نام پدر : عسگری
تاریخ تولد :1331/07/01
تاریخ شهادت : 1365/11/09
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد عليرضا نوري*

 

 

الحمدلله رب العالمين و به نستعين و هو خير ناصرو معين

حمد و سپاس آفريدگاري را كه مرا آفريد، همانطور كه اراده نمود و هدايتم كرد، همانطور كه صلاح ديد و مرا بسوي خود خواند، همانطور كه وعده داده بود و انشاءالله مرا در جوار رحمتش قرار دهد، همانطور كه رحمانيتش ايجاب مي كند كه اين بندة گنهكار جز اميد به فضل و رحمتش اميد ديگري ندارد.

معبودا به مظلوميت رسولت و وصي رسولت و دخت گراميش و دو فرزند عزيزش و ذريه پاك حسين و ياران باوفايش گريستم.

عزيزان! به خونخواهي شهداي اسلام و مظلومين تاريخ با مستكبران زمان و طواغيت و نوكران حلقه به گوششان به دستور تو و به پيشوائي سروري از سوي تو جنگيدم اما بسيار مي ترسم از اينكه مقبول درگاهت قرار نگرفته باشد كه گنه بيشمار و غفلت بسيار كه از اين چنين بنده اي جز اين هم توقعي نيست كه سفرة دل پيش تو گشوده است و كفه افكار نزد تو روشن يا غياث المستغثين، ارحم، ارحم، ارحم آمين يا رب العالمين.

آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند                فرزند و عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كني هر دو جهانش بخشي                            ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

سخني با مادر عزيزم دارم كه از دست دادن فرزند سخت است، اما صحراي كربلا و علي اكبر و علي اصغر و عباس علمدار و زينب و بدن پاره پاره برادر مصيبتي ديگر است و صبر بر همه مصائب شيوه دخت زهرا عليهما سلام است كه توهم سيد و دخت او هستي، پس صبر كن، اي مادر!

و شما اي خواهران گرامي! از دامان پاك مادري از نسل موسي ابن جعفر عليه السلام هستيد، پس صبر كنيد كه صبر درب رحمت است و عفيف بمانيد كه شرافتتان با انجام دستورات اسلام است.

و شما اي دو برادر برزگوارم1 به مبارزه تان طبق دستور خداي تبارك و تعالي تا دفع فتنه از عالم و گوش به فرمان امام امت اين اسوه مبارزه و ايستادگي محكم بجنگيد.

و شما اي پسرانم! وحيد و حامد و اي دختر كوچكم! با مادرتان مانند گذشته مهربان باشيد و از او مواظبت كنيد. نماز و قرآن و دعاهاي معروف و زيارت امام حسين (ع) معروف به عاشورا را ياد بگيريد و بخوانيد و درسهايتان را هم خوب بخوانيد. از اسلام و ولايت فقيه با تمام وجود و با خونتان مواظبت كنيد و سعي كنيد همواره يك مسلمان نمونه باشيد.

براي پدرتان نماز بخوانيد و در حقش دعاي خير كنيد. من از خداي كريم براي شما هميشه دعاي خير كردم، اميدوارم كه مورد قبولش قرار گيرد. اميدوارم كه وجود شما موجب سربلندي مسلمين و خوشحالي رسول گرامي اسلام حضرت محمد بن عبدالله (ص) و مولاي متقيان حضرت امام علي (ع) و ائمه معصومين و ولي فقيه خميني عزيز و امام زمان (عج) گردد.

عزيزانم! از يكديگر مواظبت كنيد و يارهم باشيد و با مستكبران و ابرجنايتكاران شرق و غرب بجنگيد تا پاي جان و برقراري حكومت جهاني امام مهدي (عج) شما را به خداي كريم و رحيم مي سپارم.

از همسر گراميم كمال رضايت را دارم و اميدوارم همچون هميشه از فرزندانم خوب مواظبت كند و سفارشاتي كه كردم در مورد مسائلي كه ممكن است بعد از من رخ دهد عمل كند و همچون هميشه از اسلام و انقلاب اسلامي و ولايت فقيه دفاع كند. از خداي تبارك و تعالي براي شما كه در تلخي و شيريني زندگي در كنارم بوديد و مرا ياري كرديد طلب عزت و آمرزش و عاقبت بخيري دارم.

 

خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

الحقير : عليرضا نوري

 


زندگی نامه

شهید علیرضا نوری

فرزند: عسگری

در یکم مهرماه سال 1331 هجری شمسی در میان خانواده ای مذهبی در شهرستان ساری از مادری سادات ، فرزند پسری به دنیا آمد که او را « علیرضا » نامیدند.

او که در دامن پاک خانواده ای شریف رشد و نمو کرد ، از همان کودکی با پدرش « عسگری نوری » به مسجد می رفت و در مراسم مذهبی و اسلامی از جمله قرائت قرآن ، نماز جماعات و فعالیت های مذهبی و عزاداری یا ولادت ائمه اطهار شرکت می کرد .

شهید نوری دوران ابتدایی را با پشتکار و علاقه مندی زیادی در ساری طی کرد . وی محصل کلاس ششم دبیرستان بود که آغوش گرم و مهربانانه پدر را برای همیشه از دست داد و غمی جانکاه در دل او سایه افکند .

او از همان دوران تحصیل علاقه ی ویژه ای به مطالعه کتب دینی و مذهبی داشت ، تا جایی که قبل از پیروزی انقلاب و پس از آن ، مطالعه یا یکی از وظایف اصلی خود تا واپسین روزهای حیاتش می دانست .

علیرضا ، در سال 1350 موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ریاضی شد . در همان سال به خدمت سربازی رفت . در سال 1353 به استخدام راه آهن در آمد و یک سال بعد ، در کنکور سراسری دانشگاه شرکت و در رشته مهندسی راه و ساختمان پذیرفته شد .

وی در سال 1357 با توجه به این که تکنسین راه و ساختمان بود ؛ همراه با امت به پا خواسته ی ایران ، ضمن تعطیل کردن دانشگاه ها ، مبارزات علنی خود را برعلیه رژیم منحوس شاه به اوج رسانید و در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و زمان اعتصابات ، چهره ای شاخص محسوب می شد . وی در تمام فعالیت ها ، حضوری پررنگ داشت و با بیان دلنشین و صدای گرم اش واقعیت انقلاب را افشا می کرد . علیرضا پس از پیروزی انقلاب در راه آهن مرکز ، فعالیت های سیاسی مرکزی خود را ادامه داد . سپس در مقطی از زمان که ضرورت ایجاد نهادهای انقلابی و انتظامی در سراسر کشور و در مراکز صنعتی احساس می شد ، با کمک تنی چند از برادران متعهد ، مسوولیت حفاظت و نگهداری از تأسیسات حیاتی راه آهن را برعهده گرفت . آن قدر در حراست از بیت المال حساس بود که فقط هنگام انجام فیضه ی نماز ، کفش از پای بیرون می آورد و استراحتی می کرد .

او اولین هسته مقاومت و استحکام را در راه آهن تحت عنوان ، کمیته انقلاب اسلامی راه آهن مرکز به وجود آورد . در همان زمان به عنوان مسوول کمیته انقلاب آن جا به تعهدات اسلامی و انقلابی خویش تداوم بخشید و دین خویش را جهت حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی در این مقطع از زمان ادا کرد .

با ایجاد خطوط انحرافی در بعضی از شوراهای کارگری ، با احساس ضرورت ایجاد نهادهای اسلامی به اتفاق چند تن از برادران متعهد و مقید به اسلام ، انجمن اسلامی کارکنان را تشکیل داد .

هنگامی که منافقین کور دل و گروهک های منحرف دست به تخریب اماکن دولتی زدند ، وی به عنوان فرمانده ، با گروهی از برادران به اهواز رفت . مدتی پس از پایان این مأموریت و تشمیل کمیته انقلاب اسلامی ، به تهران آمد و عضو رسمی سپاه شد . این سردار شهید ساروی ، پس از مدت کوتاهی جهت فراگیری آموزش های نظامی به پادگان امام حسین (ع) اعزام و پس از پایان دوره به عنوان مسوول سپاه پاسداران مستقر در راه آهن انتخاب شد .

با آغاز جنگ تحمیلی ، علیرضا ، سازماندهی و اعزام گروه های 72 نفره به جنوب را به یاد شهدای کربلا آغاز کرد و این گونه فعالیت های او در مقابله با دشمن متجاوز بعثی آغاز شد . محاصره شهر سوسنگرد ، توسط همین گروه و رشادت هایی که علیرضا نوری در مقابل مزدوران متجاوز بعثی عراق در این شهر از خود نشان ، شکسته شد . نوری در همین عملیات با 13 ترکش برای اولین بار مجروح سختی شد .

وی هنوز بهبودی نسبی از مجروحیتش را به دست نیاورده بود که قائم مقام راه آهن در امور انتظامی شد . وقتی منافقین کوردل و از خدا بی خبر ، دو تن از یاران با وفای حضرت امام (ره) ، یعنی شهیدان رجایی و باهنر را به شهادت رساندند ، مسوولیت دفتر مرکزی حزب جمهوری را برعهده ی ایشان گذاشتند .

پس از آن ، حراست نواحی یازده گانه ی راه آهن و با تمام مسوولیت های سنگینی که داشت ، به عهده گرفت و همچون کوهی استوار در برابر سیل عظیم مشکلات ایستادگی و مقاومت می کرد .

علیرضا ، چون عاشق رفتن به جبهه بود ، در پایگاه ابوذر ثبت نام کرد و با نیروهای طرح لبیک به جبهه اعزام شد . فرماندهان وقت با توجه به شناختی که از او داشتند ، وی را به عنوان معاون فرماندهی لشکر ابوذر انتخاب کردند . نوری در عملیات والفجر 1 شرکت و به سختی مجروح شد و همانند مولایش اباالفضل العباس (ع) دست راستش را فدای اسلام کرد .

همسرش ، « طوبی پوریان » که در سال 55 با او ازدواج کرد ، می گوید : « وقتی در عملیات والفجر 1 مجروح شد ، یادداشتی از جانب او توسط دوستش به دستم رسید . وقتی نوشته را دیدم ، حس کردم مقداری خدشه دارد . تعجب کردم و علت را پرسیدم . گفتند او کسالت دارد و شما سری به او بزنید . من به آدرسی که در نامه ذکر شده بود ، رفتم و او را بر روی تخت بیمارستان دیدم . علیرضا علی رغم جراحت سخت با تبسّم همیشگی به من نگاه کرد . احساس کردم که اتفاق بدی برای او افتاده است . وقتی پزشکان و پرستاران از اتاقش خارج شدند ، به کنار تختش رفتم و گفتم : نوری ! اتفاقی افتاده است ؟ گفت : یک مقدار از سایز دستم کم شده است . گفتم : منظورت چیست ؟! گفت : دستم کوتاه شده است . گفتم : مچ دستت ؟ گفت : نه ! یک مقدار بالاتر . گفتم : آرنج ؟ گفت : همین دست . به همین راحتی مسأله ی قطع شدن دستش را مطرح کرد . ابتدا کمی ناراحت شدم . بعد خواستم به او دلداری بدهم و بگویم دستت امانت بود . خدا داد و خودش گرفت . اما او در جواب با قاطعیت گفت : هنوز امانت کامل نشده . هر وقت به درجه رفیع شهادت رسیدم ؛ آن موقع این امانت کامل می شود . »

بعد از این جراحت قائم مقام پایگاه ابوذر شد و اردوگاه دوازدهم قدس را هم اکنون به نام اوست ، بنا نهاد . وی پس از چندی مسوولیت طرح عملیات منطقه 1 ثارالله را برعهده گرفت .

سردار نوری به عنوان مسوول ستاد لشکر حضرت محمد (ص) منصوب و دوباره به جبهه اعزام شد .

اوج کمال او تا بدانجا پیش رفت که دیگر به تهران نمی آمد و برای همدردی با خانواده های مظلوم جنگ زده و رزمندگان ، همسر و فرزندانش را همسفر خود به مناطق عملیاتی کرد .

مسوولینی که می خواستند از توان و خلوص نیت علیرضا بیشتر بهره مند شوند ، قائم مقامی لشکر 27 حضرت رسول (ص) را بر دوش او گذاشتند تا وجودش بیش از پیش در منطقه مایه امید و دلگرمی همه ی همسنگرانش شود .

جبهه اما به عطر و بویش و مشاهده ی راز و نیازها و حماسه های رزمندگان علیرضا را مسحور خود کرده و وسوسه پروازهایی از زندان دنیا این سردار رشید اسلام را به عملیات کربلای 5 کشاند تا در تاریخ 9/11/1365 در کربلای ایران یعنی شلمچه روح خود را از جسم خاکی برهاند و به خیل یاران و اصحاب باوفایش بپیوندد .

وی 4 روز قبل از شهادت به همسر خود گفت : « اگر در غیاب من ، همکارانم جهت بردن شما به تهران مراجعه کردند ، بدون اینکه سوألی بپرسی ، با آنان همراه شو. »

پیکر پاک آن سردار شهید اسلام چند روز بعد از شهادت در گلزار به خاک سپرده شد .