نام پدر : رمضان
تاریخ تولد :1307/08/08
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : شلمچه

خاطرات

 رزندش «عبدالله» از ویژگی‌های پدرش می‌گوید: «او هیچ‌وقت منتظر نبود که دیگری به او سلام کند. برایش افراد کوچک و بزرگ فرقی نداشتند و به همه‌شان سلام می‌کرد. علاوه بر آن، هرگز ندیدم که غیبت کسی را بکند. اگر در مجلس غیبت بود، آن‌جا را ترک می‌کرد.»

پسرش در ادامه چنین اذعان می‌دارد: «همیشه مرا به شرکت در نماز جماعت تشویق می‌کرد. من و خواهران و برادرانم، قرآن را پیش پدرم یاد گرفتیم.»

هم‌زمان با اوج مبارزات سیاسی مردم ایران در ایام شکوفائی انقلاب، اسماعیل نیز در اعتراض به رژیم پهلوی، همراه با دیگر انقلابیون، خواستار برقراری حکومت اسلامی شد. از این‌رو، فعالیت‌های سیاسی خود را در قالب تهییج و ترغیب دیگران به حضور در راهپیمائی در راستای تحکیم پایه‌های انقلاب گسترش داد.

گل‌گفته‌های عبدالله در این‌خصوص نیز، شنیدنی است: «پدرم زمانی که در کارخانه چیت‌سازی مشغول به کار بود، به اتفاق چند نفر دیگر، کارگران را به اعتراض و اعتصاب تشویق می‌کرد. با این‌که سرکرده آن‌ها دوازده نفر بودند، اما پدرم راهنمای کلی آن‌ها بود. تا این‌که لو رفتند. پدرم را به آگاهی بردند. او بعد از اخراج از کار، به تهران رفت؛ اما مدتی بعد، مجدد از کارخانه بهشهر، خواهان حضورش در آن جا شدند. چون کار فنی بلد بود و به او نیاز داشتند.»


خاطرات

هم‌رزمش «نصرالله لطفی» در گذر از آن روزها نقل می‌کند: «سال 1360 که با هم به کردستان رفتیم، او مسئول قله بود. با توجه به شدت جنایت گروهک‌ها، وجودش برای ما یک قوت قلب بود. علی‌رغم سن و سالش، با اخلاق حسنه و شور و حالی که داشت، نسبت به جوانان و نیروها مخلصانه کار می‌کرد. برای‌مان پدری مهربان بود. بچه‌ها واقعاً از او شجاعت و همت را می‌آموختند. برخلاف سنش، عملکرد او جوان‌گرایانه بود. پوتین بچه‌های هفده، هجده ساله را در جبهه واکس می‌زد، یا برای رزمنده‌ها سفره غذا پهن می‌کرد. ما واقعاً شیفته اخلاق و رفتارش بودیم. علاوه بر آن، اطاعت‌پذیری بالایی داشت. هر مسئولیتی که به او می‌دادند، نه نمی‌گفت. اگر می‌گفتند که تا صبح نگهبانی بده، با گفتن «به روی چشم»، قبول می‌کرد.»

«اکبر ریاحی» نیز، در تکمیل صحبت‌های آقای لطفی می‌گوید: «هرگز در کارش سستی به خرج نمی‌داد. علی‌رغم سن و سالش، گاهی در کارها جلوتر از ما بود. در دوره آموزشی که سپاه بهشهر برای‌مان ترتیب داده بود، دو شبانه‌روز پا به‌پای بچه‌ها در مناطق جنگی و دریایی حضور پیدا کرد. او واقعاً برای ما یک الگو بود و از نظر توان جسمی، دارای استقامت بالا. هر زمان که او را می‌دیدیم، آماده رزم بود. روحیه نظامی خاصی داشت. علاوه بر آن، در اوقات فراغت با وجود مطالعه قرآن و نهج‌البلاغه، با بچه‌ها والیبال بازی می‌کرد.»