نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1343/10/02
تاریخ شهادت : 1363/12/16
محل شهادت : سرپل ذهاب

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید علی اکبر ناصح*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند بخشنده و مهربان ، بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و درود بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی :

لحظات عمر هم چون گردباد از راه رسیده می گذرد ، تاریخ ورق می خورد ، چهره ها نمایان می شود ، نخبه ها آشکار و شاهدی از برای حق می گردند و راهیان طریق نور همچون تک سوارانی سبکبار با سرعتی عجیب در شتافتن به سوی معشوق دنیا راه در می نوردند ، شاید وصیت نوشتن برای جوانانی که هنوز عمری نگذرانده اند بسیار سخت باشد . با هزاران امید در دل و چه دردناک است این قصه ، هر لحظه باید خود را برای مرگ آماده کنیم و مرگ را در برابر دیدگان خویش قرار دهیم .

الان که دارم این وصیت نامه را می نویسم هیچ دلبستگی به این دنیا ندارم و فقط به امید خدا و برای خدا به جبهه می باشم و برای سربلندی اسلام و مسلمین و برای پیروزی امت مسلمان ، در حال حاضر که عازم به جبههمی باشم فقط دو فکر در سر خود می پرورانم .

1- جهاد در راه خدا و پیروزی اسلام بر کفر  2- شهادت در راه خدا ، هر کدام از این دو مورد که نصیبم شد خوشبختی خود را در آن می بینم . چون می دانم که : ان الجهاد باب من ابواب .

همانا جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند برای دوستان خود گشوده است . و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون . کشته شدگان در راه خدا را مرده مپندارید که آنان زنده اند و در نزد خدا روزی می برند . جوانان همت کنید . جوانان ، اسلام به کمک احتیاج دارد درخت اسلام خون می خواهد و اگر به حد کافی خون به این درخت نرسد این درخت خشک می شود و در راه پیروزی اسلام این خونها باید ریخته شود و اگر امروز ریخته نشود فردا خواهد ریخت . چند روز دیگر به امید خدا می خواهم به جبهه بروم که خود را به خدای بزرگ می سپارم و از خدا می خواهم که اگر خون من حقیر خدمتی برای اسلام می تواند انجام بدهد مرا به درجه شهادت برسان که در جنگ اسلام با کفر ، امام می فرماید : چه کشته شویم چه بکشیم پیروزیم . امت قهرمان چون گذشته برای الله کار کنید و در یک جمله هدفتان ، کتابتان قرآن و رهبرتان خمینی و شعارتان خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار باشد . به قول یکی از دوستانم که الان شهید شده و در میان ما کم است بنام حسین حسنی که در وصیت نامه ذکر کردم . برادران و خواهران حزب الله گول منافقین را نخورید . بنده هم این را متذکر می شوم .

نمی دانی خون تو چه خدمتی به اسلام کرد و وجود تو هم خدمتی بود برای اسلام اگر خدا می خواهد بنده می خواهم راهت را ادامه بدهم بگذریم .

ای مردم به پاخواسته موضوع نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی را حفظ کنید زیرا در این صورت است که کشور ما به استقلال کامل می رسد و بدانید که در هیچگاه با استعمار جهان به توافق نخواهیم رسید و همیشه با وی در حال نبرد خواهیم بود . برادران عزیز آنقدر باید بجنگیم تا مملکت اسلام در تمامی نقاط جهان پیاده شود و کشوری شویم مستقل برای خویش .

و این راهی ندارد جز خودسازی و جنگیدن مداوم با سلطه گران داخلی و خارجی و فکر می کنید تا کی باید جنگید : قرآن صریحا می فرماید : وقاتلو هم حتی لا تکون فتنه و یکون الذین الله ، ای برادرها و خواهران و ای پیرمردها و ای پیرزنان ای آنهایی که در خواب خرگوشی هستید ای آنهائی که در فکر آخرت نیستید ای شما که دل به دنیا خوش کرده اید و دنبال هوس رانی و عشق بازی و دنبال مشروب هستید و اصلا به فکر انقلاب و اسلام نیستید این را بدانید .

انا لله و نا الیه راجعون .

من با این جان ناقابل به سوی جبه های جنگ می روم آنجاوی که هر لحظه امکان دارد لطف خدا شامل حال ما شود . آری من به پیروی از امام خود حسین(ع) پای در چکمه می کنم و به دیدار الله می روم امیدوارم که در این راه پیروز گردم و بتوانم به وظیفه الهی خود که خداوند عالم برای من منظور داشته عمل نمایم . برادران عزیز این را بدانید که موقعی انسان می تواند  ادعای حسین گونه بکند یا یزید زمان را نابود کند و یا تنش در زیر تانکها سائیده گردد .

آری این حقیر به فرمان حق گردن نهاده و پای در چکمه می کنم و خود را مهره ای از قافله حسین علیه السلام می دانم . امیدوارم بتوانم هل من ناصرا ینصرنی ندای حسین علیه السلام را در صحرای کربلا را به گوش جهانیان برسانم که ای بی شرفها ، ای بی غیرتها اگر دین ندارید لااقل آزاده مرده باشید .

خدایا امام ما را تأیید بفرما و به عمرش بیفزا و عمری را چون عمر نوح طولانی کن .

هر کسی در هر لباسی که خدمت به اسلام می کند در پناه خودت حفظ بفرما .

خدایا ظهور امام زمان(عج) را هر چه زودتر نزدیک بفرما .

خدایا دست ابرقدرتها را از سر ایران کوتاه بفرما .

آمین یا رب العالمین .

قال علی علیه السلام :

امام علی علیه السلام فرموده است :

(درباره دنیا) دنیا برای دیگری آفریده شده است و برای خود افریده نشده است ، دنیا راهی است برای آخرت که باید آدمی در آن بندگی کند تا پاداش یابد نه آن که همیشگی باشد که فقط در آن خوش بگذراند .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ، از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا

رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

صدام و لشکرش را نابودشان بفرما

زیارت کربلا نصیب امت گردان

ظهور حجتت را نزدیکتر بفرما

یاران با وفای امام را نگهدار

مجروحین انقلاب شفا عنایت فرما ، اسیران جند الله آزادشان بگردان ، (آمین یا رب العالمین)

 

وصیت نامه خانوادگی شهید علی اکبر ناصح که برای فقط خانواده می باشد :

 

بسمه تعالی

بنده در اینجا لازم دیدم چند جمله با خواهرانم سخن بگویم ، خواهران عزیز هر چند تنها یاورمان را از دست داده ایم یعنی مادرمان را ناراحت نباشید چون همه ما روزی از بین خواهیم رفت ، حدیثی است از پیامبر(ص) که می فرماید : هر مادری که سه دختر را خوب پرورش دهد باغهای با صفای بهشت زیر پای این گونه مادران است . ما ببینیم که این مادر چند دختر خوب پرورانده است . خواهران عزیز من شما را جای مادر عزیزم نگاه می کنم . این شما هستید که باید جای خالی مادرم را پرکنید . خوشا به سعادت برادری که خواهر دارد ، ای برادرهائی که خواهر دارید قدرشان را بدانید که در غمتان شریک و در گرفتاریتان گرفتار است . خوشا به سعادت برادری که از دنیا برود و خواهر داشته باشد خوب برادری از دنیا برود خواهر بالای سرش گریه بکند و خداوند بزرگترین نعمت را به من داده است که 6 خواهر دارم به خود می بالم و می نازم به خواهران همچون زینب و فاطمه زهرا .

اما ای خواهران عزیز هیچ راضی به این نیستم که به جبهه می روم ناراحتی بکنید و اگر لطف خدا بر من فرود آید و من شهید شدم هیچ راضی به این نیستم که در میان مردم گریه و زاری کنید تا جائی که امکان دارد ناراحتی تان را حفظ کنید و در مخفیگاه گریه کنید . آری خواهران عزیز سخت است برادر از دست دادن . اما فکر این را بکنید که برادر حقیرتان در چه راهی جانش را از دست داد و این هم آرزوی من بوده است . باز تکرار می کنم خواهران عزیز سخت است برادر از دست دادن حق را به شما می دهم اما هیچ راضی نیستم که در میان مردم گریه کنید و روحم را عذاب بدهید . هر موقع دلتان گرفت می توانید در مخفیگاه گریه کنید و وقت کردید با چند آیه از قرآن روحم را شاد کنید . خواهرانم مردم را دلداری بدهید که زندگی این است چه خوب انسان شهید بشود و اگر زنی را دیدید که می نالد بگوئید برادرم راضی نیست که برایش گریه کنید خود به وی دلداری بده . مبادا روزی که تو هم گریه کنی . خواهران عزیز من شما را اذیت کرده ام و ناراحتتون کردم من را ببخشید . برادر حقیرتان علی اکبر . در اینجا می خواستم چند جمله با مادرم سخن بگویم اما می بینم مادر ندارم چه کنم دست خداست و اگر شهید شدم مادرم را در آغوش خواهم گرفت . چند جمله با برادرانم برادران عزیز نکنه راهم را فراموش کنید راهم را ادامه بدهید و سرافرازم کنید و شما را هم اذیتتون کردم می بخشید . برادر حقیرتان علی اکبر ناصح . چند سخن با تو ای پدر عزیزم ، ای پدر عزیزم که الان هم به جای مادر فرزندانت هستی و هم به جای پدر فرزندانت ، پدر عزیزم اگر شهید شدم افتخار بکن که پسری داشتی در این راه قدم نهاد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد اگر ناراحت هستی از پدر شهید حسین حسنی عبرت بگیر و ببین چگونه در مرگ پسرش صبور بود و در روز تشییع جنازه پسرش اشکی از چشمش ندیدم و همیشه به من می گفت که این پسرم شهید شد . واقعاً من را سربلند کرد میان جامعه ، پدر جان تو هم باید خیلی صبور باشی فراموش نکردم چه زحماتی برایم کشیده ای و من را بدین جا رسانده ای . ولی بهتر است انسان در بستر بیماری نمیرد و بهتر آن است که در جنگ علیه کفر شهید بشود . من هم این آرزو می کنم . پدرجان اگر ناراحت می شوی یک نظر به مجله پیام انقلاب بکن و وصیت نامه برادران 16 و 17 ساله را بخوان و ببین که دیگر جای ایستادگی است و جای جبهه نرفتن است . من وقتی برادران کوچک تر از خود را می دیدم که به جببه می رفتند و بر می گشتند من را سخت تحت تاثیر و ناراحتی قرار می دادند . جاوی که بنده واقعاً ناراحت شدم و واقعاً فکر رفتن به جبهه را کردم . آن روزی که پسر 14 ساله محمد باقر ناصح یعنی حسین برایم تعریف می کرد که من به جببه کردستان رفته ام . تو دلم گفتم خاک بر سر من در خواب خرگوشی هستم و آ« قدر با قد کوچک خود به جبهه رفته است . به هر حال لطف خدا شامل حال من شد و من به جبهه رفتم .

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی اکبر ناصح

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

2/10/1343، رامسر

3- نام و شغل پدر :

حسن، بازنشسته

4- نام و شغل مادر:

کیمیا مهدی پور، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

ده فرزند، فرزند هفتم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

پسر عموی شهید- حسین ناصح- می گوید: محرمات و واجبات را تا حد امکان رعایت می کرد. با قرآن انس داشت و مقید به انجام نماز و روزه بود. ارادت زیادی به اهل بیت داشت. در مصائب و مشکلات به ائمه اطهار متوسل می شد و در مراسم دعای کمیل و دعای توسل حضور پیدا می کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان 25 شهریور شهرستان  رامسر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه کاشانی شهرستان  رامسر

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

مقطع دوم راهنمایی به خاطر وقوع انقلاب و حضورش در فعالیت های انقلابی و پایگاه بسیج کم کم از درس و کتاب فاصله گرفت و همچنین به خاطر استعدادش در کارهای فنی به فراگیری تعمیر رادیو و تلویزیون روی آورد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده : ـــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

از 15/11/62 تا 16/12/63 در منطقه غرب سر پل ذهاب خدمت می کرد که به علت شهادت از ادامه خدمت باز ماند.

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

رفتارش با پدر و مادرش خیلی محبت آمیز و با احترام بود و تابع اوامر آن ها بود.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

پیروزی انقلاب اسلامی، افکار و عقاید حضرت امام و بهشتی، اعتقادات مذهبی خانواده و داماد روحانی اش.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

قبل از انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی ها، پخش اعلامیه های حضرت امام، نوشتن شعار بر روی در و دیوارها و آتش زدن بعضی از مظاهر زمان شاه حضور داشت.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل بسیج به فرمان حضرت امام (ره) لباس خاکی را بر تن کرد و با پایگاه محل و سپاه پاسداران همکاری می کرد. با اسلحه سر خیابان می ایستاد و ماشین ها را بازرسی می کرد.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه : ـــــــ

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد : ـــــــــ

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

مورخ 16/12/63 در منطقه سرپل ذهاب بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

27/12/63 در گلزار شهدای بی بی سکینه شهرستان رامسر به خاک سپرده شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

خواهر شهید- آمنه می گوید: روزی علی اکبر به منزل ما آمد، خیلی گرفته و ناراحت بود. علت را پرسیدم، گفت: خودم را برای سربازی معرفی کردم ولی با رفتنم موافقت نشده است. از آن جایی که هنوز برای رفتن به سربازی وقت داشت. گفتم: حالا که وضع منطقه خیلی بد است بگذار اوضاع بهتر شود بعد بروی بهتر است. علی اکبر گفت: موضوع این نیست؛ به خاطر پلاتینی است که به علت شکستن در پایم است. چند روز گذشت توسط یکی از اقوام که کارمند بیمارستان بود به ما خبر دادند که در بیمارستان امام سجاد (ع) در اتاق عمل می باشد و به دور از چشم همه به بیمارستان برای در آوردن میله از پا اقدام کرد تا بتواند زودتر به جبهه اعزام شود. من تا آن زمان فکر نمی کردم علی اکبر آنقدر عاشق اسلام و امام (ره) باشد که بخواهد چنین فداکاری ای کند و این طور با عجله خود را به جبهه برساند.

برادر شهید- عبدالعلی- می گوید: علی اکبر از کودکی علاقه فراوانی به فراگیری و قرائت قرآن داشت. علی رغم این که از صدای زیبای به سبک قاریان قرآن برخوردار نبود اما همواره با تمرین و ممارست فراوان سعی در فراگیری قرآن داشت و جمع آوری نوارهای قرآن و شرکت در محافل و مجالس قرآنی شوقش را به قرائت قرآن دو چندان می کرد. ایشان از اعضای فعال کلاس های قرآن شهید علی حسنی در پایگاه محل بود. خاطره ای که ایشان هنگام حضورش در جبهه کردستان برای من تعریف کرد این بود که می گفت: در یکی از مناطق کردستان که محل فعالیت عوامل ضد انقلاب بود شبی بر روی یکی از قله ها نگهبانی می دادم که دیدم عده ای در صدد حمله به ما هستند. بلافاصله یکی از بچه ها که همراه من بود را صدا زدم و او هم به همراه من به طرف پایین قله شروع به تیراندازی کرد ولی از آن طرف هیچ عکس العملی ندیدم تا این که هوا کمک کم روشن شد دیدیم آن شخصی نبود کیسۀ شنی ای بود که به پایین قله افتاده بود و در اثر تیراندازی، کیسه سوراخ سوراخ شده بود.

خاطره ای که از ایشان با شهید حسنی دارم این است که: علی اکبر در نصب و راه اندازی لوازم صوتی و تصویری مهارت داشت. عموماً نصب و راه اندازی و نگهداری لوازم صوتی مسجد قائمیه به ایشان سپرده می شد و بعضاً اگر آمپلی فایر مسجد نیاز به تعمیر داشت خودش انجام می داد، در آن زمان آمپلی فایری که در مسجد استفاده می شد طوری بود که برخی از امواج رادیویی را دریافت می کرد و از بلندگو پخش می شد بویژه برخی مواقع رادیو عراق را به طور واضح در هنگام سخنرانی ها پخش می کرد. در یکی از شب های محرم شهید حسنی مشغول مداحی بود و مردم محل هم در مسجد نشسته بودند در هنگام مداحی آمپلی فایر هم شروع به پخش ترانه کرد که از رادیو عراق پخش می شد. ناگهان شهید حسنی با حالتی برافروخته و عصبانی بلندگو را خاموش کرد و با صدای بلند علی اکبر را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و تصور می کرد ایشان با دستکاری آمپلی فایر موجب چنین حرکتی شده است ولی وقتی دستگاه را به تعمیرگاه بردند متوجه شدند عیب از دستگاه بود و همان جا از ایشان عذرخواهی کردند.