نام پدر : ملا آقا
تاریخ تولد :1335/03/01
تاریخ شهادت : 1361/08/11
محل شهادت : عین خوش

زندگی نامه

شهید «علی‌اکبر انصاری»

نام پدر: ملاآقا

در سال 1335، در روستای «وَلَم‌علیای» محمودآباد، دیده به هستی گشود و کاشانه «ملاآقا و باجی» را شادی بخشید. عشق و علاقه‌اش به قرآن، تا جایی بود که پدرش، او را از همان کودکی به مکتب‌خانه فرستاد. اگرچه، علی‌رغم امکانات محدود آن زمان، توانست با کوشش فراوان، آموزش قرآن کریم را با موفقیت پشت‌سر بگذارد.

دوره دبستان را در زادگاهش آغاز کرد. سپس به مدرسه راهنمایی راه یافت؛ اما به دلیل اوضاع نامناسب مالی، در پایه سوم راهنمایی ترک تحصیل کرد، تا کمک‌کار پدر، در امور کشاورزی باشد.

«علی‌اصغر» از خصوصیات اخلاقی برادرش می‌گوید: «در خصوص حق‌الناس، خیلی حساس بود و بدون اجازه، به مال مردم دست نمی‌زد. روزی با هم در زمین کشاورزی بودیم. من یک دانه از برنج همسایه را خوردم. علی‌اکبر خیلی ناراحت شد! گفت: از کجا می‌دانی که صاحب زمین راضی هست که تو آن را مزه کردی؟!»

در بیان ارادت علی‌اکبر به اهل بیت(ع)، همین بس که در ایام محرم، پای ثابت عزاداری‌های امام حسین(ع) بود و خادم سینه‌زنان ایشان. علاوه بر آن، خودش هم در مدح اهل بیت(ع) به مرثیه‌سرایی می‌پرداخت.

زمزمه‌های انقلاب که در شهر پیچید، او نیز همگام با دیگر انقلابیون، فریاد تظلم سر داد و خواستار براندازی حکومت جور شد.

«لیلا» از فعالیت‌های سیاسی برادرش، این‌گونه روایت می‌کند: «علی‌اکبر، قبل از انقلاب اولین کسی بود که با پخش اعلامیه امام، علیه طاغوت در روستا مبارزه کرد. برای همین، چند باری به خاطر داشتن عکس امام خمینی، می‌خواستند ماشینش را آتش بزنند.» 

بعد از ظفرمندی قیام مردم ایران و تشکیل سازمان بسیج، به عضویت این نهاد در آمد.

هم‌زمان با آغازین روزهای جنگ تحمیلی، لباس پاسداری را به تن کرد و راهی جبهه شد؛ چراکه جبهه را، خدمت به اسلام و انقلاب می‌دانست و می‌گفت: «جبهه دانشگاه است. بروید تا راه نزدیک شدن به خدا را پیدا کنید.»

«سیدیحیی خلیلی» از خاطراتش با علی‌اکبر، این‌گونه سخن می‌راند: «یکی از رسوم بسیجیان، این بود که با حدیث، شروع به خوردن غذا می‌کردند و با یک دعا، به جمع کردن سفره می‌پرداختند. دعای بچه‌ها در پایان، این بود که خدایا ما را با پیروزی و سالم به استان‌مان برگردان. علی‌اکبر قسمت اول دعا را تایید می‌کرد؛ اما در قسمت دوم، می‌گفت: برگشت کنیم به کجا برویم!؟ باز مسئله بی‌حجابی، غیبت، و تهمت و... ؟! بهترین راه این است که با پیروزی و شهادت برگردیم. بچه‌ها برای این‌که او را عصبانی کنند، اصرار بر این دعا داشتند؛ ولی او عاقل‌تر از این حرف‌ها بود. لذا، از همان‌جا او را با نام «شهید» صدا می‌زدند.»

و عاقبت، علی‌اکبر در 11/8/1361 در منطقه عملیاتی عین‌خوش، به جمع یاران شهیدش پیوست؛ و اینک گلزار شهدای وَلَم‌علیا، سال‌هاست که میعادگاه همسرش «صغری جعفرزاده»، و فرزندانش «اکرم و اعظم» ـ که شوقی دیگر برای در آغوش کشیدن با علی‌اکبر را دارند ـ می‌باشد.  


وصیت نامه

* وصیت نامه شهید علی اکبر انصاری*

 

بسم رب الشهدا و الصدقین

آنهائی که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در پیش گاه خداوند روزی می خورند. «قرآن کریم»

"بکشید ما را  ملت ما بیدار تر می شوند. " «امام خمینی»

اینجانب علی اکبر انصاری در جبهه به اسلام و انقلاب هدف دیگری نداشتم و بدانید که جبهه ها دانشگاه است بروید تا راه نزدیک تر شدن به خداوند را پیدا کنید. و کسی که به جبهه می رود علائم دارد. اول اگر شهید شود قبول دوم اگر زخمی شود تجدید شود سوم اگر سالم برگشت مردود شود و ما امیدواریم که جزء قبول شدگان باشیم.

و من این توصیه را به شما برادران و خواهران حزب الهی، که هرگز جنگ یادتان نرود و همیشه یادی از برادرانی که در هوای گرم خوزستان می جنگند باشید و هیچ وقت دست از کمک به امام خمینی بر ندارید.

و بعد از تمام دوستان و فامیل ها و محلی ها می خواهم که مرا ببخشند. از برادرم اصغر انصاری می خواهم که یک چند روزی روزه و نماز قضا دارم به جا آورد. به مادرم و خواهرم و از همسرم می خواهم که برایم گریه نکنند و من مگر از بهشتی بهتر هستم و بعد مرا بعد از شهادت پهلوی برادر شهید سید محمد باقری دفن کنید. زیاد وقت شما را نمی گیرم.

دعای هر روزه حزب الهی یادتان نرود.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

والسلام- برادر شما علی اکبر انصاری

18/6/61

*******************************************************