نام پدر : صفر علی
تاریخ تولد :1332/06/10
تاریخ شهادت : 1361/02/11
محل شهادت : خرمشهر

زندگی نامه

شهید «احمد نوروزی»

نام پدر: صفرعلی

«صفرعلی و اقدس» در شهریور 1332 صاحب فرزندی با نام «احمد» شدند. احمد که دو برادر و چهار خواهر داشت، فرزند دوم خانواده بود و برخاسته از طبیعت زیبای «فیروزکوه».

مشکلات اقتصادی که صفرعلی را به تنگنا رسانده بود، تصمیم گرفت همراه با خانواده، به مازندران مهاجرت کند. احمد نیز همراه با دستان پینه‌بسته پدر و نگاه پر امید مادر، پای در دیار علویان گذاشت. لذا، پدر در قهوه‌خانه مشغول به کار شد و احمد نیز کمک‌حالش.

حضور مستمر صفرعلی‌ در نماز جماعت، موجب شد تا فرزندانش از همان کودکی، تربیت دینی پیدا کنند.

احمد دوران ابتدائی‌اش را تا کلاس ششم، در دبستان «طوسی» نکا گذارند؛ اما به علت مشکلات مالی خانواده، از تحصیل دست کشید و به کار پرداخت.

او علاقه زیادی به علما داشت و این علاقه، موجب شد تا نزد روحانیون بزرگ منطقه، همچون «آیت‌الله محمدی لائینی و آیت‌الله ایازی» کسب فیض کرده، در جلسات مذهبی آنان شرکت کند. این روحیه مذهبی و تدیّن شکل‌گرفته در احمد، به‌حدی وصف‌ناپذیر بود که به یک ایمان قلبی از دین محمد(ص) رسیده بود.

با این‌که در دانشکده رزمی ارتش شیراز، به خدمت سربازی مشغول بود، اما از عمل به فرائض دینی غفلت نداشت و در آن خفقان دوران طاغوت به عبادت می‌پرداخت.

در همین دوران، غم فراق پدر به سراغش آمد و او به ناچار، مرد خانه شده، می‌بایست خرج خانه را به دوش می‌کشید. از این‌رو، در کارگاه‌ها و کوره‌های آجرپزی حومه شهر کار می‌کرد.

در همین روزها بود که انقلاب اسلامی، بارقه‌های نورانی خود را به دل شیدایی این مبارز آگاه تاباند و صدای «هل من ناصر» خمینی، قلبش را بی‌تاب کرد.

او که از قبل، در کلاس‌های درس و اخلاق روحانیون شهر حضور داشت و با طاغوتیان آشنا شده بود، در صف سربازان خمینی قرار گرفت، تا با ظالمان زمانش بجنگد. احمد در سال‌های مبارزه با رژیم ستمشاهی، در اکثر تظاهرات، شرکت و نوارهای مذهبی را بین مردم پخش می‌کرد. علاوه بر آن، در کنار علما و روحانیون، جهت شرکت در سخنرانی‌ها که در روستاهای مجاور برای بیدار ساختن افکار عمومی و نفرت از رژیم پهلوی صورت می‌گرفت، حضور فعال داشت. حتی گاهی برنامه‌ریزی این مجالس به عهده او بود.

او در این مدت، در کارخانه سیمان نکا به عنوان کارگر موقت مشغول به کار شد و هم‌زمان نیز، به فعالیت انقلابی خود ادامه داد. اگرچه، به‌خاطر همین فعالیت انقلابی‌اش، تحت‌نظر قرار گرفت. تا این‌که به دلیل حمل اعلامیه امام(ره)، برای دو روز بازداشت شد. ناگفته نماند که نوارهایش را در منزل مادر، و کتاب‌ها را در منزل مادرخانمش جاسازی می‌کرد. اگرچه، یک‌بار که نیروهای رژیم این دو مکان را گشتند، چیزی عایدشان نشد.

انقلاب پیروز شد و احمد در کنار دیگر جوانان انقلابی نکا، گوش به فرمان امام بود.

وقتی امام(ره) فرمان تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را صادر کرد، او و برخی از دوستانش، از اولین اعضای پاسدار در سپاه نکا بودند.

در آن سال‌های پرتلاطم انقلاب، این فرزند برومند وطن که گوش به فرمان امامش بود، در مقابل یاوه‌گویی‌های منافقان و زیاده‌خواهان ایستاد. حتی آن زمان که آیت‌الله بهشتی آماج حملات قرار گرفته بود، احمد در مقابل بدخواهان نظام قرار گرفته، دیوارنوشته‌های منافقان را در سطح شهر، با رنگ پوشاند.

جنگ که بر کشور تحمیل شد، این پاسدار جوان همراه با دیگر هم‌قطارانش، عزم دفاع از وطن کرد. لذا، او در آبان 1358، عازم باختران شد؛ و تا پایان سال، در آن‌جا حضور داشت.

او در سال 1360، به عنوان فرمانده دسته، راهی جبهه شد.

احمد که حالا پدر شده بود، دوست داشت حرارت علاقه‌اش را به امام خمینی(ره) بیشتر نشان دهد؛ لذا، نام «روح‌الله» را بر فرزندش نهاد تا حامل و عامل به نام امامش باشد.

همسرش «رقیه محروق» می‌گوید: «فرزندمان را هنگام تلاوت قرآن، در کنار خود می‌نشاند و می‌گفت: قرآن با گوشت و بدن بچه آمیخته می‌شود.»

پاسدار جوان خمینی، از کسب فرائض دینی غافل نبود و هر هفته برای گوش سپردن به سخنرانی «حاج‌آقا کافی» راهی تهران می‌شد.

علاقه احمد به فرزند و خانواده، موجب نشد که دست از جبهه بردارد. از این‌رو، بریده از دنیای دلبستگی‌ها، راهی جبهه جنوب شد. گوئی آن روزها، ندایی او را به خود می‌خواند که برای حیات جاودانه برگزیده شده است.

جبهه، روحیه و اخلاقی ستودنی در او به‌وجود آورده بود. سخنان و رفتارش، همگی نشان از تقوا می‌داد. او عزم شهادت کرده بود.

و سرانجام، احمد در 11 اردیبهشت 1361، در عملیات فتح‌المبین با اصابت ترکش خمپاره در خرمشهر، دیدگانش را به دنیا بست و به ساحت ملکوتی پروردگار و خاندان عصمت و طهارت عرض ادب نمود.

پیکر پاکش نیز  بعد از تشییع، در گلزار شهدای نکا در خاک آرمید. 


وصیت نامه

                            *فرازي از سفارشات شهيداحمد نوروزی*

 

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

 

آن­چه كه در زير مي­خوانيد چكيده­اي از سفارشات شهيد احمد نوروزي است كه به صورت نامه براي خانواده ارسال مي­شد.

اي مؤمنان! صدقات خود را با منّت گذاردن و اذيت كردن باطل نكنيد، مانند كسي كه مال­اش را براي ريا و نشان دادن به مردم انفاق مي­كند و ايمان به خدا و روز قيامت ندارد. بعضي از افراد نماز نمي­خوانند و به مجالس مذهبي و روضه­خواني نمي­روند، وقتي علت­اش را از آن­ها سوأل مي­كنيد، مي­گويند نمي­خواهيم ريا كنيم. اين بيچارگان فكر مي­كنند به اين بهانه مي­توانند از مسووليت بندگي خدا فرار كنند.

اي مسلمانان اسلام! تنها نماز خواندن نيست، اسلام هه چيز را مي­خواهد. اسلام به همه كس احتياج دارد؛ پير و جوان و زن و بچه، همه بايد به اسلام خدمت كنند. كسي از خارج از كشور نمي­آيد براي اسلام (ايران) كار كند. كسي كه مسلمان است، علاوه بر خواندن نماز بايد در تمامي مسائل ديني از واجبات گرفته تا مستحبات، بايد به آن اهتمام ورزد.

همسرم! از اين­كه از شما خداحافظي نكردم و عازم جبهه شدم، عذر مي­خواهم. چرا كه نمي­خواستم شما را ناراحت كنم. از من خواسته بوديد كه ديگر به جبهه نروم، همان­طور كه مي­دانيد من نمي­توانم دست از خدا و امام زمان (عج) بردارم و از امام خميني جدا شوم. روز قيامت سر پل صراط چه جوابي به آن­ها بدهم. همسرم! اين را بدان كه هر كس براي خدا كار كند، خيلي حرف­ها مي­رود. من راه خودم را پيدا كردم. براي اين­كه خدا و امام زمان (عج) را من در جبهه پيدا مي­كنم. امام حسين (ع) و فاطمه (س) و ديگر امامان در جبهه هستند. من كاري به كار كسي ندارم. چه شماها ناراحت باشيد يا نباشيد. اگرچه بهتر است براي رضاي خداوند تبارك و تعالي هم كه شد همه خوشحال باشيد و كاري نكنيد كه حضرت فاطمه (س) از شماها ناراضي باشد. همسرم! فرزندم روح­الله را طوري تربيت كن كه در جامعه باعث افتخار و سربلندي من باشد و وقتي بزرگ شد به او بگو كه پدرت راهي را انتخاب كرد كه خدا و پيامبران وعده آن را دادند.

از همه دوستان و اقوام مي­خواهم كه مرا حلال كنند و به بزرگواري­شان اگر از من كدورتي ديدند، ببخشند.