نام پدر : حسینعلی
تاریخ تولد :1343/10/21
تاریخ شهادت : 1361/04/23
محل شهادت : 5

وصیت نامه

1.    ای خواهرم! ازشما می خواهم زینب گونه تبلیغات اسلامی را در ده و شهرمان گسترش دهی. باید آنطور که زینب بعد از شهادت امام حسین(ع)، تبلیغ کرد مبارز باشی و باید قدرت اسلام عزیزمان را به جهانیان و منافقان نشان دهی تا روز به روز، طرفداران دین اسلام زیاد و زیادتر شوند و چشم دشمنان دین اسلام کور شود.

2.     خواهر عزیزم! یک وصیت دارم که حجاب تو از خون سرخ من کوبنده تر و بهتر است.

3.    ای نور چشم من، ای فرزندان اسلام و خمینی، برادران عزیزم! من با خون سرخم به شما ثابت کردم که اسلام، مکتب آزادی و شهادت است و به دنبالش فتح و پیروزی مستضعفین بر استکبار جهانی.

4.    برادران راهی را انتخاب کنید که راه خدا و اسلام و ائمه طاهرین یعنی صراط مستقیم باشد. همیشه از خدا بخواهید که شما را جزو ظالمین قرار ندهد.

وصیت نامه

اسکن وصيتنامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

رمضان قربانی ایمنی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

21/10/1343، روستای ایمن آباد، از توابع شهرستان بابل

3- نام و شغل پدر :

حسینعلی، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

رباب قاسمی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

هفت؛ پنجم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در کانون خانواده ای مومن و خداشناس، با اوضاع اقتصادی سخت و نامطلوبی که، از زحمات بی دریغ و شبانه روزی ولدین، در جهت کسب روزی حلال و تامین معاش خانواده به دست می آمد، به رشد و تکامل رسید.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی ایمن آباد (5 سال)

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی ایمن آباد (3  سال)

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان رشته علوم تجربی و ریاضی (2سال)

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در انجام کارها یار و یاور والدین بود( خصوصا امورات منزل)

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

دفاع از مرز و بوم، شوق شهادت، او را واداشت تا کسب علم و دانش را رها کرده و راهی میادین نبرد شود.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل : ــــــــــــــــــ

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

رفتاری بسیار خوب و خوش با خانواده خود داشت. احترام آنان را حفظ می کرد. هیچ گاه آنان را از خود ناراحت نمی کرد. در انجام امورات یار و یاورش بود. حتی در مزارع کشاورزی نیز همراه و همدل پدرش می شد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

شخصیت و افکار حضرت امام، مطالعه کتاب های شهید مطهری و نهج البلاغه، در افکار و شخصیت وی تاثیر بسزایی می گذاشت.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :

کمک به پدر و مادر، احترام به آنان سبب تاثیر پذیری خانواده از شخصیت او می شد.

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

با تشکیل بسیج به عضویت این نهاد درآمد و در برنامه های آن شرکت می کرد. خصوصا در نگهبانی ها حضور داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

در سن 15 سالگی اش

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

تاریخ 28/12/64، در فاو، عملیات والفجر8، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

پیکر پاک و نورانی اش، در مسجد جامع روستای امین آباد، خاکسپاری شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

در وصف اخلاقیات و شخصیت شهید می توان به اعمال پاک و بی نظیرش اشاره کرد. از جمله این که:« بسیار مهربان و خانواده دوست بود. در کارهای منزل و مزرعه، یاری رسان والدین خود بود. ارزش و احترام زیادی برای آنان قائل بود. در انتخاب دوست بسیار دقت و افراد خوبی را انتخاب می کرد. از جمله کسانی که او آن ها را قبول داشت و با آنان دوستی داشت. هوشنگ بزرگی و هاشم هاشمی بودند. در کل به آن ها خیلی علاقمند بود. بسیار مقید و متدین بود. در انجام واجبات دینی و مستحبات مصر بوده و از این طریق با خدای خود رابطه برقرار می کرد. فرد مردم دار و مهمان نواز بود.

 برادرشهید - اسکندر می گوید:« روزی منزل پدرم رفتم دیدم که چند تن از دوستان بسیجی اش را برای ناهار دعوت کرده است. و من هم در نزد آن ها نشستم.»

عشق و علاقه زیادی نسبت به حضرت امام داشت. و به خاطر این ارادت که در دلش بود. به فرمان وی لبیک گفت و راهی میادین نبرد شد. در این باره برادرشهید محمود، ضمن بیان خاطر ای نقل می کند:« آن روزی که، با هم در فوتبال بودیم. او دروازه بان بود. کیفش نیز در کنارش روی زمین بود. ما به او شک بردیم که، قصد رفتن دارد. از همان جا راهی جبهه شد. تا به خیل شهیدان اسلام بپیوندد.»


زندگی نامه

سرگذشت شهید قربانی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ
در یکی از روزهای سرد زمستان در روستای  ایمن آباد بابل در خانواده مذهبی  و پرجمعیت فرزندی به دنیا می آید که نام او را رمضان می نهند. رمضان قربانی در بیست و یکم دیماه سال 1343 هجری شمسی که مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان 1384 هجری قمری است به عنوان فرزند هفتم خانواده به دنیا می آید که به همین خاطر نام رمضان را بر او می نهند.
ایشان در دوران کودکی بسیار ساکت و در عین حال بازیگوش بود. از آنجایی که پدرش حسینعلی و مادرش ربابه قاسمی، بسیار مذهبی و مقید به انجام فرامین دینی بودند، رمضان در سن هفت سالگی به خواندن نماز روی می آورد. دوران کودکی به سرعت سپری می شود و در سال 1350، رمضان قربانی در سن هفت سالگی وارد دبستان دولتی امین آباد می شود که با نمرات عالی دوره شش ساله  ابتدایی را طی می کند.
 
جعفر ایمانی ، شهید قربانی و شهید سید خلیل هاشمی(مسجد صاحب الزمان ایمن آباد 1357)
ایشان در سال 1356 وارد دوره دبیرستان می شود که سیستم آموزشی تغییر می یابد و به دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان تبدیل می شود. از آنجایی که در روستای ایمن آباد مدرسه راهنمایی نداشت ایشان به مدرسه  راهنمایی زرگرمحله(زرگرشهر) می رود و با نمرات عالی وارد مقطع دبیرستان می شود.
ایشان در سال دوم دبیرستان که زمان انتخاب رشته می شود، رشته ریاضی فیزیک را برمی گزیند و در دبیرستان آیت اله طالقانی در سال 1359 مشغول به تحصیل می شود. شهید رمضان قربانی  که عضو  بسیج و انجمن اسلامی روستا نیز بوده است در سال 1360 به همراه عزیزانی چونهوشنگ بزرگی، سید محسن حسینی، عبدالله صالحی، سید هاشم هاشمی، سید یعقوب هاشمی و سید حسینعلی هاشمی  تصمیم می گیرند تا برای دفاع از آب و خاکِ میهن اسلامی خود و حفظ اسلام و انقلاب، وارد جبهه شوند.
 
 جشن نیمه شعبان در روستا (زردکجار در پایین کروکلا_28 خرداد 1360)
شهید رمضان قربانی دوره آموزشی را در منجیل گیلان پشت سر می گذارند و پس از سه ماه دوره آموزشی به روستا بر می گردد و سپس به همراه آقای هوشنگ بزرگی  در اسفند ماه 1360 به کردستان اعزام می شوند. شهید رمضان قربانی به عنوان بی سیم چی در این منطقه مشغول خدمت می شود. یک روز مانده به عید نوروز 1361 به خانه می آید و چند روز بعد از عید، دوباره عازم جبهه می شود.
 
شهید قربانی و برادر جانباز هوشنگ بزرگی (بانه کردستان - زمستان 1360)
شهید قربانی سه ماه بعد، یعنی اوایل تیرماه1361 که مصادف با ماه مبارک رمضان می شود به روستا می آید و پس از  گذشت چند روز، که حضور در روستا برایش کمی دشوار  می نمود، اینکه همرزمانش در جبهه باشند و او در کنار خانواده، برای حضور مجدد در جبهه آماده می شود.
ظهر یکی از روزهای گرم تیرماه که پدر و مادرش برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد جامع روستا می روند یعنی در 13 ماه مبارک رمضان  ایشان وسایلش را جمع می کند. بر اساس گفته های همسر داداش احمدش،  با برداشتن حوله بزرگ خود، که اصولا" هنگام اعزام به جبهه با خود همراه می کرد از او جویای این مسئله می شود که قصد رفتن به جبهه دارد؟ که او پاسخ می دهد برای آبتنی می خواهم به چاه روستا(معروف به هلال کلای چاه) بروم و چون با دوستانم چند نفری می رویم حوله بزرگ را برداشتم. ایشان مستقیم به جبهه  و منطقه عملیاتی شلمچه می رود تا در عملیات رمضان شرکت کند.
پس از چند روز نامه ای از ایشان به خانواده می رسد که ضمن عذرخواهی از پدر و مادرش از اینکه بدون خداحافظی روانه جبهه شد، خطاب به آنان می گوید برایم گریه نکنید، همواره خنده بر لبانتان باشد و از من راضی باشید.
در نهایت شهید رمضان قربانی ایمنی در ماه رمضان و در عملیات رمضان، در 23 تیرماه سال 1361 به آرزوی دیرینه خود می رسد و به عنوان اولین شهید روستا، خبر شهادتش هنگام اذان ظهر به روستا می رسد.
حاج نبی اله حسینی ایمنی خبر شهادت را پس از اینکه پدر و مادر شهید قربانی از نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع، به منزل می آیند به آنها می دهد. مادر از شنیدن خبر شهادت فرزندش احساس غرور می کند و به همسرش می گوید پسرم را بیاور خودم می خواهم دامادش کنم و وارد حجله دامادی اش نمایم.
خبر شهادت شهید قربانی که اولین شهید روستا محسوب می شود فضای روستا را که با معنویت ماه رمضان اجین شده است، معنویتی دوصد چندان می بخشد و سه روز بعد پیکر مطهر و پاک شهید به آغوش خانواده و روستایش بر می گردد.
 
پیکر شهید قربانی در 26 تیرماه ابتدا در شهرستان بابل تشییع می شود و سپس در روستای ایمن آباد سوار بر دستان مردم این روستا بویژه مادر مقاوم، با ایمان و باصلابتش تشییع و در  صحن مسجد جامع روستای ایمن آباد، به خاک سپرده می شود.
آنگونه که مادر شهید رمضان قربانی  یاد آور می شود  فرزندش همواره آرزو داشت به عنوان اولین شهید روستا، سندی باشد برسرگذشت شهید قربانی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ
در یکی از روزهای سرد زمستان در روستای  ایمن آباد بابل در خانواده مذهبی  و پرجمعیت فرزندی به دنیا می آید که نام او را رمضان می نهند. رمضان قربانی در بیست و یکم دیماه سال 1343 هجری شمسی که مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان 1384 هجری قمری است به عنوان فرزند هفتم خانواده به دنیا می آید که به همین خاطر نام رمضان را بر او می نهند.
ایشان در دوران کودکی بسیار ساکت و در عین حال بازیگوش بود. از آنجایی که پدرش حسینعلی و مادرش ربابه قاسمی، بسیار مذهبی و مقید به انجام فرامین دینی بودند، رمضان در سن هفت سالگی به خواندن نماز روی می آورد. دوران کودکی به سرعت سپری می شود و در سال 1350، رمضان قربانی در سن هفت سالگی وارد دبستان دولتی امین آباد می شود که با نمرات عالی دوره شش ساله  ابتدایی را طی می کند.
 
جعفر ایمانی ، شهید قربانی و شهید سید خلیل هاشمی(مسجد صاحب الزمان ایمن آباد 1357)
ایشان در سال 1356 وارد دوره دبیرستان می شود که سیستم آموزشی تغییر می یابد و به دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان تبدیل می شود. از آنجایی که در روستای ایمن آباد مدرسه راهنمایی نداشت ایشان به مدرسه  راهنمایی زرگرمحله(زرگرشهر) می رود و با نمرات عالی وارد مقطع دبیرستان می شود.
ایشان در سال دوم دبیرستان که زمان انتخاب رشته می شود، رشته ریاضی فیزیک را برمی گزیند و در دبیرستان آیت اله طالقانی در سال 1359 مشغول به تحصیل می شود. شهید رمضان قربانی  که عضو  بسیج و انجمن اسلامی روستا نیز بوده است در سال 1360 به همراه عزیزانی چونهوشنگ بزرگی، سید محسن حسینی، عبدالله صالحی، سید هاشم هاشمی، سید یعقوب هاشمی و سید حسینعلی هاشمی  تصمیم می گیرند تا برای دفاع از آب و خاکِ میهن اسلامی خود و حفظ اسلام و انقلاب، وارد جبهه شوند.
 
 جشن نیمه شعبان در روستا (زردکجار در پایین کروکلا_28 خرداد 1360)
شهید رمضان قربانی دوره آموزشی را در منجیل گیلان پشت سر می گذارند و پس از سه ماه دوره آموزشی به روستا بر می گردد و سپس به همراه آقای هوشنگ بزرگی  در اسفند ماه 1360 به کردستان اعزام می شوند. شهید رمضان قربانی به عنوان بی سیم چی در این منطقه مشغول خدمت می شود. یک روز مانده به عید نوروز 1361 به خانه می آید و چند روز بعد از عید، دوباره عازم جبهه می شود.
 
شهید قربانی و برادر جانباز هوشنگ بزرگی (بانه کردستان - زمستان 1360)
شهید قربانی سه ماه بعد، یعنی اوایل تیرماه1361 که مصادف با ماه مبارک رمضان می شود به روستا می آید و پس از  گذشت چند روز، که حضور در روستا برایش کمی دشوار  می نمود، اینکه همرزمانش در جبهه باشند و او در کنار خانواده، برای حضور مجدد در جبهه آماده می شود.
ظهر یکی از روزهای گرم تیرماه که پدر و مادرش برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد جامع روستا می روند یعنی در 13 ماه مبارک رمضان  ایشان وسایلش را جمع می کند. بر اساس گفته های همسر داداش احمدش،  با برداشتن حوله بزرگ خود، که اصولا" هنگام اعزام به جبهه با خود همراه می کرد از او جویای این مسئله می شود که قصد رفتن به جبهه دارد؟ که او پاسخ می دهد برای آبتنی می خواهم به چاه روستا(معروف به هلال کلای چاه) بروم و چون با دوستانم چند نفری می رویم حوله بزرگ را برداشتم. ایشان مستقیم به جبهه  و منطقه عملیاتی شلمچه می رود تا در عملیات رمضان شرکت کند.
پس از چند روز نامه ای از ایشان به خانواده می رسد که ضمن عذرخواهی از پدر و مادرش از اینکه بدون خداحافظی روانه جبهه شد، خطاب به آنان می گوید برایم گریه نکنید، همواره خنده بر لبانتان باشد و از من راضی باشید.
در نهایت شهید رمضان قربانی ایمنی در ماه رمضان و در عملیات رمضان، در 23 تیرماه سال 1361 به آرزوی دیرینه خود می رسد و به عنوان اولین شهید روستا، خبر شهادتش هنگام اذان ظهر به روستا می رسد.
حاج نبی اله حسینی ایمنی خبر شهادت را پس از اینکه پدر و مادر شهید قربانی از نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع، به منزل می آیند به آنها می دهد. مادر از شنیدن خبر شهادت فرزندش احساس غرور می کند و به همسرش می گوید پسرم را بیاور خودم می خواهم دامادش کنم و وارد حجله دامادی اش نمایم.
خبر شهادت شهید قربانی که اولین شهید روستا محسوب می شود فضای روستا را که با معنویت ماه رمضان اجین شده است، معنویتی دوصد چندان می بخشد و سه روز بعد پیکر مطهر و پاک شهید به آغوش خانواده و روستایش بر می گردد.
 
پیکر شهید قربانی در 26 تیرماه ابتدا در شهرستان بابل تشییع می شود و سپس در روستای ایمن آباد سوار بر دستان مردم این روستا بویژه مادر مقاوم، با ایمان و باصلابتش تشییع و در  صحن مسجد جامع روستای ایمن آباد، به خاک سپرده می شود.
آنگونه که مادر شهید رمضان قربانی  یاد آور می شود  فرزندش همواره آرزو داشت به عنوان اولین شهید روستا، سندی باشد بر افتخارات روستایش و  روزی که در منزل پیشم دراز کشیده بود و در حال استراحت، چشمش نیمه باز بود،  به من می گفت: دوست دارم آخرین نفری را که می بینم شما(مادرم) باشید.
آنچه شهید دلش می خواهد همان می شود. وقتی پیکر مطهر شهید قربانی  را می آورند، مادر  قبل از به خاک سپاری فرزند درون مزار فرزند شهیدش می شود و می گوید فرزندم شیرم را حلالت کردم و حجله دامادی مبارکت باشد. سپس پیکر پاک و مطهر فرزندش را خودش در قبر می گذارد و برای آخرین بار او را می بوسد و از او خداحافظی می کند که می بیند چشمان نیمه باز فرزندش با لبخندی زیبا خداحافظی شیرینی با مادر دارد و آرزوی شهید نیز برآورده می شود. مادر با دیدن این صحنه در حجله ی پسرش از هوش می رود و صورتش بر صورت و پیکر پاک فرزندش قرار می گیرد ....
شاید شهید قربانی می خواست برای آخرین بار با نگاه بر چهره پاک، مهربان و با ایمان مادرش و در آغوش مادر، دنیا را ترک کند. 
 
سرگذشت شهید قربانی
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ
در یکی از روزهای سرد زمستان در روستای  ایمن آباد بابل در خانواده مذهبی  و پرجمعیت فرزندی به دنیا می آید که نام او را رمضان می نهند. رمضان قربانی در بیست و یکم دیماه سال 1343 هجری شمسی که مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان 1384 هجری قمری است به عنوان فرزند هفتم خانواده به دنیا می آید که به همین خاطر نام رمضان را بر او می نهند.
ایشان در دوران کودکی بسیار ساکت و در عین حال بازیگوش بود. از آنجایی که پدرش حسینعلی و مادرش ربابه قاسمی، بسیار مذهبی و مقید به انجام فرامین دینی بودند، رمضان در سن هفت سالگی به خواندن نماز روی می آورد. دوران کودکی به سرعت سپری می شود و در سال 1350، رمضان قربانی در سن هفت سالگی وارد دبستان دولتی امین آباد می شود که با نمرات عالی دوره شش ساله  ابتدایی را طی می کند.
 
جعفر ایمانی ، شهید قربانی و شهید سید خلیل هاشمی(مسجد صاحب الزمان ایمن آباد 1357)
ایشان در سال 1356 وارد دوره دبیرستان می شود که سیستم آموزشی تغییر می یابد و به دوره سه ساله راهنمایی و چهارساله دبیرستان تبدیل می شود. از آنجایی که در روستای ایمن آباد مدرسه راهنمایی نداشت ایشان به مدرسه  راهنمایی زرگرمحله(زرگرشهر) می رود و با نمرات عالی وارد مقطع دبیرستان می شود.
ایشان در سال دوم دبیرستان که زمان انتخاب رشته می شود، رشته ریاضی فیزیک را برمی گزیند و در دبیرستان آیت اله طالقانی در سال 1359 مشغول به تحصیل می شود. شهید رمضان قربانی  که عضو  بسیج و انجمن اسلامی روستا نیز بوده است در سال 1360 به همراه عزیزانی چونهوشنگ بزرگی، سید محسن حسینی، عبدالله صالحی، سید هاشم هاشمی، سید یعقوب هاشمی و سید حسینعلی هاشمی  تصمیم می گیرند تا برای دفاع از آب و خاکِ میهن اسلامی خود و حفظ اسلام و انقلاب، وارد جبهه شوند.
 
 جشن نیمه شعبان در روستا (زردکجار در پایین کروکلا_28 خرداد 1360)
شهید رمضان قربانی دوره آموزشی را در منجیل گیلان پشت سر می گذارند و پس از سه ماه دوره آموزشی به روستا بر می گردد و سپس به همراه آقای هوشنگ بزرگی  در اسفند ماه 1360 به کردستان اعزام می شوند. شهید رمضان قربانی به عنوان بی سیم چی در این منطقه مشغول خدمت می شود. یک روز مانده به عید نوروز 1361 به خانه می آید و چند روز بعد از عید، دوباره عازم جبهه می شود.
 
شهید قربانی و برادر جانباز هوشنگ بزرگی (بانه کردستان - زمستان 1360)
شهید قربانی سه ماه بعد، یعنی اوایل تیرماه1361 که مصادف با ماه مبارک رمضان می شود به روستا می آید و پس از  گذشت چند روز، که حضور در روستا برایش کمی دشوار  می نمود، اینکه همرزمانش در جبهه باشند و او در کنار خانواده، برای حضور مجدد در جبهه آماده می شود.
ظهر یکی از روزهای گرم تیرماه که پدر و مادرش برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد جامع روستا می روند یعنی در 13 ماه مبارک رمضان  ایشان وسایلش را جمع می کند. بر اساس گفته های همسر داداش احمدش،  با برداشتن حوله بزرگ خود، که اصولا" هنگام اعزام به جبهه با خود همراه می کرد از او جویای این مسئله می شود که قصد رفتن به جبهه دارد؟ که او پاسخ می دهد برای آبتنی می خواهم به چاه روستا(معروف به هلال کلای چاه) بروم و چون با دوستانم چند نفری می رویم حوله بزرگ را برداشتم. ایشان مستقیم به جبهه  و منطقه عملیاتی شلمچه می رود تا در عملیات رمضان شرکت کند.
پس از چند روز نامه ای از ایشان به خانواده می رسد که ضمن عذرخواهی از پدر و مادرش از اینکه بدون خداحافظی روانه جبهه شد، خطاب به آنان می گوید برایم گریه نکنید، همواره خنده بر لبانتان باشد و از من راضی باشید.
در نهایت شهید رمضان قربانی ایمنی در ماه رمضان و در عملیات رمضان، در 23 تیرماه سال 1361 به آرزوی دیرینه خود می رسد و به عنوان اولین شهید روستا، خبر شهادتش هنگام اذان ظهر به روستا می رسد.
حاج نبی اله حسینی ایمنی خبر شهادت را پس از اینکه پدر و مادر شهید قربانی از نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع، به منزل می آیند به آنها می دهد. مادر از شنیدن خبر شهادت فرزندش احساس غرور می کند و به همسرش می گوید پسرم را بیاور خودم می خواهم دامادش کنم و وارد حجله دامادی اش نمایم.
خبر شهادت شهید قربانی که اولین شهید روستا محسوب می شود فضای روستا را که با معنویت ماه رمضان اجین شده است، معنویتی دوصد چندان می بخشد و سه روز بعد پیکر مطهر و پاک شهید به آغوش خانواده و روستایش بر می گردد.
 
پیکر شهید قربانی در 26 تیرماه ابتدا در شهرستان بابل تشییع می شود و سپس در روستای ایمن آباد سوار بر دستان مردم این روستا بویژه مادر مقاوم، با ایمان و باصلابتش تشییع و در  صحن مسجد جامع روستای ایمن آباد، به خاک سپرده می شود.
آنگونه که مادر شهید رمضان قربانی  یاد آور می شود  فرزندش همواره آرزو داشت به عنوان اولین شهید روستا، سندی باشد بر افتخارات روستایش و  روزی که در منزل پیشم دراز کشیده بود و در حال استراحت، چشمش نیمه باز بود،  به من می گفت: دوست دارم آخرین نفری را که می بینم شما(مادرم) باشید.
آنچه شهید دلش می خواهد همان می شود. وقتی پیکر مطهر شهید قربانی  را می آورند، مادر  قبل از به خاک سپاری فرزند درون مزار فرزند شهیدش می شود و می گوید فرزندم شیرم را حلالت کردم و حجله دامادی مبارکت باشد. سپس پیکر پاک و مطهر فرزندش را خودش در قبر می گذارد و برای آخرین بار او را می بوسد و از او خداحافظی می کند که می بیند چشمان نیمه باز فرزندش با لبخندی زیبا خداحافظی شیرینی با مادر دارد و آرزوی شهید نیز برآورده می شود. مادر با دیدن این صحنه در حجله ی پسرش از هوش می رود و صورتش بر صورت و پیکر پاک فرزندش قرار می گیرد ....
شاید شهید قربانی می خواست برای آخرین بار با نگاه بر چهره پاک، مهربان و با ایمان مادرش و در آغوش مادر، دنیا را ترک کند. 
 
 افتخارات روستایش و  روزی که در منزل پیشم دراز کشیده بود و در حال استراحت، چشمش نیمه باز بود،  به من می گفت: دوست دارم آخرین نفری را که می بینم شما(مادرم) باشید.
آنچه شهید دلش می خواهد همان می شود. وقتی پیکر مطهر شهید قربانی  را می آورند، مادر  قبل از به خاک سپاری فرزند درون مزار فرزند شهیدش می شود و می گوید فرزندم شیرم را حلالت کردم و حجله دامادی مبارکت باشد. سپس پیکر پاک و مطهر فرزندش را خودش در قبر می گذارد و برای آخرین بار او را می بوسد و از او خداحافظی می کند که می بیند چشمان نیمه باز فرزندش با لبخندی زیبا خداحافظی شیرینی با مادر دارد و آرزوی شهید نیز برآورده می شود. مادر با دیدن این صحنه در حجله ی پسرش از هوش می رود و صورتش بر صورت و پیکر پاک فرزندش قرار می گیرد ....
شاید شهید قربانی می خواست برای آخرین بار با نگاه بر چهره پاک، مهربان و با ایمان مادرش و در آغوش مادر، دنیا را ترک کند.