«جواد فرماني» به نقل از يكي از همرزمانش، چگونگی شهادت سیدمحمد را اینگونه اذعان میدارد: «در پاتك عراق به جزيره مجنون، محمد، راننده آمبولانس بود. وقتي دستور عقب نشيني دادند، او براي كمك به همرزمانش، آمبولانس را رها و با يك آرپيجي به خط مقدم رفت. هرچه اطرافيان اصرار كردند اينجا به شما نياز است، قبول نكرد و رفت. درگيري شديد و تا جايي كه تن به تن شد. سيّد محمد در حال شليك آرپيجي، مورد هدف نيروهاي عراقي قرار گرفت و از ناحيه كتف مجروح شد. هرچه اصرار كردند كه به عقب برگردد، قبول نكرد. وسايل امداد هم تمام شده بود. با چفيه، كتف خودش را بست و دوباره به صحنه نبرد بازگشت. در درگيري، به اسارت نيروهاي عراقي در آمد.
او كه دلش نميخواست يك اسير باشد، مقاومت كرد و عليه آنها شعار ميداد.
همرزمش ميگويد: همه جا دود بود. متوجه نشدم به اسارت درآمد يا عراقيها او را شهيد كردند. شش ماه پس از اتمام جنگ، زماني او را پيدا كردند كه يك تير خلاص به قلبش اصابت كرده، كتفش جدا بود.»