نام پدر : محمد تقی
تاریخ تولد :1337/08/21
تاریخ شهادت : 1361/02/12
محل شهادت : خرمشهر (دب حردان)

خاطرات

خانواده به نقل از معلمش مي‌گويد: «من براي ترغيب بچه­ ها، كلاس را به دو گروه خوب و متوسط تقسيم­ بندي می‌كردم. به شاگردان خوب هم جايزه مي­دادم. حبيب­الله دو، سه باري از دستم جايزه گرفت. كم­ كم ديدم افت تحصيلي دارد. علت را جويا شدم. گفت: آقا معلم! شما مگر چقدر حقوق مي­گيري كه هميشه براي ما جايزه بخريد؟! من نمي­خواهم. شما به كس ديگري بدهيد.»

در بیان خلق‌وخوی حبیب‌الله باید گفت که نسبت به والدین، مودب و متواضع بود. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

«عبدالحميد» از برادرش چنین می‌گوید: «از كمترين چيزي كه داشت، در راه مستمندان خرج مي‌كرد. در همسايگي ما خانواده­اي زندگي مي­كرد كه وضع مالي­شان خوب نبود. حبیب‌الله هم، بدون اين­كه كسي متوجه شود، به آن خانواده كمك مي­كرد.»

 حبیب‌الله  به دلیل تربیت دینی پدر و مادر، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. شرکت در محافل سیاسی و دینی مسجد «قنبر» بهشهر، تهیه اعلامیه از قم و توزیع آن در بهشهر، از جمله اقدامات او در ایام انقلاب به شمار می‌رود.

ناگفته نماند که او به سبب انجام این فعالیت‌ها، تحت تعقیب ساواک بود. از این‌رو، همراه دوستش «نصرت‌الله صدیقی» به مشهد مهاجرت کرد.

به اذعان آقای صدیقی، «در اولین راهپیمائی بهشهر که با حضور چهارصد نفر از نیروهای مذهبی رستمکلا و گلوگاه شکل گرفته بود، حبیب‌الله از پیشتازان بود. او برای مقابله با منافقین، بسیار مطالعه می‌کرد؛ به‌خصوص آثار شهید مطهری. علاوه بر آن، در محافل دینی به سخنرانی می‌پرداخت.»

وی در 22 تیر 1360 به عضویت سپاه در آمد و جهت طی دوره آموزش پاسداری، راهی پادگان المهدی چالوس شد. برادرش از آن روزها می‌گوید: «زماني كه در سپاه چالوس بود، گه­گاهي زنگي مي­زد و مي­گفت: من حبيبم. بعد قطع مي­كرد. يك روز با او دعوا كردم كه اين چه كاري هست که انجام مي‌دهي؟ خب وقتي تلفن كردي، صحبت كن؛ چون تا ما تو را پيدا كنيم، كلي طول مي‌كشد و تماس گرفتن با تو سخت است. در جوابم گفت: اين تلفن بيت‌المال است. من نمي‌خواهم از بيت‌المال بهره شخصي ببرم.»