نام پدر : محمد تقی
تاریخ تولد :1337/08/21
تاریخ شهادت : 1361/02/12
محل شهادت : خرمشهر (دب حردان)

وصیت نامه

 

 

*وصیت نامه  شهید  حبیب اله عالیزاده*

 

بسم رب الشهدا و الصالحین

 همیشه در انتظار آن بودم زمانی که  چندین ساعاتی  پیش به  پیوستن  لقاء الله  نداشته باشم وصیت خود را بگویم -  تا آنچه می گویم آخرین لحظات حیلت من باشدو سلام بر رسول خدا و سلام بر سرور شهدا " وسلام  بر مهدی یاور رزمندگان و امید امیدواران و سلام بر امام خمینی  که پیرو ومقلدش بوده وازخدا آرزو می  کنم که در آخرت،  روز رستاخیز نیز امام ما بوده و آنجا  نیز افتخار سربازیش را داشته  باشم، سلام بر او که به سان موسی با طاغوتیان  در افتاد و بسان  ابراهیم  بتها را شکست و چون حسین یاران بیشماری را هدیه خداوند کرد و همانند محمدبن عبدالله این امت را به اسلام بازگرداند و وکتابی نشات ( منشاء)  گرفته  از قرآن« محمدی را با این  ملت ارزانی داشت. سلام بر تو ای مادر، مادری که سرمایه  خود را  فدای من و برادران و خواهران من کردی بخدا در این  لحظات  احساس می کنم  که بسیار در اجرای وظایفم نسبت به تو کوتاهی  کردم و فرزند شایسته ای برای تو نبودم اما در این لحظه  که شاید آخرین لحظات است  از تو عاجزانه  می خواهم  که از من  در گذری تا  در یشگاه خداوند رو سفید باشم  بخدا نمی دانم با چه زبان و با چه  کلام از تو تشکر کنم و ان شاالله این قلم  هائی که  گرچه ناقص و نارسا ولی با اخلاصش و صداقتش بتواند از زحمات و سختی هائی که برای من از عمرت  مایه گذاشتی  ستایش کرده باشم،  مادر ای کسی که بیشترین علاقه را باتو دارم  باآن امید که  روز قیامت با شما  دیدار کنم.

مادر! تسلیم امر خدا باش که تاکنون بوده ای و تمام مراحل  بخدا توکل کن  و نمازشکربگذار که از دامان تو فرزندی به زیارت حسین و لقاءالله فرستاده ای وهرگاه خواستی گریه وزاری کنی برحسین سرور شهیدان و اصحاب و یارانش و اولادش گریه کن،  که در همدردی آنان هرچه کنی کم است.  مادر بخاطر آنکه شاید فرصت صحبت با پدر را از دست  بدهم ازهمین جا از شما خداحفظی می کنم  و اما آقاجون سلام، سلام علیکم پدر از تو به عنوان پدری که در طول  حیات در مسیر حق گام بر داشته و مارا  براه  خدا و پیامبران و امامان  و حق  و حقیقت هدایت  نموده ای سپاس گذاری کرده و امیدوارم  که خدا اجری شایسته  به شما هدایت نماید و شما  نیز از آنچه آزارو اذیت  و سختی و مشقت دیده ای  در این آخرین  لحظه ای  از من بگذری.

اما برادران و خواهران آبجی عزیز و حمید رضا، شمسی و عبداللهه و مجید یکایک شما سلام عرض می کنم از دور دست پدر ومادر شمارا از اینکه شاید هرلحظه ممکن است ما را صدا بزنند می بوسم و از شما  نیز تشکر و طلب مغفرت می نمایم.

  امیدوارم که خدا شمارا  توفیق  دهد که بنده،  واقعی و خالص خدا و پیرو مقلدی راستین برای امام  در همه حالات و سربازی وفادارو صادق برای این انقلاب اسلامی تا اخرین لحظات  حیات خود باشید. اینک تا زمانی که فرصت هست چند توصیه به شما  می نمایم امیدوارم که بپذیرید.

1-    به شما توصیه می نمایم که با خدا آشتی کنید که خدا آمرزنده و مهربان است وتوبه پذیر.

2-     می خواهم بگویم که حساب کنید هرکدام به خوشی و بدی، این چندین سالتان چگونه گذشت؟

آیا نزدتان فاصله گذشتنش بیش از یک لحظه اینک است؟

مسلما خیر،  حالا شما را به امام سوگند که بیائید و با خدا عهد صادقانه ببندید که به دستوراتش عمل کنید و از اشتباهاتت استغفار نمائید که خدا آمرزنده است و مهربان. بشما توصیه به تقوا و نظم در امور می نمایم.

و اما عبدالله امیدوارم که روزی در لباس مقدس سپاه به دیدنت بیآیم.

و مجید تو هم مدرسه را سنگر فعلی توست خوب حفظ کن و پاسدار واقعی آن سنگر باش. مجید مطالعه را فراموش نکن و قرآن را بخوان و به معنی آن توجه کن نماز راسعی کن اول وقت بخوانی، در همه حال برادران وخواهران پیرو روحانبیت باشید که خط و مسیر امام زمان  است و لب به شکایت از این انقلاب باز ننمائید که انقلاب خدائی است و خدای را شکر کنید و در خاتمه بدانید  که ما پیروزیم و قدرت های بزرگ پوشالی توان مقابله با اسلام را نخواهند داشت.

همه تان دعا  به جان امام کنید و ظهور ولی عصر را بخوانید و به تمامی توصیه  تقوا و نظم می کنم. و اگر نتوانستم خداحافظی کنم. مرا ببخشید در خاتمه  برای همه تان عصر پر برکت و عاقبت ختم به شهادت را آرزو می کنم.

والسلام علی عبادالله الصالحین.

 

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید حبيب­الله عالي­زاده*

 

نام پدر: محمدتقي

حبيب در 1337/8/21 در «بهشهر» و در کاشانه «محمدتقی و ربابه» به دنيا آمد.

پدرش كارگر كارخانه چيت­سازي بود.

تحصیلات «حبيب­ الله» به ديپلم رشته اقتصاد در  دبيرستان «سعدي» ختم می‌شود.

خانواده به نقل از معلمش مي‌گويد: «من براي ترغيب بچه­ ها، كلاس را به دو گروه خوب و متوسط تقسيم­ بندي می‌كردم. به شاگردان خوب هم جايزه مي­دادم. حبيب­الله دو، سه باري از دستم جايزه گرفت. كم­ كم ديدم افت تحصيلي دارد. علت را جويا شدم. گفت: آقا معلم! شما مگر چقدر حقوق مي­گيري كه هميشه براي ما جايزه بخريد؟! من نمي­خواهم. شما به كس ديگري بدهيد.»

در بیان خلق‌وخوی حبیب‌الله باید گفت که نسبت به والدین، مودب و متواضع بود. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

«عبدالحميد» از برادرش چنین می‌گوید: «از كمترين چيزي كه داشت، در راه مستمندان خرج مي‌كرد. در همسايگي ما خانواده­اي زندگي مي­كرد كه وضع مالي­شان خوب نبود. حبیب‌الله هم، بدون اين­كه كسي متوجه شود، به آن خانواده كمك مي­كرد.»

 حبیب‌الله  به دلیل تربیت دینی پدر و مادر، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. شرکت در محافل سیاسی و دینی مسجد «قنبر» بهشهر، تهیه اعلامیه از قم و توزیع آن در بهشهر، از جمله اقدامات او در ایام انقلاب به شمار می‌رود.

ناگفته نماند که او به سبب انجام این فعالیت‌ها، تحت تعقیب ساواک بود. از این‌رو، همراه دوستش «نصرت‌الله صدیقی» به مشهد مهاجرت کرد.

به اذعان آقای صدیقی، «در اولین راهپیمائی بهشهر که با حضور چهارصد نفر از نیروهای مذهبی رستمکلا و گلوگاه شکل گرفته بود، حبیب‌الله از پیشتازان بود. او برای مقابله با منافقین، بسیار مطالعه می‌کرد؛ به‌خصوص آثار شهید مطهری. علاوه بر آن، در محافل دینی به سخنرانی می‌پرداخت.»

وی در 22 تیر 1360 به عضویت سپاه در آمد و جهت طی دوره آموزش پاسداری، راهی پادگان المهدی چالوس شد. برادرش از آن روزها می‌گوید: «زماني كه در سپاه چالوس بود، گه­گاهي زنگي مي­زد و مي­گفت: من حبيبم. بعد قطع مي­كرد. يك روز با او دعوا كردم كه اين چه كاري هست که انجام مي‌دهي؟ خب وقتي تلفن كردي، صحبت كن؛ چون تا ما تو را پيدا كنيم، كلي طول مي‌كشد و تماس گرفتن با تو سخت است. در جوابم گفت: اين تلفن بيت‌المال است. من نمي‌خواهم از بيت‌المال بهره شخصي ببرم.»

حبیب‌الله در سال 1360، به عنوان مسئول قله، راهی مریوان شد.

او در سال 1360 نیز، در غائله آمل حضور یافت.

در سال 1361، جهت سرکوب تحرکات منافقین، رهسپار هشت‌پر استان گیلان  شد.

حبیب‌الله در طول مدت خدمتش، در کسوت مسئول ارزیابی گردان نیز به ادای تکلیف پرداخت.

و سرانجام، او در 61/12/12 در خرمشهر به مقام والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز پس از تشييع اهالی قدردان بهشهر، در گلزار «بهشت فاطمه» این شهر  به خاك سپرده شد.