نام پدر : ولی الله
تاریخ تولد :1339/08/20
تاریخ شهادت : 1383/05/03
محل شهادت : بیمارستان نیمه شعبان ساری

وصیت نامه

*وصيت­نامه شهيد علي بابايي*

 

بسم­ رب الشهدا و صديقين

اين­جانب علي بابايي جويباري فرزند ولي­الله و ساكن جويبار مي­باشم. شيعه دوازده امامي­ام، مولايم علي است و به سرورم حسين (ع) عشق مي­ورزم. دوست دارم زير چتر ولايت ارتزاق نمايم. سعي­ام بر اين­كه خدا را، خدا را فقط خدا را ستايش نمايم و عبوديت هيچ مخلوقي را به هيچ وجه شايسته ستايش نيستند، به گردن بگيرم. ولي مي­پسندم كه خدمتگزار مردم محروم و ستمديد باشم، آناني­­كه عزّ اسمه و شأن آنان فرمود: «ما اراد كرديم كه ستمديدگان و مستضعفان را وارثان زمين قرار دهيم.» اميدوارم مولايم مهدي موعود جهت پياد نمودن اراده­­ي خداوندي هرچه زودتر ظهور فرمايد تا جان با اراده او كه اراده خداوندي است پر از عدل و داد شود و مستكبران از هيبت و هيمنه آن حضرت به وحشت بيفتند و دوستداران­شان خشنود گردند. مهدي جان بيا كه جهان در انتظار توست. بيا كه گردن­كشان امروز سربرافراشته­اند و صريحاً جنايت مي­كنند. آدم مي­كشند و به عنوان دموكراسي قلمداد مي­كنند. حيثيت انسان­ها را لگدمال مي­كنند و بر حريم آنان تجاوز مي­نمايند و منافع ملت­ها را به غارت مي­برند. با دست ملت­ها، ملت­ها را مي­چاپند. بر عقل و تفكر انسان­ها وقعي قايل نيستند. شرافت آنان هر روزه در اقصي نقاط جهان خدشه­دار مي­شود و كسي جلودار هرزگي و بي­بندوباري آنان نيست. ظهور فرما تا دست آمريكاي جنايتكار و هُمات آنان چون اسرائيل غاصب و انگليس حيله­گر از سر منافع مسلمين كوتاه گردد.

خدا را شاكرم كه زندگي بي­ارزشم را در دوران شكوهمندي انقلاب اسلامي قرار دارد و در اين راستا اگر خرده جراحتي هم بر من وارد شد، باعث سربلندي و افتخارم مي­دانم و از هيچ كس، هيچ تقاضايي ندارم اِلّا اگر قصور يا تقصيري از حقير سر زد، به بزرگواري­شان بر من ببخشايند و از پيشگاه خداوند منّان عاجزانه مي­خواهم پايم را در مسيري انتخاب نمودم سست ننمايد و مقصد اصلي زندگي­ام كه همانا شهادت در راه اوست، نصيب­ام نمايد.

از برادران و خواهران ديني­ام انتظار دارم كه ولايت را كه ثمره­ي جان­هاي پاك و خون­بهاي شهداي بسيار از صدر اسلام گرفته تاكنون تنها نگذارند و پشتيبان ولايت امر باشند كه هر چه دشمن صدمه ديده، از اين طريق بوده است. امام راحل (ره) را از ياد نبريم كه عزّت و سربلندي ما و مللكت ما در گرو حركت او بوده است كه ما را از دست رژيم ستم­شاهي نجات داد. خداوند او را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد.

از فرزندانم عذر مي­خواهم و پوزش مي­طلبم و شرمند­ام كه نتوانستم پدري لايق براي آنان باشم تا آنان به وجودم افتخار كنند. چه كنم كه اين مشيت الهي بوده است كه خداوند هر كه را بخواهد در بوته آزمايش قرار مي­دهد و اميدوارم از اين آزمايش بزرگ الهي سربلند بيرون آيم.

و امّا تو دختر بهتر از جانم! مائده عزيزم! اكنون تو به عنوان فرزند بزرگ خانواد­ام مسووليت بس سنگين بر عهده توست. اول با توكل بر خداوند و استعانت از ائمه معصومين در اين مسير قدم نِه كه خطرات زيادي در مسير زندگي همه ماست و مي­دانم كه تحصيل­ات در دانشگاه مجال رسيدگي به امور را به شما نمي­دهد. از برادران بزرگوارم مي­خواهم در اين راستا مائد را تنها نگذارند و دست او را بگيرند و در سختي­ها پشتيبان او باشند. دخترم، مائد جان! خوب مي­داني آقا مصطفي عزيزم به سني نرسيده است كه كفالت امور را به عهده بگيرد. علي ايُّهَا الاحال تو مسوول تربيت آقا مصطفي و مهديه خانم، دختر كوچكم به همراه همسر گرامي­ام مي­باشي. مادرت كه خداوند اجر زحمات او را بدهد، سال­هاي متمادي رنج نگهداري مرا به جان خريد و از تر و خشك كردن­ام لحظه­اي فروگذار نشد و هرگز نگذاشت بر من سخت بگذرد و تحمل همه­گونه سختي­ها را بر خود هموار كرد. احترام او را نگه داريد و در كهولت از او محافظت نماييد. و امَا وصيت­نام اقتصادي­ام كه آن­چه را مايملك من است و من بر آن­ها تملك دارم در وصيت­نامه­ام آورده­ام به آن­ها عمل شود و اگر به نام شهيد به جوار حق شتافتم، مرا در قطعه شهدا دفن كنيد تا شايد بوي عطر دلاويز آنان شامل حالم شود و مرا سرمست نمايد. و به حوض كوثرم بكشاند. از والدينم كه خداوند هر دويشان را رحمت كند، بسيار سپاسگذارم. خداوند از سر تقصيرات ايشان درگذرد و با ائمه معصومين محشورشان فرمايد. إن­شاءالله.

 

ملتمس دعاي خير همه عزيزانم.

خداوند همه ما را بيامرزد.


زندگی نامه

شهيد علي بابايي جويباري

فرزند: ولي­ الله

«ولي ­الله و زينب» در 20 آبان ماه سال 1339 صاحب فرزندي شدند با نام «علي». كودكانه­ هايش در كوي و برزن «باغلو» از توابع «گيل­خوران» در قائم­شهر طي شد، تا اين­كه به دبستان «رودكي» در روستاي «كردمحله» جويبار راه يافت. سپس با اتمام دوره راهنمايي در مدرسه «شريعتي» در «كلاگرمحله» جويبار وارد دبيرستان «اُميد» اين شهر شد و تحصيلاتش را تا ديپلم اقتصاد اجتماعي ادامه داد.

در بيان تقيّدات ديني وي، همين بس كه قاري قرآن بود و هماره با اين آيه ­هاي الهي مأنوس. در اداي نماز جماعت نيز اهتمامي خاص داشت و در ترك محرّمات، كوشا بود. توزيع اعلاميه، تشكيل جلسات مذهبي و حضور در راهپيمايي­ هاي مردمي ازجمله فعاليت­هاي اين مبارز بابصيرت در روزهاي پرفروغ انقلاب به شمار مي­رود. ناگفته نماند كه او در راستاي اين اقدامات، چند بار نيز مورد ضرب و شتم عناصر دست­ نشانده حكومتي واقع شد.

علي با تشكيل بسيج به اين نهاد مردمي پيوست و با هدف پيشبرد آرمان­هاي انقلاب و بيداري اذهان مردم، به گشت­زني و نگهباني پرداخت و به برپايي نمايشگاه كتاب همت گمارد. وي در شهريور ماه سال 1360 در جاده قائم­شهر، توسط منافقين مورد سوء قصد قرار گرفت.

اين فرزند برومند وطن در سال 1363، جامه پاسداري به تن كرد و با تعهدي بيش از پيش به انجام خدمت مشغول شد. علي در ميادين نبرد با دشمن نيز رشادت­هاي فراواني از خود به يادگار گذاشت. ازجمله سِمَت­هاي وي در طول دوران دفاع مقدس، مي­توان به موارد ذيل اشاره نمود:

ـ مسوول آموزش در واحد عقيدتي سپاه.

ـ مسوول برپايي كلاس در واحد تبليغات.

ـ فعاليت در واحد عقيدتي و اجرايي سپاه 14 كربلا.

ـ حضور در عمليات مرصاد به عنوان آر.پي.چي­ زن گردان امام حسن (ع) در پايگاه امام رضا (ع).

ـ جانشين ستاد پشتيباني.

«حسين» از برادرش مي­گويد:

«نسبت به خانواده رفتار خوبي داشت، به گونه­ ایي كه من از او كوچك­تر بود، از برادرم ياد مي­گرفتم و سعي مي­كردم او را در مسائل اخلاقي، الگو قرار دهم. به لحاظ شخصيتي، محبوب مردم بود. حتّي بعد از جانبازي هم، علي­رغم مشكلات روحي، همچنان در دل آن­ها جا داشت.»

گفته­ هاي «مليحه رَضي» در باب همسر شهيدش نيز شنيدني است:وي در ادامه، بُعد ديگري از شخصيت اين انسان نيك­ سيرت را مرور مي­كند:‌

«هميشه سعي مي­كرد هم مشكلات خودش را رفع كند، هم گرفتاري­هاي ديگران را. گاهي كه برخي از همسايگان و آشنايان به خانه­ مان مي­آمدند و چيزي نياز داشتند، كمك­شان مي­كرد. حتّي براي بعضي­ها يخچال مي­خريد و به خانه­ شان مي­برد.»

آفتاب عمر علي، اگرچه در سوّمين طلوع مرداد ماه سال 1383 غروب كرد، امّا نفس­هايش همچنان در لحظه لحظه  زندگي «مائده، مصطفي و مهديه» جاري است...! و گوشه­اي از گلستان شهداي «بالامحله» جويبار كه تنها ميعادگاه آن­ها با پدر شهيدشان است.