نام پدر : مسلم
تاریخ تولد :1342/06/20
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : دهلران

وصیت نامه

*وصیت‌نامه شهید  قاسمعلی فخاریان*

 

بسم رب الشهداء و الصديقين

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

 کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند مرده مپندارید بلکه آن‌ها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

ابتدا سپاس باید گفت پروردگار متعال را که مرا بر شغل پاسداری که خدمتگزاری به مردم و اسلام است منت نهاد و رحمت بر پیامبران و فرستادگان او كه راه سعادت راه خود را به ما نشان دادند و سپاس خدايی را که مرا از خاك خلق کرده و بخاک برمی‌گرداند چقدر عالی است، که انسان ندای حق را پاسخ دهد و در راه او جهاد‌ نماید.

با درود به رهبر عظیم ‌الشأن انقلاب و با سلام به تمامی رزمندگان جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و شهیدانی را که در راه حفظ و حراست از هدف و مكتب و به ثمر رساندن انقلاب خونبار اسلامی جان بر کف نهاد و با اخلاص خون پاک خویش را نثار انقلاب کردند. تا باشد که قطرات خون ایشان عاملي باشد در راه پیشرفت مکتب انسان ‌ساز اسلام و به امید ظهور هر چه زودتر امام عصر صاحب‌الزمان و گسترش جهانی اسلام.

و حالا وصیت خودم را با نام خدای شهیدان انقلاب اسلامی شروع می‌کنم: اكنون كه وصيت نامه نام مرا باز کرده‌اید و می‌خوانید ميدانم  چشمانتان آشکار شده چون ذاتاً در نهاد هر خانواده‌ای موجود است که وقتی فردی از خانواده اش شهید و يا در مرگ عادي و طبیعی از دنیا برود و در لحظه ا ول غمگین می‌شود وسپس با صبر خداوندی استقامت می‌کنند و حالا پدر و مادر عزیزم: خود را برای جهاد در راه خدا مهیا سازید امروز روز پیروزی مستضعفین بر مستکبرین است و همیشه برابر قدرت‌های جهانخوار و ستمگر به پا خیزید و هدف اصلی شما خدا و......................

ای پدر عزیزم! امیدوارم که برای از دست دادن من غصه و افسوس نخورید که شهادت حد نهایی تکاملی انسان است و آماده از دست دادن بقيه فرزندان خود در راه خدا باشید.

وتو اي مادر جان! حالا كه شهید شده‌ام هيچ گريه نکن بلکه بخند و شاد باش چون آن امیدی که از خداوند بزرگ خواسته ام

نصیب من کرده است و اگر گريه کنی آنهايي که ضد انقلاب و اسلام هستند از اين كار سو استفاده می‌کنند و امیدوارم هیچ وقت به من ناکام نگویید چون در نهایت، كامم را گرفتم كه بهترین که بهترین نعمت‌هاست

و شما اي برادران عزیزم! شما پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا باشید فرمان‌های امام را با جان و دل عمل کنید و زمان، زمان حسین است و ایام عاشورا و شما راه شهیدان را ادامه دهید که راه شهیدان راه خدا است و شهيدان هم در روز قیامت شما راضی باشند.

اي خواهران عزيز! زینب گونه پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زينب گونه راه شهیدان را ادامه دهید و زينب وار با ناملايمات دست و پنجه نرم کنید.

وای برادران کجای دنیا متخصص تراز روحانیت پیدا می‌شود پس شما از روحانیت پیروی کنید و هیچ وقت از روحانیت جدا نشوید و اي امت انقلابی و اسلامی ایران بر شما واجب است از امام خمینی رهبر انقلاب اطاعت کنید چون او نماينده امام زمان است  نماینده امام زمان (عج) است.

و شما ای برادران پاسدار! کوچكتر از آنم که برای شما چیزی بگویم ولی بعنوان یک برادر کوچک  به شما می‌گویم  اي برادران پاسدار در بین شما نباید اختلاف سلیقه باشد چنین اختلاف‌ها باعث از بین بردن انقلاب می‌شود و شما باید کاری کنید که امت اسلامی از شما راضی باشند و وحدت شما باعث از بین رفتن ابرقدرت‌های جهان ميباشد.

خانواده‌ عزيزم! از شما خواهش ميكنم كه گریه نکنید و می‌خواهم که لباس سیاه نپوشید و شیريني در بین مردم پخش کنيد وتبریک بگویید.

از شما خانواده عزیز می‌خواهم که مرا در امامزاده علی اصغر یاسارو (بهشت فاطمه) دفن کنید و امام جمعه آقای سید صابر جباری نماز بخواند و بعد از نماز صحبت کند در مورد مقام شهیدان برای مردم شهیدپرور بیشتر توضیح دهد.

از خانواده عزیزم و فامیل‌های خودم و از مردم انقلابی بهشهر می‌خواهم که فقط به اسلام و خدا متکی باشید و به خداي بزرگ ويگانه را پرستش کنید. و وحدت خودتان را با روحانیت و ارتش و سپاه و ... را حفظ کنید. راه تمام شهیدان راه و راه تمام شهیدان را ادامه دهيد و شعار مهدی بيا  مهدی  بيارا سر دهید و دعا کنيد که هرچه زودتر حضرت مهدی ظهور كند و امام را دعا کنید.

و بگویید که خدایا! از عمر ما بكاه وبه عمر عزيز او بيافزا.

در پایان وصیت‌نامه؛ خدایا! خدایا! تو را به جان زهرا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

اگر بار گران بودم رفتم                           اگر نا مهربان بودم و رفتم

وصیت نامه مرا برادرم عليرضا فخاریان در بین مردم بخواند .

 

قاسمعلی فخاریان     62/1/8


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید قاسم­علي فخاريان*

 

نام پدر: مسلم

«قاسم­علي» در 20 شهریور 1342 در «بهشهر» به دنیا آمد. مثل همه بچه­ ها، دوران كودكي­ اش همراه با بازي و شيطنت سپري شد.

پدرش «مسلم»، كوزه­ گري داشت.

تحصیلات قاسم‌علی به پایه سوم راهنمایی در مدرسه «کورش کبیر» زادگاهش ختم می‌شود.

مادرش «ربابه» می‌گوید: «عشق و علاقه حضور به مسجد، از كودكي در وجودش ريشه داشت. يك شب از خواب بيدار شدم، ديدم همه بچه ­هايم هستند، جز قاسم. سراسيمه بلند شدم. كار به جايي رسيد كه به شهرباني رفتیم و اطلاع داديم. تا نزديكي صبح دنبالش گشتيم. بالاخره او را در حالي يافتيم كه كنار مسجد خوابيده بود.»

قاسم‌علی پس از شنيدن زمزمه­ انقلاب، به جمع مردم معترض به رژيم شاهنشاهي پيوست. او در راهپیمائي­ها حضوری پررنگ داشت.

پس از پيروزي انقلاب، با بسيج همكاري تنگاتنگي پیدا کرد.

در 61/3/5 به عضويت سپاه در آمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بهشهر مشغول خدمت شد. برادرش «عليرضا» مي­گويد: «از كودكي در حفظ اموال بيت­ المال كوشا بود. فكر خلّاقي داشت. من در سپاه كار مي­كردم و ماشين سپاه دستم بود. هر وقت كه تند مي­رفتم، مي­گفت: اگر قرار باشد با اين سرعت بروي، من پياده مي­شوم. اين ماشين بيت­ المال است. بايد در حفظش بكوشي.»

قاسم‌علی مدّتي به عنوان مسئول زندان، در سپاه مشغول به كار بود. يكي از زندانيان مي­گفت: «من زندانباني به اين مهرباني او نديده بودم. همين رفتار او با زندانيان موجب شد، چند نفري مجذوب اخلاقش شوند و دست از عداوت با اسلام بكشند.»

با شروع جنگ، وضعيت كشور به گونه­اي بود كه براي پيروزي در عمليات­ها، نياز به جوانان غيور و از خودگذشته بود. از این‌رو، قاسم‌علی نيز براي دفاع  از اسلام و کشور، آماده خدمت شد.

به اذعان پدر، «با شروع جنگ، علاقه زيادي به حضور در جبهه پیدا کرد. وقتي امام فرمودند که بسيجيان به جبهه بروند، او با علاقه ­اي كه داشت، رهسپار نبرد حق عليه باطل شد.»

ربابه در ادامه از  فرزندش این‌گونه یاد می‌کند: «گفتم: قاسم‌جان! به جبهه نرو! بمان و درست را بخوان! گفت: درسم را می‌خوانم، اما الان جبهه واجب‌تر است. اگر ما به جبهه نرویم، پس چه کسی برود؟»

و سرانجام، قاسم‌علی در سال 1362 طی عمليات والفجر 6، با سمت فرمانده گروهان از گردان حمزه به درجه والای شهادت نائل آمد. اگرچه جسم پاکش در خاک دهلران به یادگار مانده است، اما  لباسش را به شكل نمادين، تشييع و در گلزار «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.