نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1343/02/02
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : چزابه

وصیت نامه

                                         *وصیت‌نامه شهید رجب ابطالی *

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد. (امام خمینی)

الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا

کسانی که ایمان آورده‌اند کارزار کنند در راه ترویج دین خداوند و کسانی که کفر ورزیدند پیکار کنند در راه طاغوت (شیطان) پس کارزار کنید با دوستان شیطان (و از آنها نترسید) بدرستی که مکر و نیرنگ شیطان پیوسته سست است.

شهادت می‌دهم به یگانگی خداوند، و شهادت می‌دهم به پیامبری خاتم ‌الانبیاء محمد(ص) و شهادت می‌دهم به عالم غیب و معاد، سلام بر مهدی موعود قطب عالم امکان و قطب و مجری قرآن امام زمان(عج) و درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و نائب بر حق امام زمان(عج) و سلام بر شهیدان راه خدا که عاشقانه جانشان را به جان‌آفرین تسلیم کردند. بعد از هزار و چهارصد سال و پیمودن راه‌های پر فراز و نشیب اسلام دوباره امت خفته ای را بیدار و همه جهانیان را بسوی نورانیت فراخواند و امروز پس از ریخته شدن خون هزاران هزار انسان متعهد و علمای ارجمند ودیه ای به دست ما رسید و خون بهایی به ارث به ما رسید که گرانبهاترین چیزها می‌باشد و این خون شهیدان است. که باعث می‌شود که در جامعه علما و انسان‌های آزاده، آزادانه و عاشقانه و با قوت به همت این همچنین ‌خونها است که آنها می‌توانند سرهای درون خود را به برون بروز دهند و این خون شهیدان است که توانسته انقلاب ما را بر سر پای خود نگه دارد و این خون شهیدان است که توانست حزب الله را در کشور امام زمان(عج) حاکم کند واین خون شهداء کربلا بود که توانست به جوش آید وعاشوراهای متعددی و کربلاهای بسیار در کشور ما کربلاهای بسیار پدید آورد و خون  جوانان را به جوش آورد و آنها خود را در برابر این انقلاب و اسلام مسئول بدانند و عاشقانه‌ به سوی جبهه‌ها بشتابند و به لقاءالله بپیوندند و به سوی معبود خود عروج کنند و به ملکوت اعلی بپیوندند و این خون شهیدان توانست نهال انقلاب اسلامی ما را استوار کند و اسلام عزیز را دوباره در این ملت و در این مملکت امام زمان حیات دهد و جمهوری اسلامی را حاکم بر کشور و رژیم ستم‌شاهی را از میان برکند تعهدی را که امروز ما در مقابل انقلاب اسلامی داریم دفاع از جمهوری اسلامی و پیروی از روحانیت متعهد و روحانیت را به عنوان مقر انقلاب دانستن و آنها را بعنوان خط دهندگان اصلی انقلاب اسلامی و امت مسلمان باور داشتن است و روحانی را به عنوان الگو و پیاده کنندگان اصلی و حقیقی قانون خدا و آنها را در سرلوحه و در صدر ستیزگران بر علیه هر نوع استکبار و هر گونه افکار انحرافی واحدی دانستن و ولایت ولی امر را به عنوان نیابت امام زمان(عج) در غیبت آن حضرت و خود را تابع و او مخلصانه در برابر امر ایشان مسئول دانستن از اهم امور و از استوار کنندگان پایه انقلاب می‌باشد امروز مسئولیت ما دربرابر اسلام است که تمام وجود و هم و غم خود را نصرت دین خدا قرار دهیم و اسلام فقاهتی و فقیه عادل را به عنوان خط دهنده اصلی جامعه و پیاده کننده قانون خدا و سنت رسول‌الله(ص) می‌باشد و امت اسلام وظیفه شرعی دارد که در این زمان از امام عزیز این فرزند حسین(ع) و این نائب بر حق امام زمان تابعیت کنند و گفتار و امر و دستور ایشان را چون گفتار خداوند تبارک و تعالی و پیامبر اکرم(ص) دانستند و با جان و دل پذیرای آن شوند چون تمام فرامین او از قرآن و گفتار ائمه معصومین می‌باشد و تمام گفتار رهبر عزیز رازهایی در درون دارد که همه حکایت از اسلام عزیزمی باشد و در خط امام باشید که این خط ادامه اش به انقلاب مهدی(عج) میرسد و ازحلقه بگوشان شرق و غرب دوری کنید و تنها روحانیت را به عنوان حرکت دهنده نهضت اسلامی و امام را به عنوان بزرگ‌ترین دارنده خصلت ائمه در زمان غیبت امام زمان بدانید که در گفتار و کردار و همه شئون انسانی به درجه اعلا رسیده تنها تابع امام و روحانیت، اصیل باشید و بس. مخالفت با امام خمینی مخالفت با امام زمان است. (شهید محراب دست غیب)

سلامت خانواده عزیزم : سلام بر شما ای خانواده خوبم سلام و رحمت خدا بر شما باد که توانستید خود را در خط امام و حامی اسلام و انقلاب قرار دهید نصرت خدا شامل حال شما شود که توانستید مرا براه راست هدایت کنید و تربیت خدا پسند بر من بیاموزید وکلام بر حق (تخلقو به اخلاق الله) در من پدیدار شود و اما تو ای مادر عزیز من به شما چیزی ندارم که بگویم و در این دخمه و این سرای  مادی چیزی ندارم جز جان ناقابل که فدای الله شود تا که باشد مورد رضایت احسن الخالقین  قرار گیرد که بر حق است این کلام حق حرب حرب النصر (بهشت را به بها دهند و نه به بهانه) زندگی با عزت تنها در شهادت در راه خدا و تابع روح‌الله است حسن تنها تمام وجود خود را بخشیدم و فدای الله‌کردم (وکمال الجو-وبذل الموجود) را در خود پیاده کردم درود و رحمت خدا بر شما باد ای مادر خوبم که توانستید مرا به اخلاق اسلامی و به عنوان سرباز خمینی با نصیحتهای خود و تقرب به درگاه خداوند با عبادت خود قرار دهید. مادرم ببخشید مرا واگر شهادت نصیب من شد چه سعادتی بهتر از این که (‌افضل الموت در شهاده) که این زحمات شما بهترین و بالاترین مرگ را که همان شهادت باشد نصیب من کرد من از شما می‌خواهم که شهادت مرا برای خود و امت مسلمان شهامتی بسازید و در سوگ من ناله نکنید بلکه تبسم بر لب داشته باشید و اگر خواستید بر من بنالی به من و شهادت من زاری نکنید چونکه نه من از حسین(ع) بالاترم و نه شما از اهل بیت حسین‌(ع)‌ افضل ترین پذیرای مرگ من باشید و رضایت خدا را به خود جلب کنید با شهادت من و من هم راضی به رضای خداوند هستم اگر شهادت روی به ما آورد ما به دیدار حسین می‌شتابیم و اگر نیامد خود به سوی حرم و بارگاه مقدسش می‌شتابیم و جبهه را به عنوان ماوایی برای دیدار خدای تعالی دانسته و تا رسیدن به پیروزی نهایی در همین راه می‌مانیم و یک حرف با  شما دارم و آن اینکه اگر ای  خانواده‌ام و مردم مسلمان اگرتابع خط امام و شیعه علی و رهرو امام حسین(ع) هستید شهادت را بپذیرید و اکثر مقلد خمینی عزیز هستید باید در راه شهادت از امام خود تقلید کنید و مرا به عنوان قربانی در راه خدا همانند ابراهیم به قربانگاه برده و قربانی کنید مادر عزیزم ازاینکه در کنار شما نیستم چندان آزرده ‌خاطر نیستم هر چند که بسیار شما را دوست داشتم و دارم ولی عشق دیگری مرا به سوی خود کشاند و این عشق به الله و عشق کربلا و عشق روح‌الله می‌باشد و مادرم من به شما عشق می‌ورزم و شما را بسیار دوست دارم ولی شهادت در راه اسلام که بر پایه اصل ولایت فقیه استوار باشد افتخار بزرگی است مادر عزیزم شما را به صبر و بردباری و استقامت دعوت می‌کنم و از شهادت من هراسی به خود راه ندهید. و شهادت من امیدوارم که شما را در قیامت نزد فاطمه زهرا(ع) روسفید کند ومن چگونه می‌توانم زحمات شما و مصیبتهایی را که برای ما کشیدی برآورده کنم دست این بنده خلافکار که بسته  است تنها امیدوارم‌ که با شفاعتی که خداوند ما را بدان مجاز دانسته زحمات شما را برآورده کنم مادرم.

شهادت فیضی است بس عظیم و اگر افتخار شهادت پیدا کردم دیگر از همه عالم چیز فراتر رفتم و نامم شهید خوانده میشود بر من و شهید قلب تاریخ است و شهدا شمع محفل بشریتند و اگر شهادت شامل حال من شد شما افتخار کنید چون مادر شهید هستید و اجر و مزد خود را از هیچ‌کس جز خدا نخواهید که خداوند بهترین اجر دهندگان است و تنها کاری که شما می‌توانید برای خوشحالی من کنید تنها ذکر خدا و شرکت در نماز جمعه وگریه و زاری بر حسین و اهل بیت انصارحسین است و دعا به جان امام کنید. من باید دیگر با شما خداحافظی کنم چون که هر لحظه احساس می‌کنم پرواز و صعود به سوی حق تعالی نزدیک‌تر می‌شوم و نمی‌دانم که با تو  چگونه خداحافظی کنم ولی هیچ گاه ناراحت نباشید از رفتن و دارفانی وداع  گفتن من مگریید. چون{}من شیعه علی(ع) و پیرو حسین(ع) و رهرو خمینی بقای خود را در فنا می‌داند فنا فی الله و فانا فی‌سبیل‌الله پس چه غم من شما را به نظم و تقوا وصیت می‌کنم، و اما شما ای برادرانم شما یک سرباز آینده اسلام از شما می‌خواهم که همه حال به یاد خدا باشید و نماز جمعه را ترک نکنید و مدرسه را به عنوان سنگر بر علیه منافقین و ملحدین قرار دهید و آنجا را مکان مقدس دانسته و از آن دفاع کنید و جبهه‌ها را فراموش نکنید و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید و در خط امام و روحانیت متعهد قرار گیرید و از حسین اهل بیت حسین درس شهادت بیاموزید و تمام وجود خود حتی جان خود را برای پایداری جمهوری اسلامی فدا کنید و از این کار دریغ نداشته باشید  و در آخر من به شما توصیه و تحمل و بردباری سختی‌ها انقلاب خدمت به اسلام را به شما متذکر می‌شوم و از شما می‌خواهم ای برادربزرگم که در خط ولایت فقیه قرار گیرید که همان خط امام زمان است و روحانیت و سپاه را به عنوان بیرق دار و پرچم‌دار ، جمهوری اسلامی در این زمان داشته و خود را در جامعه با آن‌ها یکی دانسته و دفاع از جمهوری اسلامی را وظیفه و تکلیف شرعی خود دانسته و از دادن جان هم دریغ نفرمایی و حزب‌الله را به عنوان امت پرخروش همچون دریا و پرجوش همچون چشمه دانسته و تمام هم و غم خود را اسلام و تقوا را در مد نظر داشته باش و نماز پرشکوه جمعه را فراموش نکن و راه متقی را به شما  تذکر می‌دهم و از شما در نزد خدا شفاعت خواهم کرد و وعده ما در کربلا و تا دیدار حسین(ع) درقیامت خداحافظ شما ای برادران عزیزم.

و اما شما ای خواهر عزیزم! از شهادت من حماسه‌ای بساز همچون زینب(ع) و آن را مانند تبری بر قلب دشمن فرو برید. و دشمن را مذبوحانه به خاک و خون کشید.

 در اخر ای خانواده عزیزم و ای فامیل‌ها و ای همسایگان! مرا عفو  کنید که گناهانم بسیار است و عفو شما شاید ما را از غضب خداوند برهاند.

 اما ای دوستان آخرین حرفم شما ادامه راه شهدا پیروی از امام امت و اطاعت از قانون جمهوری اسلامی و روی‌آوردن به سوی جبهه‌ها می‌باشد و همیشه خدمت به جمهوری اسلامی را سرلوحه اعمال خود قرار دهید.

 ای دوستان عزیز! برای همیشه پیرو روحانیت باشید که همان اطاعت از رسول‌الله می‌باشد مرا ببخشید و عفو کنید مرا. من حرف‌ها داشتم با شما ولی دیگر خسته شدم از این دخمه.  دیدار در قیامت یا در حرم حسین(ع) خداحافظ شما. خداحافظ شما.

ای مادر عزیزم مرا ببخش که دارم می‌روم.

امام امام امام را اسلام اسلام اسلام.

ای برادران و ای مادرم! خداحافظ.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والسلام

رجب ابطالی

مورخ 65/5/5


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید رجب ابطالي*

 

نام پدر: محمد

روي سنگ قبر كمي آب ريختم و گردوغبار آن را پاك كردم. شمعي روشن كردم و روي سنگ گذاشتم. نگاهي به عكس رجب که داخل شيشه بود، انداختم. داشت به من لبخند مي­زد. دلم مي­خواهد روز بيايم و با پسرم حرف بزنم و درد و دل كنم.هر وقت به اين­جا مي­آيم، احساس مي‌كنم كه سبك مي­شوم. بارها اتفاق می‌افتاد كه در زندگي دچار مشكل می‌شدم و بين دوراهي عجيبي گير می‌افتادم، اما وقتي كمي با رجب حرف می‌زدم، مشكلم حل می‌شد.

پسرم متولد دوم ارديبهشت 1343در روستای «کلاته» از توابع رودبار بهشهر بود. او فرزند سوّم من و «محمد» بود.

بيشتر از چهار سال نداشت كه سايه پدر را براي هميشه از دست داد.

در پنج سالگي،اورا به مكتب فرستادم تا قرآن را ياد بگيرد.

كمي از سنش كه گذشت، كمك‌حالم در كارهاي خانه و بيرون بود. اگر مسئوليتي به او مي­سپردم، به نحو احسن انجام مي­داد.

وقتي به سنّ مدرسه رسيد، دستش را گرفتم و به مدرسه «جناب­زاده» بهشهر بردم و ثبت­نام كردم. پس از پایان دوره راهنمايي در مدرسه «ابوريحان» و «آیت‌الله کوهستانی» بهشهر، از دبيرستان «شهید مطهري» در رشته اقتصاد اجتماعی ديپلم گرفت.

اسماعیل از تقیدات دینی برادرش می‌گوید: «در دوران مدرسه، در تعطیلات تابستان به کارگری می‌رفت.هنگام ظهر که بر می‌گشت،اول نمازش را می‌خواند، بعد ناهار می‌خورد. حتی در گرمای تابستان سال 60،61 روزه می‌گرفت.از انجام محرمات هم به دور بود. در رفتارش با خانواده،گشاده‌رو و مهربان بود. در رفع مشکلات‌شان نیز می‌کوشید. علاوه بر آن، برای دیگران هم احترام قائل بود و نسبت به افترا به آنان و غیبت در موردشان، عکس‌العمل خوبی نشان نمی‌داد.»

رجب ابطالی در ایام انقلاب، به خاطر سن و سال کمش، نتوانست زياد در مسائل سياسي آن روزها شركت كند. اما با تشکیل بسیج، فعالیت‌هایش را در پایگاه مقاومت میرزا کوچک‌خان جنگلی بهشهر، در زمینه‌های عقیدتی ـ سیاسی و اردوهای آموزش نظامی ادامه داد.

علاقه خاصي به امام‌جمعه بهشهر ـ«حاج‌آقا جباري» ـ داشت. اهل مطالعه بود و در اوقات فراغت، قرآن مي‌خواند و این کتاب شریف را سرلوحه­ كارهايش در زندگي قرار مي­داد.

جنگ كه به اوج خود رسيد، او به عشق وطن و دفاع از خاك اين سرزمين تصميم گرفت به جبهه برود.

رجب در 15 خرداد 1360 راهی محور چناره در مریوان شد.  سال 1361 به مناطق عملیاتی رمضان و محرم عزیمت کرد. در سال 1362 به عنوان فرمانده دسته در جبهه حضور یافت. در 24/4/63 به عضويت سپاه در آمد و سپس برای گذراندن دوره آموزشی، راهی پادگان الغدیر اصفهان شد. در دی ماه 1363 نیز در کسوت دیده‌بان در گردان ادوات، به ادای تکلیف پرداخت. رجب در سال 1364 در واحد انتظامات سپاه بهشهر به عنوان نگهبان خدمت کرد. ناگفته نماند که او مدتي را هم در كردستان گذراند.

وی همیشه سفارش می‌کرد:«اگر می‌توانید، به جبهه بروید تا آن‌جا خالی نماند. اگر هم نمی‌توانید، در پشت جبهه کمک‌حال رزمندگان باشید.»

و سرانجام، رجب در 4 دی 1365، در عمليات كربلاي 4 که آخرین اعزام و آغاز پرواز او به سمت معبودش بود، شركت كرد و طي يك حمله­ وسيع و گسترده دشمن در منطقه ام‌الرصاص، به علت اصابت تركش بر ناحيه سينه و پاي راستش به فیض عظیم شهادت نائل آمد. تشييع باشكوه پيكر مطهر  پسرم، نشان از محبوبيت او در قلب مردم قدرشناس بهشهر داشت. عروسم «سکینه ابطالی» هم در آن روز با همسرش وداع کرد و او را در  «بهشت فاطمه» به خاك سپرد.