نام پدر : قربان
تاریخ تولد :1339/01/08
تاریخ شهادت : 1361/04/31
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

شهید «محمد نوری تیرتاشی»

نام پدر: قربان

در فروردین 1339، در روستای «تیرتاش»، در دامن پرمهر «قربان و نرجس» دیده به جهان گشود.

پیشه پدر،کشاورزی بود و  مادر، خانه‌داری  و فرزندپروری.

«محمد» با اتمام مقاطع ابتدائی و راهنمایی در زادگاهش «تیرتاش»، موفق به اخذ مدرک دیپلم بازرگانی از دبیرستان «شهید عباس‌زاده» فعلی بهشهر شد. ناگفته نماند که او در حین تحصیل، با اشتغال به حرفه نجاری، کمک‌حال خانواده در امر معاش زندگی بود.

از ویژگی‌های شخصیتی محمد، می‌توان به ادب و تواضعش نسبت به بزرگان اشاره کرد.

از خودگذشتگی و ساده‌زیستی محمد نیز، در تمام مراحل زندگی‌اش جلوه‌گر بود.

«رحیم نیک‌روش» با ذکر خاطره‌ای از هم‌کلاسی دیرینش می‌گوید: «سرمای زمستان قدیم، بیشتر از الان بود. ما در آن برف و باران که به مدرسه می‌رفتیم، همه ما لباس‌های گرم تن‌مان بود؛ ولی محمد با یک پیراهن می‌آمد، بدون این‌که گلایه‌ای کند. یک روز مدیر مدرسه به او گفت:‌ کت بپوش! ولی او اعتنایی نکرد. دوباره در یکی از کلاس‌های درس، مدیر به او گفت: مگر به شما نگفتم که کت بپوشید! محمد این‌دفعه از جایش ایستاد و گفت: آقا! اگر پول دارید، برای من کت بخرید. من هم خیلی دوست دارم کت بپوشم، ولی پدرم قادر به تهیه آن نیست؛ چراکه ما خانواده پرجمعیتی هستیم. اگر شما دارید، بفرمایید به من بدهید؛ من می‌پوشم. بچه‌ها خندیدند. نه به خاطر نداری او، بلکه به این دلیل که او با جسارت تمام، بدون بی‌ادبی و بی‌احترامی‌، توانست جواب مدیر را بدهد. او به مدیر گفته بود که باید به فکر برادر و خواهران کوچک‌ترم باشم. از این‌رو، کل کلاس از این کارش خوشحال شدند.»

 اقات فراغت محمد اغلب به انجام ورزش کشتی سپری می‌شد. دوستش «محمدرضا خرمی» می‌گوید: «من یکی از کسانی بودم که بیشتر اوقات، در پنجه‌های آن شیردل گرفتار می‌شدم و از درد دست‌هایم، به او پرخاش می‌کردم. او به ما می‌خندید و ما را به یاد فشار قبر می‌انداخت. می‌گفت: پس فشار قبر را چگونه تحمل خواهید کرد؟ شاید هم، این‌گونه قدرت یداللهی را در وجود حزب‌اللهی ما به یادگار گذاشت؛ تا آن‌گاه که همه قدرت وجودش فدای سبیل‌الله شد.»

در بیان تقیدات دینی این فرزند نیک‌سیرت، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی خاص داشت. با قرآن، این مصباح هدایت بشر نیز مأنوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

زمزمه‌های انقلاب که در شهر پیچید، محمد نیز هم‌نوا با دیگر مردم کوچه و خیابان، به صفوف تظاهرات پیوست و فریاد تظلم سر داد.

آقای  نیک‌روش در ادامه  می‌گوید: «زمانی که امام تشریف آوردند، ما یک تلویزیون سیاه‌وسفید داشتیم. او آن شب در خانه ما بود. ما از همسایه‌مان برق گرفتیم تا نظاره‌گر تصاویر ورود امام به ایران و برنامه‌هایش باشیم. محمد از شوق، انگار داشت داخل تلویزیون می‌رفت. شور عجیبی در وجودش نسبت به امام و انقلاب بود. همیشه می‌گفت: من باید جایی باشم که مفید واقع شوم. ما باید طوری در این انقلاب فعالیت کنیم که صد درصد پیروز شویم.»

محمد هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در 24 مهر 1359، با همراهی گردان جندالله راهی کردستان شد. دو ماه بعد نیز، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بهشهر به ادای تکلیف پرداخت. ناگفته نماند که او در غائله سرکوب تحرکات منافقین در سیاهکل هم حضور چشمگیری داشت.

و سرانجام، محمد در 31 تیر 1361، در حالی که فرماندهی گروهان گردان یا رسول را بر عهده داشت، طی عملیات رمضان، در شلمچه، به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

و اینک سال‌هاست که «نرگس‌خاتون برومند» به انتظار همسر شهیدش نشسته است.


وصیت نامه

*توصیه نامه شهید محمد نوری*

 

به شما توصیه می کنم که همیشه و درهمه جا پیرو ولایت فقیه باشید و از روحانیت متعهد پیروی کنید. دلبسته مال دنیا نباشید و به همنوع خود همیشه یاری رسانید. نماز اول وقت را فراموش نکنید و در محافل مذهبی و نماز جمعه و جماعات شرکت کنید. با قرآن مانوس باشید و سیره ائمه را سرلوحه زندگی خود قرار دهید. از خواهرانم می خواهم که حجاب خود را رعایت کنند و حضرت زهرا(س) را الگوی خود قرار دهند.