نام پدر : مرتضی
تاریخ تولد :1345/06/15
تاریخ شهادت : 1367/01/05
محل شهادت : فاو

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد منوچهر ناجي*

 

نام پدر: مرتضي

«مرتضي» كشاورز بود و «بِلقيس»، بانويي خانه­دار و زحمتكش. زوج مؤمن و سختکوشي كه در سال 1345 چشم به راه تولد سوّمين ثمره زندگي­شان بودند.

روزهاي ابتدائي تحصيلي «منوچهر» در دبستان «شهيد غلام­رضا نامي» فعلی زادگاهش «آغوزكله» از توابع تنكابن طي شد. او دانش­آموز پايه دوّم راهنمايي در مدرسه «ابن­سينا» همين روستا بود كه به دليل علاقه به حرفه­ نجّاري، ترك تحصيل كرد.

«پوران» از تقيّدات ديني برادرش این‌گونه ياد مي­كند: «نسبت به انجام واجبات و ترك محرّمات پايبند بود و در صفوف نماز جماعت و جمعه، حاضر. علاوه بر آن، از سر ارادت به خاندان عصمت و طهارت، در هيئت­هاي مذهبي نيز فعّاليت داشت. به پدر و مادر بسیار احترام می‌گذاشت. در انتخاب دوست حساس بود و به ما هم سفارش می‌کرد.»

در اوصاف اخلاقي منوچهر بايد گفت كه او فردي متواضع و خوشرو بود و در رفتار با خانواده، در نهايت رأفت و صميميت. علاوه بر آن، محبوبيت خاصّي بين اهالي محل و ديگر دوستان داشت. اوقات بیکاری کمک‌حال خانواده بود.

منوچهر در سال 1359 با پوشيدن جامه بسيج، همراه استاد نجّار خود، جهت ساخت تابوت شهدا به اهواز عزيمت كرد.

او بعد از دوّمين اعزام، مجدّد در كِسوت بسيجي، راهي كردستان شد و به مدّت سه ماه در آن منطقه به سَر بُرد. منوچهر در آن­جا علاوه بر عارضه شيميائي، از ناحيه گردن و پا نيز مجروح شد و دو دوره به بيمارستان مريوان و تبريز انتقال يافت.

منوچهر در سال 1362 به عضويت طرح ويژه جنگل در آمد و جهت طي دوره آموزشي اين طرح به پادگان المهدي چالوس رفت.

در سال 1363، رخت پاسداري را به تن كرد و با تعهدي بيش از پيش، به دفاع از خاك وطن پرداخت.

او در كِسوت تيربارچي و فرمانده گروهان نيز، خدمات ارزنده­اي از خود ارائه نمود.

و عاقبت، منوچهر در 5/1/1367 در فاو به درجه­ والاي شهادت نائل آمد و پانزده روز بعد، با وداع همسرش «فرشته فلاح باباييان» و دو يادگارش «فاطمه و فهيمه»، تا حسينيه شهيد خيرالله گليج در زادگاه خود بدرقه شد.     


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید منوچهر ناجی*

 

بسم رب  الشهیدا و الصدیقین

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا! به خاطر تو و اسلام و قرآن تو به هر کجای دنیا برای مبارزه سفر خواهم کرد خدایا به خاطر عشق به تو از همه چیز خود حتی از جان و مال گذشته و سراسیمه به سوی تو می آیم و امیدوارم که قبول بفرمائی . به جز گناه چیز دیگری در کوله بار خود ندارم و با امید آنکه امام زمان (عج) از من و از همه خشنود باشم . درود بر رهبر کبیر انقلاب (امام خمینی ) فرمانده کل قوا و درود به روان پاک شهیدان سرخ جامعه اسلام از آدم تا حسین و از حسین تا شهیدان هفتم تیر مخصوصاً شهید مظلوم آیت الله بهشتی و درود به ارواح پر فتوح شهیدان رجائی  و با هنر و دیگر شهیدان .

پدر و مادرم! سلام علیکم ، درود بر شما که با زحمتهای فراوان و با هر ناراحتی و دردی مرا بزرگ کردید به جبهه فرستادید تا با دشمنان اسلام مبارزه کنم درود بر شما که به من یاد دادید که لبیک گفتن را لبیکی حسین (ع) در 1400 سال پیش ( هل من ناصر ینصرنی ) آنرا خواستار شده است خداوند به شما اجری بزرگ بدهید ، انشاءالله پدر و مادرم اگر من شهید شدم ، سلام مرا به رهبر برسانید . ثانیاً : برایم قبل از آنکه تشریفات را به جا آورید تبلیغات کنید تا بفهمند برای چه رفتم برای چه کشته شدم و در مقابل دشمنان گریه نکنید که آنها خوشحال می شوند اگر هم گریه می کنید ولی در جای خلوت ، در مقابل دشمنان سخت و استوار باشید .

پدر و مادرم! بعد از من خواهش می کنم که اگر دیگر برادرانم خواستند به جبهه بروند به آنها اجازه بدهید نگذارید    اسلحه ام روی زمین بیفتد تا ما هم شرکت جزئی در این مبارزه نمائیم و از شما خواهران و برادران خواهشی دارم این است جماران و رهبر انقلاب را تنها نگذارید و خودم تا خون در بدن دارم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم از اسلام و قرآن تا آنجائی که بتوانم دفاع خواهم کرد امیدوارم که مورد رحمت خداوند قرار گیرم .

قرآن می فرماید : وَ لا تَحسَبَنَ الَذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحیاء عِندَ رَبِهم یَرزُقون

آنانی که در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزد خدای خویش روزی می خورند .

قبل از هر چیز باید بگویم که کشته شدن من و هزاران مسلمان دیگر فقط اعتقاد به وحدانیت خدا ورسالت می باشد و بدانید که این کشته شدنها یک باختن نیست که خداوند هر کدام از بندگانش را شایسته بداند او را به این نهضت مفتخر می سازد .

همچنین آن برادرها و خواهرهایی که به عروسی من شرکت بودند از نزدیک شاهد بودند که بنده لباس دامادی پوشیده بودم دامادی من چند روزی خواهد رسید که روز شهادت من باشد خیلی ها به من گفته بودند نمی توانستم این جواب آنها بودکه تکه پارچه سفید پیش با خودخواهی برد همه ما رفتنی هستیم چه بهتر است مرگ ما در راه خدا باشد .

امیدوارم که از من راضی باشید در ضمن هیچوقت محبت فراوان مادر عزیزت را فراموش نکردم ولی می خواستم به عرض برسانم که حتماً از من راضی باشد و برایم گریه نکند . همسر عزیزم سلام مرا به فاطمه و فهیمه برسان و اگر بزرگ شدند و اگر گفتند چدر ما کجا رفته حتماً به آنها بگو ئید پدرتان به کجا رفته و چه کارها می کرد و حتماً نماز و روزه و دیگر قوانین اسلامی را یادشان بدهید حتماً به دخترانم بگوئید که چدرتان رفته بود کربلا با صدامیان می جنگید به آنها رعایت حجاب اسلامی را بیاموزید .همسر عزیزم می دانم چشم انتظاری زیادی برای این مدت عمرم کشیدی تا آنکه خبر مرگ مرا برایت آوردند می دانم خیلی مشکل می باشد ولی به خدا پناه بیاور ، از من راضی باش خداحافظ .

پروردگارا! بر محمد (ص) و آلش درود و رحمت فرست و مسلمانان را به عزت از شر فتنه دشمنان محفوظ بدار و سپاهیان اسلام را که صیانت و حفاظت از کشورهای اسلامی همت گماشته اند با توان خود یاری فرما . آمین

در ضمن مرا در کنار قبر شهید ناجی دفن کنید و در خاتمه از دوستان و فامیلهایی که از من ناراحتی دارند می خواهم که مرا ببخشید و از من راضی باشند .

منوچهرناجی