نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1336/12/10
تاریخ شهادت : 1365/04/13
محل شهادت : سراب - مهران

زندگی نامه

شهید «قربان‌علی شیخ خیریان»

نام پدر: حسین

«آن‌قدر روحش با جبهه مانوس شده بود که گاهی به شوخی می‌گفت: باید بروم و همان‌جا برای خودم خانه بسازم.»

به بهانه دلتنگی‌های بانو «فاطمه رمضانی پول»، دیوان زندگانی همسرش را این‌گونه می‌گشاییم.

همگام با طلوع اسفند 1363، با قدمش به کاشانه «حسین و سعادت»، بهاری زود هنگام را برای این زوج کشاورز و سختکوش به ارمغان آورد.

کودکانه‌های «قربان‌علی» در طبیعت دل‌نواز «شکری‌کلا»ی نوشهر، و در جمع هیاهوی هم‌بازی‌های کودکی‌اش طی شد.

به دلیل مهاجرت خانواده به روستای «خیرسر» نوشهر، روزهای ابتدائی تحصیلی قربان‌علی در این دیار گذشت. سپس با گذر از دوره راهنمایی، تحصیلاتش را تا پایان دوره متوسطه در دبیرستان شبانه «خسروی» نوشهر در رشته ادبی ادامه داد.

مادر از خاطرات خردسالی فرزندش می‌گوید: «شش ساله بود که همراه من و پدرش به مسجد می‌رفت و در عزای امام حسین(ع) شرکت می‌کرد. وقتی پدرش قرآن می‌خواند، با وضو کنارش می نشست و به صفحات آن دست می‌زد. او همان روزها توانست قرائت آیات را یاد بگیرد.»

با آغاز تحرکات انقلابی مردم ایران در سال‌های قبل از انقلاب، او نیز تحت‌تاثیر اندیشه امام خمینی و آشنایی با اهداف ایشان، با شرکت در تظاهرات به جرگه انقلابیون پیوست. گذشته از آن، با توزیع اعلامیه و ترویج افکار و آرمان امام در راستای روشنگری جوانان نیز، نقش فعالی داشت.

با تشکیل بسیج، قربان‌علی فعالیت‌هایش را در این نهاد، در قالب گشت‌های خیابانی، تخریب مشروب‌فروشی‌ها و ایجاد امنیت از سر گرفت.

او هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در 5/5/1358، با حضور در طرح ویژه جنگل، در واحد اطلاعات ـ عملیات نوشهر مشغول خدمت شد.

در سال 1359 به سمت مربی آموزش واحد بسیج لشکر 25 کربلا انتصاب یافت.

در مهر 1359، مسئولیت مربی‌گری آموزش نظامی را در واحد بسیج نوشهر به عهده گرفت.

او در 6/11/1360 با پذیرفتن مسئولیت گروهان در طرح ویژه جنگل، جهت سرکوب تحرکات عناصر ضد انقلاب در جنگل‌های شمال، به ادای تکلیف پرداخت.

هم‌رزمش «احمد بیژنی» می‌گوید: «در انجام ماموریت‌ها در جنگل، سعی می‌کرد در فرصتی مناسب، دعای کمیل و توسل برپا کند. حتی مستحبات را هم در آن شرایط انجام می‌داد. یک بار، وقتی که دیدم دارد نماز شب می‌خواند، خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفتم. طوری که از آن به بعد، من هم یکی در میان نماز شب می‌خواندم. حتی مسائل شرعی خودم را از او سوال می‌کردم.»

ناگفته نماند که قربان‌علی به سبب مبارزات شبانه‌روزی خود در راستای دفع توطئه‌های منافقین، چندین بار از سوی این عناصر خودفروخته مورد سوءقصد واقع شد. با این‌حال همچنان بیش از پیش، به حراست از دستاوردهای انقلاب و مبارزه با دشمنان داخلی همت می‌گماشت.

قربان‌علی در 30/8/1363 به عنوان مسئول آموزش پادگان حضرت علی‌اکبر(ع) در نوشهر، خدماتش را از سر گرفت. مدتی بعد نیز، در حین آموزش در همین مرکز، از ناحیه دست آسیب دید و منجر به قطع دستش شد. از این‌رو به مدت یک ماه در بیمارستان آیت‌ا... طالقانی چالوس، تحت مداوا قرار گرفت.

مادرش در این مورد می‌گوید: «وقتی دستش زخمی شد، پدرش به او گفت: پسرجان! با این وضع جسمی، دیگر فکر جبهه را از سر خود بیرون کن! قربان‌علی با گریه پیش من آمد و گفت: مادر! به بابا بگو کاری به من نداشته باشد. این انقلاب به من احتیاج دارد.»

«انوشیروان مشایخ» در باب خلق‌وخوی دوست دیرینش چنین می‌گوید: «در دوران مربی‌گری‌اش در پادگان حضرت علی‌اکبر، یک بار با دیدن بندِ بازشده پوتین یکی از بسیجیان، به او گفت: عزیز من! برادر من! بند پوتینت را ببند. سر و وضع یک رزمنده باید مشخص باشد. بسیجی او را هُل داد و گفت: برو بابا! تو آمدی، داری به من تذکر می‌دهی!؟ روز پایان دوره آموزشی، قربان‌علی در حال سخنرانی در پادگان بود. آن بسیجی وقتی وی را دید، به بچه‌ها گفت: او کیست؟ آن‌ها گفتند: فرمانده پادگان. بعد که آن بسیجی متوجه اشتباه خود شد، رفت از قربان‌علی عذرخواهی کرد. او گفت: نیازی به این کار نیست.»

قربان‌علی در 13/11/1364 در کسوت مسئول مدیریت نظامی لشکر 25کربلا به ادای تکلیف پرداخت. یک سال بعد نیز، جهت آزادسازی مهران، به این منطقه عزیمت کرد.

آقای بیژنی در ادامه بیان می‌دارد: «به عنوان فرمانده، ابتکار عمل بالایی داشت. در عملیات کربلای 1، با 25 آرپی‌جی، 25 سنگر عراقی و تانک دشمن را منهدم کرد و مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت.»

خانم رمضانی می‌گوید: «وقتی میثم چهار یا پنج ساله بود، یک روز به من گفت: مامان! برایم یک شلوار لی بخر که هواپیما روی آن باشد. من هم برایش خریدم. اما وفتی قربان‌علی آن شلوار را دید، گفت: خانم! چرا لباسی را خریدی که ساخت یک کشور خارجی است!؟ بعد به میثم گفت: پسرم! تو نباید این شلوار را بپوشی. میثم گفت: بابا! من این لباس را دوست دارم. اما قربان‌علی، بچه را روی زانویش نشاند و او را بوسید و ادامه داد: پسرم! تو با این‌که می‌دانی الان آمریکایی‌ها دارند با ما می‌جنگند و مردم ما را می‌کشند، رفتی شلواری را خریدی که آن‌ها درست کرده‌اند؟! لباسی را بخر که دوخت کشور خودمان باشد. من خندیدم و گفتم: مگر این بچه چند سال دارد که داری برایش سخنرانی می‌کنی؟ اشکال ندارد! بگذار بپوشد. او آن روز می‌خواست با حرف‌هایش به میثم بفهماند که هرگز زیر سلطه ظلم نرود.»

و سرانجام، قربان‌علی در 13/4/1365 با حضور در آوردگاه عملیاتی کربلای1، نامش را تا ابد در طومار شهدای این آب و خاک جاودانه ساخت. جسم مطهرش نیز با بدرقه یادگارانش «میثم، مسلم، محسن و مرضیه»، در بوستان شهدای خیرسر آرام گرفت.


وصیت نامه

                                *وصیت نامه شهید قربانعلی شیخ خیریان*

 

                                                      بسم الله الرحمن الرحیم

« یا اَیُّهَا الاِنسان انَّک کادَح الی ربُّک کدحَاً فَعلاقیه »

ای انسان به درستی که تو سخت کوشنده ای به سوی پروردگارت پس او را ملاقات خواهی کرد .

شهید قربانعلی شیخ خیریان

« یا اَیُّهَا الَّذین آمَنوا ان تَنصروالله یَنصُرُکم و یَثبت اقدامکم».

ای کسانی که ایمان آوردید خدا را یاری کنید و در این راه ثابت قدم باشید

با درود و سلام به امام امت شهید پرور ایران و مسلمانان حامی اسلام و بادرود بر فتوح شهدای بشریت از هابیل تا انقلاب اسلامی ایران و با درود به روان پاک سرور آزادگان آن شهید تشنه کام آن مظلوم تاریخ آن الگو اهدان و اسوه عارفان و عاشق همیشه جاودان، خون خدا، فرزند عدالت حسین (ع).

کلام خود را که سخنی جزء سوز دل شهدا نیست آغاز می دارم. امروز در عصری زندگی می کنیم که منطق دنیا زور و ظلم و ستم است و ابرقدرتها برای اهداف پوشالی خود راضی نیستند حتی یک انسان آزاد در این دنیای پهناور زنده باشد و خود آقای خود و مرید دین و خدای خود باشد چرا چون این را برخلاف مصالح خود می پندارند و می خواهند هزاران انسان گرسنه و تشنه باشد و زیر چکمه حامیان استکبار بمیرند اما آنها درهای سربه فلک کشیده خود و مجلسهای به لجن کشیده خود سست و بی خود و خوش باشند و حق هزاران انسان به استضعاف کشیده شده را صرف تحمل بی پایه خود و یا سگها و عروسکهای خود کنند و سرمایه بر سرمایه بیافزایند و ما در زمانی در جهان هستی حیات داریم که حق آزادی و عدالت و دادخواهی و دین خدا و هدف انبیاء و اسلام و انسانیت مظلوم است همانند علی (ع) و فرزندانش در طول تاریخ و در زمانی هستیم که بزرگترین سلاح کشنده تاریخ بمبهای هسته ای در دست جنایتکاران بی دین و انسان غارتگر است. و در زمانی هستیم که مردی از تبار و بازمانده ای از خاندان عصمت و طهارت و رهبری از رهبران خداجوی، چون امام خمینی داریم و هنگامی که شهیدان شاهد و ناظر چون مطهری، مفتح، بهشتی، باهنر، رجائی، منتظری، چمران و شهیدانی رهرو عاشق چون شهدای قهرمان، صداقت و رودباری، موسوی، خواجوند، وارسته، زنده دل، فریدون غریب، بخشی، مشایخ و غیره را دادیم این سرمایه های بزرگ همه رهرو رهبرند که با خون سرخ خود که از خون گلوی حسین سرچشمه گرفته ما را با این راه سرخ آشنا می کند و امواج خونشان ما را به این راه می خواند. ای عاشقان بیائید و ای عارفان بنالید، رزمندگان بتازید و این نونهال عشق را به سر منزل رسانید یا خون خود ببخشید تا این امانت را به کوی دل رسانید. بلی شهدا و یتیمان شهدا و مظلومان دنیا به ما نظاره می کنند.

 همانطوری که خانواده های شهدا و یتیمان شهدا و مظلومان دنیا به ما نظاره می کنند که کی رزمندگان به کربلا می رسند. نه تنها شهدای انقلاب ایران بلکه تمامی شهدا و انبیا و امامان و مظلومان و آزاد مردان تاریخ بشریت زهرای مرضیه، زینب کبری بر ما چشم دوخته اند و دعا می کنند و راضی هستند که انقلاب بدست امام زمان مهدی موعود (عج)  ناجی بشریت برسد.

پس ای انسان! ای آزاده! منتظر چه هستی؟ یقین و باورکن تا خدا بارورش بگرداند برای حقانیت و اسلامیت انقلابمان همین بس که جنایتکاران شرق و غرب از بدو پیروزی انقلاب تاکنون ما را لحظه ای به خودمان نگذاشته اند و همیشه به عناوین مختلف سد راهمان بودند و همین بس که امام زمان (عج) به ما نظر دارد و خدا حامی ماست و خون شهدا پشتوانه و عزت ماست. ای مسلمانان از مرگ نهراسید که مرگ با عزت بالاترین کمال است. ای مسلمانان! ای فرزندان آدم! ای برادران و خواهران ایرانی! مگر شما ماجرای کوفیان را نمی دانید مگر شما صحنه کربلا را مجسم ندارید مگر شما نبودید که آرزو می کردید در صحرای کربلا حامی امام حسین (ع) باشید، پس چرا نظاره می کنید، مگر شما کوفیان را که خون خدا را ریختند ننگ ندارید. آیا می خواهید که آیندگان بر شما ننگ بدارند؟ چرا فرصت را برای دشمن غنیمت می دهید. بخدا دیر می شود و زمانی می رسد که از وجدان خود به خفت می افتید اگر نجنبید. پس همراه و هم آغاز باشید و فرزند پیامبر و دین خدا را یاری کنید و از مرگ و سختی نهراسید و گوش به حرفهای حامیان اسارت نکنید و دشمنان دینتان و خدایتان را خوشحال نسازید و آگاه و هوشیار که گول شیاظین را نخورید و مثل سنگی بی روح نباشید.

ای انسان! این دنیا محل گذر است و ما در آن مسافر، چه خوش باشی یا بد چه امیال نفسانی و دنیایی ترا بفریبد چه بی توجه باشی و یا پرخروش این راه به آخر می رسد و می گذرد همانطور که گذشت فکر کن و به آینده بیاندیش آرزوداری که در پایان راه خود را مسیر نگهداری. بهوش باش که در این راه با امامان و شهدا همراز باشی نه با شیطان. هر انقلابی خواصی دارد و انقلاب ما نیز انقلاب را به پیروزی اولیه می رساند و آسان است اما حفظ و بارور کردن آن مشکل- انقلاب کردن آسان، و انقلابی ماندن مشکل. همانطور که خراب کردن یک خانه ساده و ساختن آن مشکل.

بلی افرادی در این جامعه بودند که ابتدا هماهنگ و بعد از گذشت زمان وقتی به اهداف نفسانی و سازمانی خود نرسیدند یا جا زده و یا خود را در امواج انقلاب انداخته و هلاک شده اند و افرادی بودند که نقش نداشته و امواج انقلاب آنها را در خود محو کرد اما در این میان عده ای در تلاطم انقلاب فرصت طلب و موقعیت سنج شده اند آن هنگام که میدان دار می خواستیم در میدان نبودند، آن موقع که همکار می خواستیم خسته بودند، اما بعد سرآمد میدان داران شدند و گاهی پا فراتر از امام گذارده و قوانین به حق انقلاب و ولایت رهبری را به زیر سوال می گذاشته اند و باعث تفرقه در امت امام شده و به اسم مردم و با عناوین مختلف به وحدت و روحانیت و اسلامیت و فرامین رهبری خیانت می کنند و چه خیانتی از این بدتر که از صداقت مردم و وحدت مردم سوء استفاده شود و بجای تقویت کردن ولایت و پیاده شدن قوانین شرعی و خواستن شرعیه مردم مانع آنها شوند چه مظلومیتی برای اسلام از این بالاتر چرا آن طور که باید و شاید قانون عدالت اسلامی در این مملکت پیاده نمی شود؟ چرا به مظلومین رسیدگی نمی شود؟

چرا بعضی از باندها به فکر تقویت خود هستند؟ نه انقلاب؟ چرا بعضی از دستگاهها به نفع ظالمین و بی دینان قانون شناسی که همه چیز را به تمسخر گرفته اند کارگشایی می کنند؟ چرا امام در بعضی مواقع بغض و سوز دل دارد و در فرموده هایش هشدار می دهد؟ چه کسانی مانع پیاده شدن بند جیم و یا قوانین دیگر حامی سرمایه داران هستند؟ چرا کسانی راضی به صلح با دشمن و سازش با سیاستهای امریکا و جنایکاران هستند کیانند که کارشان فقط سنگ اندازی کردن است؟ آیا آن میدان داران جبهه حق که از همه چیز خود گذشته و با جان و مال و فرزند خود نثار خون می کنند، آنها هستند یا آن دم فرو بستگان و آنها که در زمان حکومت شاهانه، هم صحبت ساواکیان و درباریان بودند، هستند؟ آیا این افراد که زندانیان حکومت جابر و عاشقان انقلاب و اکثراً شهید شدند و یا دلسوخته انقلابند مخالف حاکمیت خط امامند یا آنان که حکومت طاغوت بر آنها گوشی چشمی داشت و یا با آنها کاری نداشت و بعد از پیروزی نیز حسرت حکومت جابر را می خوردند و حسادت نسبت به امام می کردند..

ای مسلمانان! آگاه و هوشیار باشید و من که یک سرباز کوچک روح الله هستم اگر خدا قبول کند امام را بعنوان رهبر شیعیان و تنها نائب امام زمان (عج) می دانم و تنها امام را مقلدم و بس و هدفم مقصد شهداء و سخنم سخن شهداء و شهادت را کمال سعادت می دانم و راضی به آن هستم و خواستارم که خداوند به فضل و بخشش خود گناهانم را عفو کند و سپس بخود بخواند.

از امت شهید پرور می خواهم که همیشه در صحنه انقلاب و پیرو خط امام و شهداء باشند و در مراسم های نماز جمعه و تشییع جنازه شهداء و حرکتهای سیاسی عمومی و غیره شرکت داشته باشند و خدمتگزاران به خود و اسلام را بشناسند و آنها را حفظ و حمایت کنند و مواظب حرکتهای سیاسی دشمن در شهرها و روستاها باشند و نگذارند که دشمن با فساد و بی حجابی و با تفرقه و بی اطمینانی، مردم را نسبت به مسئولین و ارگانها بدبین کرده و سوء استفاده کنند و به انقلاب ضربه بزنند. به خانواده های شهدا و مجرومین و معلولین احترام خاص داشته باشند که آنها سرمایه انقلابند. و حرمت روحانیون در خط و حقیقت را داشته باشید که تعادل حرکت انقلابند و به یتیمان و خانواده های اسرا مفقودین نوازش و نیکی کنید کنید که آینده سازان انقلابند و نسبت به هم عطوفت و مهربانی داشته باشید که زاینده وحدت است و سعی کنید آنچه در توان دارید در جهت انقلاب قرار دهید، چه از مال و از جان و چه از نیت و تعصب و حمایت و غیرت و آزادگی و در میان خود امر به معروف و نهی از منکر داشته و برای هم چون آیینه باشید. عشق بخدا و عشق به ائمه اطهار داشته باشید که عامل اتصال و راهنما، بزرگمردان حق و معصومین می باشند و بدون عشق به آنها نمی توان خدا را دریافت.

 و اما در این جا از آنها که تاکنون نتوانسته اند خود را همپای انقلاب رسانند و در جهت انقلاب قرار گیرند. و احیاناً ناخواسته چوب لای چرخ می انداختند می خواهم که دست از این مسائل بردارند و خود را از بند اسارت آزادکنند و مسائل کوچک خدای ناکرده باعث نشوند که از اصل خود عقب بمانند و جوری نشود که فردا مایه ننگ و نفرت بچه های خود قرار بگیرند و به ریسمان الهی چنگ بزنند که این ریسمان بسیار محکم است و توبه کنند و این حرکت و انقلاب به یاد امام زمان (عج) و رهبری امام و همت مردم و به سرمنزل مقصود می رسد و هرکس خود را به همراه امواج زلال انداخت مستداوم می ماند و هرکس هماهنگ نشد مثل کف روی آب و آشغالهای بی مصرف کناز زده شده و فراموش می شود و از مسئولین شهری و کشوری و همه می خواهم که خدمتگزاری بکنند و خدا را در کارها در نظر بگیرند و حرمت خدمت را که سعادتی است برای افراد نگهدارند خدای ناکرده زیر در رویی نکنند و با مردم برخورد صادقانه و برادرانه داشته باشند و باید بدانند که سفیر انقلاب هستند و خدای ناکرده با کم کاری و خیانت پا روی خون شهداء نگذارند بلکه باصداقت خود پا روی گلوی استکباربگذارند.

و همچنین از قشر معلم که الگو و مربی آینده سازان و سرمایه مملکت هستند می خواهم که وظیفه و رسالت خود را درست انجام دهند و محصلان نسل آینده ما هستند و امانت این جامعه انقلابی بر شما می باشند و مواظب باشید که این نونهالان را به نفع آرمانهای انقلاب تربیت کنند.

از خواهرانم می خواهم که با حجاب و نجابت خاص خود حرکت انقلاب را توفنده تر و سرعت بیشتر ببخشند و چون فاطمه و زینب (س) اسلام را احیاء کنند و آنها را الگو و سرمشق خود قرار دهند و قوت قلب مردان در طول راه باشند و از صحنه کنار نروند در اجتماع اسلامی و انقلابی زن می تواند نقش تعیین کننده داشته باشد پس به اهمیت و ارزش خود پی ببرید و با تهذیب قوه نفسیه باعث سرافرازی و پیروزی اسلام شوید و مواظب باشید که خدای ناکرده از این همه عظمت تزلزل نکنید و دستخوش و بازیچه بد سیرتان و شیاطین نشوید.

 در پایان از همه دوستان و آشنایان که از دور و نزدیک با من برخورد داشتند تشکر می کنم و توفیق و سلامت شما را از خداوند منان خواهانم و اگر کسی از شما از من برخورد و حرکت بدی به یاد دارد به بزرگی خودتان مرا ببخشید. اگر انحرافی از من دیدید برایم دعا و طلب مغفرت کنید. تا شاید مورد بخشش خداوند قرار گیرم و بخصوص از خانواده های شهدا و معلولین و خانواده های مفقودین داده می خواهم که برایم دعا کنند و طلب مغفرت نمایند چون شما نزد خدا و معصومین عزیزید و دعایتان مستجاب می شود و از همه اقوام می خواهم که به جای گریه و حسرت بیشتر به راهی که بودم فکر کنید و بدانید که این راه را خود انتخاب کردم و خدا را شکر می کنم که فردی فاسد و بی روح نبودم و باعث شرمندگی اقوام نشدم و اگر رضایت مرا می خواهید از شما می خواهم که بیشتر در جهت انقلاب قرار بگیرید و امام عزیز را خوب بشناسید و برای رضای خدا قدم بردارید و در همه حال با خدا باشید که من خیلی خشنود می شوم و همیشه با شما هستم.

وصیت به پسرانم و دخترم مرضیه:

عزیزان شما را خیلی دوست می داشتم آنقدر دوست داشتم که نمی دانستم چطور ابراز کنم. اصولاً من هر کس از دوستان فامیلها و خانواده را دوست می داشتم کمتر ابراز می کردم و هیچ کس را بد نمی دیدم همه برایم خوب و زیبا بودند بخصوص شما که سرمایه و سود زندگی من بودید نعمت بزرگ خدا برای من بودید.

چون فرزند من بودید همه کس را دوست می داشتم چون که مخلوق خدا و فرزند آدم بودند اما از اعمال و نافرمانی بعضی رنج می برم پسرانم این طور عادت کرده بودم.

میثم، مسلم و محسن عزیزم! شما بزرگ می شوید اگر خدا بخواهد با من آشنا می شوید. دخترم مرضیه جان تو نیز بزرگ می شوی. و آشنا، پس با من باشید. نگذارید تنها شوم. از مادر خود و از فامیلهای خود از من بپرسید و عمل کنید. از شما می خواهم که همیشه خدا را به یاد داشته باشید و نعمت خدا را شکرگزار باشید و خیر و استقامت و تقوی را پیشه خود کنید و آن چیزی که خدا و پیغمبر حرام گرفته از آن دوری کنید و آن چیزی را که خدا دوست دارد دوست داشته باشید به مادرتان احترام و کمک کنید به خانواده های شهدا نزدیک شوید. به علم و تربیت اسلامی رو آورید قرآن را فراگیرید و زیاد بخوانید و امام را بشناسید و همیشه مواظب زبان و عمل خود باشید و همیشه زبانتان پشت دلتان باشد نه اینکه دل پشت زبان، نماز خود را سر وقت بخوانید و از شما می خواهم که افرادی موثر و مخلص برای جامعه اسلامی باشید و نهایت کوشش در این رابطه را داشته باشید و طوری زندگی کنید که مردم از دست و زبانتان در امان باشند و با فامیلها جوش بخورید.

 فرزندانم! راز دار و خدا ترس باشید و دوراندیش و گشاده رو و وحدت کلمه داشته باشید. عاشق عدل و حقیقت و پاکباخته خاندان طهارت باشید آنچه در توان دارید به محرومان کمک کنید. امر به معروف و نهی از منکر کنید. از گذراندن وقت بیهوده دوری کنید. ورزش و کوهنوردی از نعمتهای بزرگی است که به نحو احسن از آنها استفاده کنید تا هم جسم و روحتان سالم باشد و هم با تعقل خود به عظمت الهی پی ببرید که در این صورت من از شما راضی و روحم شاد خواهد بود در همه حال در سختیها در حرکتها با هم وحدت داشته باشید و با هم مهربان باشید و دست یکدیگر را بگیرید بخصوص مواظب خواهر خود باشید و با او آنچه خشنودی خداست رفتار کنید و هنگام شوهر کردن او را کمک و کنترل کنید و سعی کنید که با مهربانی برخورد کنید و رضایت آنها را جلب کنید و چون من نمی توانم دین خود را نسبت به آنها ادا بکنم این امر مهم را به شما می سپارم و انجام آن را دارم. برای حفظ شعائر اسلامی و جهاد در راه خدا تا شهادت بروید که جهاد حیات و عزت جامعه و افتخار و سعادت شما و اگر یکی از شما خدای ناکرده نافرمانی خدا کنید و از مرز اسلام خارج شوید فرزند من نیستید و حق ندارید که بگوئید که از خانواده من هستید و حق استفاده از اموال من را ندارید و امیدوارم که فرزندان خوبی باشید و باعث شادمانی اسلام گردید. پسرانم! از شما می خواهم که آنچه از من شنیدید و می دانم احساس می کنید بصورت مجموعه و خاطره ای در آورده و در منزل از آن نگهداری کنید تا از آن بچه هایتان با خبر شوند تا در ادامه راه و حرکتشان کمک بکند. شما را به خدا می سپارم.

 ای نور چشمان من میثم جان، مسلم جان و محسن جان! و تو ای دختر مهربانم! با اینکه تو 25 روزه بودی از تو جدا شدم اما به بزرگی در نظرم مجسمی و آن نجابت تو مرا بخود می بالاند. موفق و خوشبخت باشی. نمی دانم چرا دلم نمی آید از شما ببرم و قلم و دفتر ببندم شاهد مهر پدری این است اما چه کنم که می ترسم از قافله عقب بمانم. خداحافظ شما را در بغل گرفته و می بوسم.

                                                                                                                              خداحافظ خداحافظ..

صحبتی با پدر و مادرم:

ای پدر و مادرم! شما که مرا بزرگ کرده اید و برای حفظ من از هیچ ایثاری دریغ نکرده اید من خود را مدیون و مرهون زحمتهای شما می دانم و نمی توانم رابطه قلبی خود را با شما بیان کنم. می دانم در طول زندگی خود شما را بسیار رنج و آزار دادم چه با بودن و چه با رفتن خود همیشه و در همه حال مایه دردسر و شور دل شما بودم ولی می دانم شما مرا خیلی دوست دارید و علاقه مند هستید و راضی نیستید حتی کوچکترین صدمه ای به من برسد. این احساس شما را با پوست و استخوان خودم لمس می کنم و با وجود اینکه همه آزارها که در حق شما کردم و دینی که نسبت به شما دارم و بار سنگینی که از خود برایتان گذاشتم از شما عذر و تقاضای رضایت دارم و امیدوارم که با بزرگی و لطف و صفا و مهربانی مرا ببخشید و اگر گاهی برخوردی و حرکتی داشتم مرا عفو کنید چون نمی خواستم زیاد به من علاقه مند شوید و این برایتان سخت شود و اصولاً هیچگاه حاضر نبودم کسی مرا دوست داشته باشد و این دوستی و مهربانی جای حق را بگیرد و یا مرا متوجه چیزهای دیگر بکند برایم زیاد غصه نخورید، همه ما امانتدار همدیگر هستیم و هرگز نباید یک انسان برای امانتی که پس داده است و چیزهایی که رفتنی است خودش را برنجاند.

مگر شما به حسین (ع) و حق عشق نداشتید مگر شما سرنوشت فاطمه و زینب (س) و علی (ع) را نمی دانید، مگر شما سربلندی مرا نمی خواهید. پدر عزیزم، مادرم! بر این چون روز روشن است حقیقت و رحمت خدا را می بینم اگر شما به جای من بودید کدام راه را انتخاب می کردید؟ دنیای پوچ و یا آخرت را. مسلماً به من حق می دهید. از شما راضی هستم و سعادت دنیا و آخرت شما را می خواهم. برایم زیاد نگریید و همه جا گریه نکنید و به حرفهای دیگران توجه نکنید و به متکی و به فامیلها و خواهرانم روحیه بدهید و امام حسین (ع) و زینب 0س) را الگوی خود قرار دهید. و به همسر و بچه هایم لطف دارید خیالم راحت است بیشتر مواظب باشید و آنها را نصیحت کنید و همسرم را تا زمانیکه در خانه من است مواظب باشید او را کمک کنید و اگر خواست برود او را آزاد بگذارید و مانع آن نشوید که او نیز حقی بزرگ بر گردنم دارد.

از ننه بزرگوارم عذرخواهی می کنم و اگر او را آزار و اذیتی کردم مرا ببخشید و هم خواهرانم را به خدا می سپارم و اگر آزاری از من دیدند مرا ببخشیند و حلال کنند و همیشه در همه کارها خدا را در نظر بگیرند و بعد از من بیشتر به خانه ما سربزنند و از برادر عزیزم علی می خواهم که مرا ببخشد و جای مرا به عنوان فردی که امام را دوست دارد پر کند و نگذارد جایم خالی شود و سعی کند بیشتر مطالعه و قرآن بخواند. و بیشتر درخانه باشید...

و اما صحبتی با برادران پاسدار و بسیجی ام:

ای عاشقان راه حسین (ع) و ای شیر مردان بیشه عشق و ای عارفان کوی یار و ای سربازان امام زمان (عج) و ای رهروان سوخته دل عاشق روح خدا، خمینی بت شکن و ای شب زنده داران جبهه توحید و زاهدان شب وای دمار گرفته از دشمن دون و ای عابدان پر ستیز حق ای تربیت شدگان در مکتب حسین (ع) ای حامیان محرومان و ای امید چشم مستضعفان بر خود ببالید که بخت یار شد و در عصری قرار گرفتید که انقلاب خونین به رهبری امام بزرگوار و عارف عاشق، پیروز شد. و شما لباس سبز و مقدس حسین (ع) و یارانش را پوشیده اید تا آنجا که امام شما را نور چشم خود می داند و بر بازوهایتان بوسه می زند چه سعادتی و چه سربلندی از این بالاتر. پس موقعیت خود را بسنجید و قدر این نعمت را بدانید و خود را از هر نظر آماده کنید تا همیشه بازوی پرتوان امام بمانید و حافظ انقلاب و ولایت فقیه باشید تا این انقلاب به دست صاحب اصلی خودش برسد.

و مواظب باشید شهدا در میان شما برخواسته و به شما نگاه می کند و شما بودید که در زمانهای تلخ با کمک مردم نیروهای نظامی و رهبری روحانیت معظم پشت دشمن را در کردستان و گنبد و در خوزستان و در شهرها و کوهها و جنگلها لرزاندید و تمام گروهها و فاسدین را به زباله دان تاریخ انداختید وحدت و تشکل و معنویت خود را حفظ کنید و در خودسازی و اخلاق خود همیشه کوشا باشید و بدانید که اگر نتواستید مردم را جذب کنید و بسیج بیست میلیونی را تحقق بخشید و دشمنی، دشمنان انقلاب را با خود بیشتر کنید، و استکبار را نسبت به خود راضی و امام زمان را نسبت به خود خشنود کنید، رسالت خود را انجام داده اید. و الا خود را سرزنش و نفرین کنید.

 و از همه برادرانم می خواهم که نسبت به خود مهربان و حس برادری و همکاری را در خود قوی کنید. وقت خود را بیهوده از کف ندهید. امیدوارم سربازان خوبی برای امام زمان (عج) باشید و در پایان از تک تک برادران پادگان حضرت علی اکبر(ع) تشکر می کنم و امیدوارم که بدیهای مرا ببخشند و برای من طلب مغفرت کنید.

                                                                   خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار.

                                                          استقلال آزادی جمهوری اسلامی، نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی