 خرداد 1360)
شهید رمضان قربانی دوره آموزشی را در منجیل گیلان پشت سر می گذارند و پس از سه ماه دوره آموزشی به روستا بر می گردد و سپس به همراه آقای هوشنگ بزرگی در اسفند ماه 1360 به کردستان اعزام می شوند. شهید رمضان قربانی به عنوان بی سیم چی در این منطقه مشغول خدمت می شود. یک روز مانده به عید نوروز 1361 به خانه می آید و چند روز بعد از عید، دوباره عازم جبهه می شود.
شهید قربانی و برادر جانباز هوشنگ بزرگی (بانه کردستان - زمستان 1360)
شهید قربانی سه ماه بعد، یعنی اوایل تیرماه1361 که مصادف با ماه مبارک رمضان می شود به روستا می آید و پس از گذشت چند روز، که حضور در روستا برایش کمی دشوار می نمود، اینکه همرزمانش در جبهه باشند و او در کنار خانواده، برای حضور مجدد در جبهه آماده می شود.
ظهر یکی از روزهای گرم تیرماه که پدر و مادرش برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد جامع روستا می روند یعنی در 13 ماه مبارک رمضان ایشان وسایلش را جمع می کند. بر اساس گفته های همسر داداش احمدش، با برداشتن حوله بزرگ خود، که اصولا" هنگام اعزام به جبهه با خود همراه می کرد از او جویای این مسئله می شود که قصد رفتن به جبهه دارد؟ که او پاسخ می دهد برای آبتنی می خواهم به چاه روستا(معروف به هلال کلای چاه) بروم و چون با دوستانم چند نفری می رویم حوله بزرگ را برداشتم. ایشان مستقیم به جبهه و منطقه عملیاتی شلمچه می رود تا در عملیات رمضان شرکت کند.
پس از چند روز نامه ای از ایشان به خانواده می رسد که ضمن عذرخواهی از پدر و مادرش از اینکه بدون خداحافظی روانه جبهه شد، خطاب به آنان می گوید برایم گریه نکنید، همواره خنده بر لبانتان باشد و از من راضی باشید.
در نهایت شهید رمضان قربانی ایمنی در ماه رمضان و در عملیات رمضان، در 23 تیرماه سال 1361 به آرزوی دیرینه خود می رسد و به عنوان اولین شهید روستا، خبر شهادتش هنگام اذان ظهر به روستا می رسد.
حاج نبی اله حسینی ایمنی خبر شهادت را پس از اینکه پدر و مادر شهید قربانی از نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع، به منزل می آیند به آنها می دهد. مادر از شنیدن خبر شهادت فرزندش احساس غرور می کند و به همسرش می گوید پسرم را بیاور خودم می خواهم دامادش کنم و وارد حجله دامادی اش نمایم.
خبر شهادت شهید قربانی که اولین شهید روستا محسوب می شود فضای روستا را که با معنویت ماه رمضان اجین شده است، معنویتی دوصد چندان می بخشد و سه روز بعد پیکر مطهر و پاک شهید به آغوش خانواده و روستایش بر می گردد.
پیکر شهید قربانی در 26 تیرماه ابتدا در شهرستان بابل تشییع می شود و سپس در روستای ایمن آباد سوار بر دستان مردم این روستا بویژه مادر مقاوم، با ایمان و باصلابتش تشییع و در صحن مسجد جامع روستای ایمن آباد، به خاک سپرده می شود.
آنگونه که مادر شهید رمضان قربانی یاد آور می شود فرزندش همواره آرزو داشت به عنوان اولین شهید روستا، سندی باشد بر افتخارات روستایش و روزی که در منزل پیشم دراز کشیده بود و در حال استراحت، چشمش نیمه باز بود، به من می گفت: دوست دارم آخرین نفری را که می بینم شما(مادرم) باشید.
آنچه شهید دلش می خواهد همان می شود. وقتی پیکر مطهر شهید قربانی را می آورند، مادر قبل از به خاک سپاری فرزند درون مزار فرزند شهیدش می شود و می گوید فرزندم شیرم را حلالت کردم و حجله دامادی مبارکت باشد. سپس پیکر پاک و مطهر فرزندش را خودش در قبر می گذارد و برای آخرین بار او را می بوسد و از او خداحافظی می کند که می بیند چشمان نیمه باز فرزندش با لبخندی زیبا خداحافظی شیرینی با مادر دارد و آرزوی شهید نیز برآورده می شود. مادر با دیدن این صحنه در حجله ی پسرش از هوش می رود و صورتش بر صورت و پیکر پاک فرزندش قرار می گیرد ....
شاید شهید قربانی می خواست برای آخرین بار با نگاه بر چهره پاک، مهربان و با ایمان مادرش و در آغوش مادر، دنیا را ترک کند.
افتخارات روستایش و روزی که در منزل پیشم دراز کشیده بود و در حال استراحت، چشمش نیمه باز بود، به من می گفت: دوست دارم آخرین نفری را که می بینم شما(مادرم) باشید.
آنچه شهید دلش می خواهد همان می شود. وقتی پیکر مطهر شهید قربانی را می آورند، مادر قبل از به خاک سپاری فرزند درون مزار فرزند شهیدش می شود و می گوید فرزندم شیرم را حلالت کردم و حجله دامادی مبارکت باشد. سپس پیکر پاک و مطهر فرزندش را خودش در قبر می گذارد و برای آخرین بار او را می بوسد و از او خداحافظی می کند که می بیند چشمان نیمه باز فرزندش با لبخندی زیبا خداحافظی شیرینی با مادر دارد و آرزوی شهید نیز برآورده می شود. مادر با دیدن این صحنه در حجله ی پسرش از هوش می رود و صورتش بر صورت و پیکر پاک فرزندش قرار می گیرد ....
شاید شهید قربانی می خواست برای آخرین بار با نگاه بر چهره پاک، مهربان و با ایمان مادرش و در آغوش مادر، دنیا را ترک کند.