زندگینامه:
حبیب اله(بهمن) قنبری فرزند «حسن» در تاریخ 45/11/27 در بهشهر به دنیا آمد. از طریق جهاد در قالب نیروی مهندسی رزمی به گیلان غرب رفت و در سال 1364 بعد از گذراندن دورهی تخصصی دیدهبانی در اردوگاه شهید «حبیب الهی» وارد واحد ادوات لشکر 25 کربلا که بیشتر نیروهای آن را بهشهریها تشکیل میدادند، شد. با حضور در عملیات والفجر 8 و کربلای 5، صحنههای زیبایی از هوشمندی نظامی را در امر دیدهبانی ادوات خلق کرد.
در عملیات کربلای یک و تلاش همهجانبهی دشمن در بازپسگیری «مهران»، با گراهای دقیق خود، مواضع دشمن بعثی را یکی پس از دیگری در هم فروریخت و همزمان از روحیه بخشی به نیروهای حاضر نیز غافل نبود؛ بهگونهای که پشت بیسیم، شوخی و مزاح را چاشنی اقدامات ادواتیش میکرد.
مسوول طرح و عملیات تیپ الحدید در تاریخ 64/4/3 – 64/6/12 و 64/7/3 - 65/3/31 - مسوول دیدهبانی و مسوول محور و فرماندهی محور تیپ الحدید 65/10/8 - 66/8/8 - فرمانده گردان 107 در 66/8/9 - 67/5/27 - معاون تیپ و مسوول طرح و عملیات القارعه و مسوول گردان 107 در 66/8/8 - 6/7/10 و پاسدار نمونه کشوری در سال 78 از جمله افتخارات رزمی او در رستهی ادوات و توپخانه بود.
در طی حضور مکرر خود در جبهههای جنگ تحمیلی، شیمیایی شد و طی آن، سالها با مصرف قرصهای اعصاب و روان و درمان پوکی استخوان، گذران زندگی کرد. تا دو سال بعد از اتمام جنگ و پذیرفته شدن قطعنامه در منطقه ماند تا در برابر هجوم احتمالی ارتش عراق آمادگی دفاع داشته باشد؛ تا جایی که با تجاوز عراق به کویت، خود را به رزمایش بزرگ «فجر» رساند و از آنجا به سوی مرز شتافت.
بعد از جنگ در توپخانه لشکر 25 کربلا بهعنوان مسوول عملیات به انجام خدمت خود ادامه داد. در سال 1370 با دختری از خانوادهی تقی زاده - از فرهنگیان بهشهری- سنت حسنه ازدواج را بهجای آورد که حاصل آن، دو فرزند به نامهای «امیر» و «کوثر» بود. در هنگام خواستگاری و هنگام بیان شرط و شروطهای معمول ابتدای زندگی، از تنگناها و مضایق زندگی با یک نظامی سخن به میان آورد و به صراحت رو به شریک زندگیاش گفت: «هر جای دنیا، انقلاب و کشور به من نیاز داشته باشد، حاضر خواهم شد و از آرمانهای آن دفاع میکنم.»
طی سالهای بعد از جنگ و با پیشینهی افتخارِ بیش از هشتادماه حضور در جنگ، باز نیز خاموش ننشست و نقش خود را در دفاع از انقلاب، البته این بار در سایهی همکاری با برگزار کنندگان یادوارههای شهدا، طراحی و ساخت ماکتهای عملیاتی و برپایی نمایشگاهها ایفا کرد.
با اوج گرفتن زمزمهی حضور رزمندگان در سوریه، سر از پا نشناخت. او که مجروحیت پایش را که یادگاری از عملیات والفجر 6 بود، مانع رسیدن به این هدف میدانست، در اربعین 1394 به کمک عصا، مسیر نجف -کربلا را پیاده طی کرد تا مجوز حضور در سوریه و مبارزه با تکفیریها را از امام علی (ع)، امام حسین (ع)، امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع) اخذ کند[1].
سردار رستمیان، فرمانده لشکر 25 کربلا در برابر نقطهنظر برخی از همکاران که میپنداشتند، قنبری با برخورداری از جسم ضعیف، نخواهد توانست لشکر را در مأموریت برن مرزی سوریه مدد رساند، گفت: «چیزی را من میدانم که شما بعدها از آن آگاه خواهید شد و خواهید دید که نقش ایشان در هدایت آتش و دیدهبانی تا چه میزان به تحقق اهداف لشکر میانجامد.»
بهمن قنبری سرانجام در تاریخ 95/1/14 عازم سوریه شد. به اذعان حاضران در منطقه رزم حلب، شهیدان قنبری و محمود رادمهر را میتوان از دیدبانهای ماهر و خلاق دانست که با هدایت دقیق آتش توپخانه و سلاحهای نیمه سنگین، مانع از هجوم چندبارهی دشمن به منطقه و نیز ایجاد خسارت فراوان به جبههی تکفیری شدند. در هجوم آخر، تروریستهای «النصره» به همراه 5 گروه تروریستی دیگر، با در اختیار قرار گرفتن تانک و نفربر از سوی ترکیه به آنها، حوالی ساعت 3 نیمهشب به منطقه حمله کردند که در همان ساعات اولیه، شهید قنبری به همراه دو نفر از رزمندگان یگان فاتحین توسط موشک کرنت مورد اصابت قرارگرفته و شهید شدند و خوشبختانه، نیروهای خودی موفق شدند، پیکر بهمن را به عقب برگردانند. سرانجام قنبری از اولین شهدای مدافع حرم مازندران، در 95/2/16 در سن 49 سالگی پس از نقض آتشبس توسط تروریستهای تکفیری، حوالی ساعت یک بعدازظهر بر اثر اصابت موشک به فیض شهادت نائل آمد.