نام پدر : شعبان
تاریخ تولد :1341/09/18
تاریخ شهادت : 1362/08/04
محل شهادت : دیوان دره

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید غلامعلی رضازاده*

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اِنَّ اللهَ اشتَري مِنَ المؤمنينَ اَنفُسِهِم و اَمولِهِم بِاَنَّ لَهُم الجَنَّة يَقاتِلونَ فِي سَبيل-لله فَيَقتُلُونَ وَيَقتلون

با درود و سلام به پيشگاه يگانه منجي عالم بشريت، حضرت مهدي، روحي و اروح العالمين له­الفداء و نائب برحقش امام عزيز، اين اسطوره مقاومت و علم و تقوا و فضيلت و با درود و سلام به روان مطهر تمامي شهداي گلگون­كفن كه از تمام چيز خود گذشتند و مال و جان خود را وقف انقلاب اسلامي و اهداف مقدس اسلام عزيز كردند. و همچنين به پيشگاه ملت سلحشور حزب­الله و مدافع مكتب خونين سيدالشهداء وصيتم را با سخنان گوهربار امام عزيز شروع مي­كنم. «مكتبي كه شهادت دارد، اسارت ندارد.» امت اسلام، خداجويان، شيرمردان و شيرزنان ملت، اسوه نمونه بار ديگر لطف بي­انتهاي باري­تعالي شامل حال ملتي دربند و اسارت دسته­اي شد و خداوند ملت ما را لياقت دانسته و در عصر غيبت كبري ولي عصر روحي له­الفداء و نائب برحقش امام عزيز، اين قلب تپنده امت اسلام و يار و ياور محرومين و مستضعفين جهان زندگي بخشيده و ملت ما را توسط امام عزيز اين نعمت عظمي راهنمايي و هدايت و از خواب غفلت و ظلمت و تاريكي ستم شاهي رهايي داد و امام عزيز براي نجات اسلام، اين مظلوم هميشگي تاريخ قيام كرد و زحمات و محروميت­هاي زيادي را متحمل شد تا موفق شد با وحدت امت اسلام، اسلام عزيز را به كشور رسول­الله و امام زمان (عج) احياء سازد  و مردم به رهبري امام عزيز به قيام مستمر خود برعليه كفر و استكبار ادامه دادند و در اين راه افراد زيادي جان عزيز خود را تقديم اسلام عزيز كردند تا انقلاب شكوهمند اسلامي به حول و قوه الهي به پيروزي اوليه­اش رسيد. ما اين انقلاب را با بهاي گران­قدري به دست آورديم و خون بهترين عزيزان در پاي اين انقلاب شكوهمند ريخته شد و امروز ما وارث خون شهدايي هستيم كه خود رفتند و به معشوق رسيدند و مسووليت خطيري برگردن ما نهاده شده است و بايد به آن رج بنهيم و به سرمنزل برسانيم و از دشمن هراسي به خود راه ندهيم كه دشمنان اسلام به وحشت افتادند و حملات خود را برعليه انقلاب شكوهمند اسلامي شدت داده و مي­دهند و توطئه و مزاحمت­هايي در روند انقلاب ايجاد مي­­كنند اما انقلاب با وحدت اقشار امت اسلام به رهبري امام عزيز موانع راه خود را يكي پس از ديگري از مسير خود برمي­دارد و به روند صعودي خود ادامه مي­دهد كه الحمدلله افكار مردم و كوچ­نشينان بلاد اسلامي را روشن و آگاه و شكوفا ساخت و آن­ها را از جاي­شان حركت داد و برعليه حكومت­هاي فاسد و قدّار شوريد و اعمال و اميال­شان را دارد به نابودي مبدل مي­سازد و هر روز كينه و آتش خصمانه دشمنان اسلام برعليه اسلام و مسلمين شدت مي­يابد تا از روند آن بكاهند و از صادر شدن اين انقلاب اسلامي جلوگيري به عمل آورند و امت اسلامي را در فشارهاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي و نظامي قرار دادند امّا امت اسلام به دليل حقانيت اسلام عزيز و با رهبري صحيح و به موقع امام عزيز و با وحدت و ازخودگذشتگي خود خم به ابرو نياوردند تا توانسته­ايم انقلاب را در جهان بشناسانيم و به دشمنان بگوييم كه ملت ما از هيچ چيز هراس به دل نمي­گيرند. اگر شما ما را توسط تحريم اقتصادي مي­خواستيد در تنگنا و فشارهاي سياسي و اقتصادي و نظامي قرار بدهيد، به فرموده امام عزيز درحقيقت ملت ما شما را تحريم كردند و هيچ وقت دست گدايي به سوي شما دشمنان دراز نمي­كنيم. ملت ما مصمم است كه با تلاش و كوشش مستمر خود و با كمترين امكانات كه در اختيارشان هست، بيشترين بهره­برداري از آن را براي اسلام عزيز و رهايي از سلطه بيگانگان گامي به سوي خودكفايي بردارند. امت اسلام! ما امروز در برهه حساس از زمان واقع شديم و اسلام اين مظلوم هميشگي تاريخ در دنيا مظلوم واقع شده است و دوران سخت و دشوار و سرنوشت­سازي را سپري مي­كند و نياز مبرمي به وحدت و فداكاري و خودگذشتگي من و شما عزيزان را دارد. ما بايد همچنان وحدت خود را حفظ و استحكام ببخشيم و در مساجد دور هم جمع شويم و دعاي كميل و توسل برگزار كنيم و مناجات را فراموش نكنيم و به فرموده امام عزيز: «برادرني كه توانايي رزمي دارند، به جبهه­ها بشتابند» و از اختلاف­ها دوري بجوييم كه انقلاب اسلامي اين خون­بهاي شهدا نيازمند به وحدت است مگر نه اين است كه به فرموده مظلوم آيت­الله دكتر بهشتي، ما عاشقان خدمتيم نه تشنگان قدرت، انقلاب [  ]  دشمنان اسلام به پايان برسانيم و ملت محروم و دربند عراق را از چنگال صدام كافر اين اسير سرسپرده غرب و شرق رها سازيم. و با برادران مسلمان عراقي بري نجات و ياري رساندن مردم فلسطين و لبنان و غيره كه چشمان اشك­آلود زن و فرزندان مظلوم­شان به ايران اسلامي دوخته شده است و از شدت درد به امام­مان اين قلب تپنده امت اسلام نامه مي­نويسند كه اي امام تو بيا و به داد ما برس. ما در قبال خون شهدا و محرومين جهان مسووليت سنگيني بردوش خود احسس مي­كنيم. و بايد به خاطر اسلام از سختي­ها گذشت و صبر كرد و در مقابل مشكلات و سختي­هاي ناشي از جنگ تحميلي و بحران­هاي اقتصادي با صبر و تلاش پيش رفت و امروز بايد فداكاري كرد، چه در خودكفايي مملكت اسلامي و چه نيازهاي جبهه‌ برآورده ساخت و بايد براي اسلام از سرخود گذشت چنانچه سيدالشهدا از سر خود گذشت. بايد از مال و فرزندان خود گذشت. امروز تمام اسلام يا تمام كفر و استكبار در نبردند. و اگر خداوند ما را هم لياقت فدا شدن داد، بايستي افتخار كنيم. ما عاشقيم و عاشق الله و بايد به سوي او روانه كنيم و اوج بگيريم. ما امروز بايد فداكري كنيم كه دو قله مسلمان و شيعيان دو معبد وحي كه در شغل صهيونيسم، اسرائيل غاصب و آمريكاي جنايتكار است بايد هرچه زودتر به فرموده امام عزيز با پيروزي اسلام بر كفر صدامي ادامه بدهيم از راه عراق براي نجات بيت­المقدس و از آن پس به كعبه معظمه رهسپار شويم و از شغل غاصبان بيرون بياوريم. برادرن و خواهران! ما امروز مسووليت خطيري بر گردن داريم. و شهدا و خانواده شهدا و محرومين و مستضعفين بر گردن ما حق دارند و ما بايد به نحو احسن آن­ها را انجام بدهيم. بايد يك لحظه هم از اسلام غافل نشويم و غرورمان نگيرد و بي­تفاوت نباشيم و خواب­مان نگيرد و حال آن­كه دشمنان بيدار و در كمين نشسته­اند و هرلحظه فرصت پيدا كنند، براي نابودي اسلام عزيز آماده مي­شوند و مواردي هم امروزه دست و دامن­گير جامعه شده است و انقلاب را تهديد مي­كند، خوش­بين بودن اسلام نسبت به خود و كنار زدن ديگران كه در حقيقت خادم اسلام هستند، ما بايد مراقب اعمال و افعال خود باشيم كه به انحراف نرويم كه شيطان بزرگ در خودمان است و آن هم نفس اماره هست كه دشمن بزرگ ما انسان­ها است و بايد حداقل چند روز يك بار نفس خود را محاسبه كنيم كه چه كارهاي ناصالحي ازش سرزده و براي علاجش خود را مهيا سازيم كه به فرموده پيامبر اكرم (ص) جهاد اكبر انجام داديم.

پدر و مادر عزيزم! برادر و خواهرانم! به تمام وجود به شما عشق مي­ورزيدم و مي­ورزم. و ما يك انسان معمولي بوديم و هر زمان ممكن بود لغزش از ما سر بزند، و ممكن است ما روزي رضايت شما عزيزان را نسبت به خود جلب نكرده باشيم. در هرحال من تقصيركارم و از خداوند متعال مي­خواهم كه الحمدالله با دل رئوف و مهرباني كه داري، اگر از اين حقير خاكي چيزي ديدي، مرا با بزرگي­تان ببخشيد. من از زحمات شما پدر و مادر عزيز و مهربانم قدرداني مي­كنم و شما براي من مربي خوبي بوديد و مرا به سوي اسلام هدايت كردي . به هر حال امروز در كشور ما اين خانه بزرگ­مان جنگ است و ما بايد از نواميس­مان دفاع كنيم. امروز دشمنان اسلام برعليه عقيده­مان با ما مي­جنگند و ما نمي­توانيم ساكت باشيم كه دشمن به حريم مقدس اسلام عزيز تجاوز كند و قرآن سنت رسول­الله و ائمه معصومين را از ما بگيرند، پس ما براي دفاع از عقيده­مان برخاسته­ايم و رو به جبهه­ها آورده­ايم و ممكن است خداوند ما را لياقت بدهد و ما را به سوي خود بخواند و ما به سوي او رهسپار شويم. به هرحال انسان يك روز به دنيا مي­آيد و روزي از دنيا مي­رود چه بهتر كه در مسير الله گام بردارد و به لقاء الله بشتابد.

پدر و مادر عزيزم! خوب مي­دانيد كه وجود هر يك از ما امانت است و ما بايد روزي امانت را به صاحب اصلي­اش برگردانيم، خداوند در قرآن مي­فرمايد امانت­ها را به اهلش پس بدهيد. پس شما هم راضي هستيد روزي امانت خود را به صاحب اصلي­اش برگردانيد و نگراني در اين زمينه نيست. پدر و مادر عزيزم، برادران و خواهران! از شما مي­خواهم كه مرا در پايان عمر حلال كنيد و از شما شرمنده­ام و هركس از دوستان و آشنايان بر گردن من حق دارند و از من بدي ديدند، مرا مي­بخشند. پدر و مادر عزيزم به كسي بدهكاري ندارم و پولي كه در نزد شما موجود است، پاكش كنيد و اگر راضي هستيد براي من نماز و روزه بدهيد.

 

دعاي به جان امام عزيز و رزمندگان اسلام را فراموش نكنيد.

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.

 


زندگی نامه

شهيد غلام­علي رضازاده

فرزند: شعبان

همگام با طلوع هجدهم آذر ماه سال 1341، چونان آفتاب در تقدير «سكينه و شعبان» درخشيد. نامش «غلام­علي» بود و نخستين ثمره زندگي اين زوج كشاورز كه در روستاي «باغلو» از توابع «گيل­خوران» در جويبار، روزگار طي مي­كردند.

به سبب مهاجرت خانواده، دوره ابتدايي­اش در دبستان «ايثار» روستاي «كلاگرمحله» جويبار گذشت. سپس با پايان پايه دوم متوسطه در دبيرستان «اُميد» اين شهر، رهسپار جبهه­هاي نبرد شد. با گفته­هاي خانواده، گذري مي­زنيم به تقيّدات و تعهدات ديني غلام­علي:

«كودكي بيش نبود كه نزد يك روحاني با نام «رضواني» و «ملّا سليمان»، قرآن آموخت. بزرگ­تر كه شد، در انجام واجبات و ترك محرّمات، اهتمامي خاص داشت و اغلب،نماز را جماعت به پا مي­داشت.»

اين نوجوان بابصيرت، تحت تأثير انديشه­هاي شهيد مطهري، در روزهاي پرفروغ انقلاب به جمع تظاهرات­كنندگان پيوست و هم­پاي آنان فرياد دادخواهي سرداد.

وي هم­زمان با پوشيدن جامه پاسداري در 22 بهمن ماه سال 1360 به عنوان مسوول انتظامات پاسگاه جويبار مشغول به خدمت شد. سپس در 6/6/1362 در اوّلين عزام با سِمَت جانشيني دسته به جبهه مريوان عزيمت كرد و در دوّم آبان ماه همين سال، توسط عناصر ضدّ انقلاب، در ديوان­درّه به فيض عظيم شهادت نائل آمد. اين فرزند برومند وطن، اينك سال­هاست كه چونان گوهر در گوشه­اي از گلستان شهداي كارگرمحله به يادگار مانده است. مادر از خاطرات آن ايّام مي­گويد:

«10، 15 روز قبل از رفتن ما به سفر حج، او و برادرش، «قدرت»، تصميم به عزيمت به جبهه داشتند؛ امّا وقتي گريه مرا ديدند، منصرف شدند. هفت روز بعد از رفتن ما، غلام­علي راهي جبهه شد. بعد از دو، سه روز كه برگشتيم، نامه­اي به ما داد و زيارت قبول گفت. ما برايش سوغاتي گذاشته بوديم، امّا چند روز بعد، خبر شهادت­اش را براي­مان آوردند.»