نام پدر : اسماعیل
تاریخ تولد :1340/12/12
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید غلامعلی (جواد) نژاد اکبر بیشه *

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«ان الله یجب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص». (قرآن مجید سوره صف)

 بدرستیکه خدا دوست می‌دارد آن کسانی را که جنگ می‌کنند در راه او در حالی که صف {} و با ایمان بنائی سخت و آهنین هستند.

با درود و سلام به پیشگاه امام زمان (عج) و با درود و سلام به محضر مبارک بنیان‌گذار جمهوری اسلامی امام خمینی مدظله العالی . و با سلام به شهدا و جانبازان از صدر اسلام تا به امروز و با درود و سلام به مسئولین مخلص انقلاب.

حال که موفق شدم به لطف خدا به دیار عاشقان شتافته و وجود نالایغم را در بین {}اسلام و قرآن و در کربلای مکرر تاریخ قرار دهم خدا را سپاس می‌گویم و از خدا می‌خواهم که اخلاص را با من عجین گرداند.

و شما ای پدر و مادرم! فراموش نکنید که افتخار بزرگی نصیب شما گردیده و امنیتی را که نیاز به لحظه لحظه مواظبت داشت به صاحب اصلیش تحویل داده‌اید. امیدوارم که خوشحال باشید و حق خویش را بر من حلال کنید. ما برای امتحان آفریده شده‌ایم. خوشا به حال کسی که از آزمایش الهی پیروز بیرون آیدخوشا به حال شهدا و خانواده آنها.

 خداوندا! تو گواهی که هدف ما در این جنگ اعتلای کلمه حق و سرنگونی ستمگران است و این جوانانی که مردم از دست داده‌اند که جزء بهترین جوانان بوده‌اند هدف‌شان فقط حفظ و برقراری اسلام و قرآن بود. پس شما مردم مدیون خون شهدایید. وظیفه شما در مقابل این خون‌های پاک بندگی خدا و عمل به اسلام و حفظ جبهه اسلامی انقلاب است. از امام امت که نائب حجت خداست اطاعت کنید و خود را لایق این رهبری سازید.

ای دوستان من! با ایمانی که به خدا وروز قیامت داشتم وظیفه شرعی خود دانستم که پا به عرصه جهاد بگذارم و شاید  در راه خدا کشته شوم ولی آیا کشته شدن مرا می‌توان شهادت نامید.

 خدایا! نا امید نیستم و من در خود هیچ لیاقت شهادت نمی‌بینم ولی آگاهم که تو توبه‌پذیر هستی.

 برادران و دوستان همراهم! شهادت یک افتخار است امتحان آگاهانه و مشتاقانه و حرکت عاشق است بسوی معشوق که نصیب هر کس نمی‌شود. ما که خود را پیرو مداوم سید الشهدا (ع) می‌دانیم بایستی برای مولایمان را لبیک گوییم. جوانان بایستی خودشان را برای فداکاری و ایثار آماده کنند.

 همسرم! امانت‌ها را صاحب امانت یعنی خداوند بازگردانی شما و خواهران باید ... باشید و پیام‌رسانخون شهدا باشید و پیام‌شان حفظ حجاب و قوانین اسلامی است. همسر عزیزم امیدوارم  که ان‌شاالله اگر با مرگ من رو‌به‌رو شدید بتوانی از این امتحان الهی سربلند بیرون آیی و اگر به خاطر دوری من ناراحت هستی می‌توانی به قرآن و مطالعه و یاد خداوند بزرگ این مشکلات را تحمل کنی. نمازهایت را اول وقت بخوان و پس از  نماز دعا کن و معنی آن را درک کن. قرآن را هیچ گاه فراموش نکن. روز‌های جمعه {} شب‌های جمعه دعای کمیل را فراموش نکن. در اصول دین اسلام مطالعه کن. با خدا صحبت و راز و نیاز نما. هیچ‌گاه دنبال زرق و برق دنیا نرو که این دنیا فانی و از بین رفتنی است و تنها چیزی که در دنیای دیگر به درد تو می‌خورد راز و نیازهای تو با خدا و صدقه‌های تو به فقرا کمک و انفاق کن.

همسرم! تو را توصیه می‌کنم به حفظ شعائر اسلامی به حفظ و اطاعت از دستورات قرآن خصوصاً در مورد حجاب کامل اسلامی و رهنمودهای امام امت (خمینی) عزیز در مورده خودسازی امیدوارم که با توجه و عمل به آن یک انسان صد در صد اسلامی قرار بگیریم و همگی در سیر خداوند گام برداریم.

 خدایا! تنها تو را عبادت می‌کنم و تنها تو را یاری می‌جویم. ما را به راه راست هدایت فرما. خدایا! خدایا! خداوندا! تمامی شهدای ما را با شهدای صدر اسلام و سرور شهیدان حسین (ع) محشور بگردان.

خدایا! از تو می‌خواهم که امام ما را رهبر عزیزمان را تا انقلاب مهدی (عج) زنده و پاینده نگهداری. خدایا! به ما نیروی عطا کن که فقط به خاطر تو کار کنیم و نیت‌های مارا خالص گردان.

خدایا! به ما لطف بیکران تو امیدواریم ولی ترس‌مان از این است که در نیت‌ها و محرکمان ناخالص وجود داشته باشد. به لطف و کرامت آن‌ها را نیز بر طرف گردان. اسلام و مسلمین را سربلند و پیروز گردان.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر بیفزای.

جواد نژاد اکبر.

خدایا! ستارگان که رفتند خورشید را نگهدار.


زندگی نامه

شهید غلامعلی نژاد اکبر

فرزند: اسماعیل

غلامعلی نژاداکبر دوازدهم اسفند سال 1340 ، در روستای بیشه سر از توابع شهرستان بابل ، در خانواده ای مذهبی و کشاورز پا به عرصه هستی گذاشت . او در کنار خانواده دوران ابتدایی را در روستای آغوبن بابل گذراند و برای ادامه تحصیلات به مدرسه راهنمایی معتمدی در شهرستان بابل رفت . سپس موفق به اخذ مدرک دیپلم از دبیرستان فنی و حرفه ای سید جلال در رشته برق شد . مقطع دبیرستان او مصادف بود با اوج گیری قیام شکوهمند ملت ایران علیه حکومت طاغوت و همین باعث شد تا او نیز با شرکت در راهپیمایی و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) همراه و همگام با موج انقلاب اسلامی شود .

غلامعلی بعد از پیروزی انقلاب نیز به فعالیت های انقلابی و فرهنگی اش ادامه داد .

مادرش می گوید: « غلامعلی که به او جواد هم می گفتیم ، به درس و مدرسه علاقه زیادی داشت و بدون آن که به او بگویم خودش درس اش را می خواند و تکالیفش را انجام می داد . او از بچگی خواندن قرآن را فراگرفت و همیشه قرآن می خواند . برای ادامه تحصیل به همراه دو نفر از هم محلی ها ، به بابل رفت و خانه ای اجاره کرد . از همان زمان با دوستانش در راهپیمایی ها شرکت می کرد . عکس حضرت امام (ره) و نوارهای سخنرانی اش را به منزل می آورد و به آن ها گوش می داد و برای هم سنّ و سالانش توضیح می داد تا آن ها را آماده کند . »

شهید نژاداکبر از کودکی به ورزش علاقه زیادی داشت و در اوقات فراغت علاوه بر کمک به پدر و مادر در امر کشاورزی ، ورزش های فوتبال ، کاراته و والیبال را دنبال می کرد . او برای جذب جوانان به سوی انقلاب از طریق ورزش کردن با آن ها دوست می شد و با بیشتر کردن ارتباط ، آن ها را جذب ارزش های انقلابی می کرد .

وی به صله رحم و ارتباط با بستگان اهمیت می داد و از هر فرصتی برای دید و بازدید استفاده می کرد .

او اهل نماز شب بود و در عین حال به نماز جماعت و نماز جمعه توجه خاصی داشت و علاوه بر این که خودش به همراه مادر ، در این مراسمات عبادی شرکت می کرد ، همواره به اطرافیانش نیز این امور را توصیه می کرد .

با پیروزی انقلاب و شروع جنگ در سال 59 ، به دنبال مشارکت مردم در اولین اعزام نیروهای بسیجی از بابل ، راهی میادین نبرد حق علیه باطل شد و برای اولین بار به مریوان رفت و مدتی در آن جا انجام وظیفه کرد .

وی در 15/12/1360 ، لباس مقدس سپاه را به تن کرد و پس از آن به طور مداوم در مناطق جنگی حضور یافت .

او فردی مهربان ، خوش اخلاق ، دلسوز و متواضع بود و حقوقش را برای افراد بی بضاعت به خصوص اشخاص پیر مصرف می کرد و وسایل مورد نیاز آنها مانند تلویزیون و یخچال برای شان می خرید .

او ذوب در شخصیت و اندیشه های حضرت امام بود و عکس ایشان را بر دیوار خانه نصب کرده بود تا همیشه در مقابل دیدگانش باشد .

غلامعلی در 25/5/1361 با دختری مؤمنه و متدینه و بسیجی به نام آمنه مرتضی زاده ازدواج کرد ، امّا ازدواج هم مانع حضور او در جبهه ی جنگ نشد . غلامعلی مخالف سرسخت منافقین و گروه های الحادی بود و سعی می کرد در مقابل آنان بایستد وقتی چندین بار مورد ضرب و شتم آنان قرار گرفت ولی دست از مبارزه با آنان برنداشت .

عضویت در واحد عملیات ، مسوول دسته ، فرمانده گروهان ، جانشین گردان یا رسول ، معاون گردان و فرمانده گردان صاحب الزمان از مسوولیت هایی است که وی در کارنامه فعالیت هایش در جبهه دارد .

او در طول مدت حضورش در جبهه ، یک بار از ناحیه سر و گوش و یک بار از ناحیه شکم سخت مجروح شد ، ولی این جراحت ها هم او را وادار به ترک جبهه و جنگ نکرد .

آمنه مرتضی زاده ، همسر شهید می گوید : « همسرم به نظافت ، تمیزی و نظم و انضباط بسیار اهمیت می داد و لباس هایش را آن طور مرتب می کرد ه گویا هر روز آن ها را اتو می کند . دوست داشت بچه ها هم مثل او به نظم و انضباط و تمیزی اهمیت دهند . هم چنین به تربیت و اخلاق بچه ها توجه خاصی داشت . دوست داشت بچه ها به طور صحیح و اسلامی تربیت شوند و درس شان را بخوانند تا به بالاترین رتبه های علمی برسند . همیشه کتاب هایی در مورد تربیت کودکان می خرید تا هم من و هم خودش مطالعه کنیم و شیوه های درست را یاد بگیریم . »

شهادت دوستانش برای غلامعلی بسیار سخت بود و مادرش در این خصوص می گوید : « غلامعلی از شهادت دوستانش بسیار ناراحت می شد . در تشییع جنازه و مراسم آن ها شرکت می کرد . سعی می کرد خودش گرداننده ی مراسم آن ها باشد . همیشه می گفت که من خجالت می کشم به خانه ی آن ها بروم و با خانواده و زن و بچه آن ها مواجه شوم . آن ها شهید شدند ولی من از خانواده شان خجالت می کشم . »

غلامعلی نژاداکبر دفاع از وطن و شرکت در جنگ را از واجبات می دانست و می گفت : « در حال حاضر دفاع از وطن و دین اسلام از هر کاری واجب تر است . » این شهید گرانقدر با این دیدگاه بود که علی رغم علاقه ویژه ای که به فرزندانش بویژه فرزند بیمارش داشت ، اما رفتن مدام به جبهه را در اولویت قرار داده و در عملیات های طریق القدس ، بیت المقدس ، فتح المبین ، والفجر 8 ، کربلای 5 و چند عملیات دیگر حضور فعال و چشمگیر داشت .

علی نعمتیان از شجاعت و مدیریت او این گونه می گوید : « قبل از عملیات کربلای 5 ، موقعی که عراق در حال پیشروی بود و ما در حال عقب نشینی ، ایشان 500 متر از ما جلوتر بود . با فریاد به من گفت : « علی ! برو جلو به آر پی جی زن بگو برود جلو و شلیک کند تا جلوی آن تانک را بگیرد . » من توان دویدن و یا سریع رفتن را نداشتم . وقتی فهمید که من توان راه رفتن را ندارم ، خودش را زودتر از من به آر پی جی زن رساند . آر پی جی را از دست او گرفت و و خودش شلیک و تانک دشمن را شکار کرد . شکار اولین تانک ، مدتی دشمن را متوقف کرد و این نشان دهنده ی مدیریت و شجاعت یک فرمانده ی مدبّر است . »

مادرش از آخرین اعزام فرزندش می گوید : « غلامعلی ، در آخرین اعزام ، به من که او را بدرقه می کردم ، گفت : « من دارم به جبهه می روم .» و این جمله را چندبار تکرار کرد . گفتم : « چندین بار رفتی و این بار نرو . » امّا او گفت : « مادر ، من به جبهه می روم و سه روز بعد شهید می شوم و پیکرم برنمی گردد . » من ناراحت شدم و گفتم : « مادرت بمیرد . چرا می گویی جنازه ات نمی آید ؟ » گفت : « دوست ندارم جنازه ام توسط کسانی تشییع شود که به جبهه نیامدند و کمکی به رزمنده ها نکردند . »

این سردار رشید بابلی سرانجام در تکمیلی عملیات کربلای 5 در 12/12/1365 در شرق بصره شهد شیرین شهادت را نوشید و همان طور که خودش پیش بینی کرده بود ، به مدت 10 سال مفقود و در دی ماه 1376 شناسایی و در گلزار شهدای بالابیشه سر به خاک سپرده شد .

سردار شهید غلامعلی اکبرنژاد در فرازی از وصیت نامه اش می نویسد :

« خداوندا ! تو گواهی که هدف ما در این جنگ ، اعتلای کلمه حق و سرنگونی ستمگران است و این جوانانی که مردم از دست داده اند و جزء بهترین جوانان بوده اند ، هدفشان فقط حفظ و برقراری اسلام و قرآن بود. پس شما مردم مدیون خون شهدائید . وظیفه ی شما در مقابل این خون های پاک ، بندگی خدا و عمل به اسلام و حفظ انقلاب اسلامی است.»