نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1341/04/11
تاریخ شهادت : 1362/12/04
محل شهادت : دهلران

وصیت نامه

" بسم رب الشهدا و الصدقین "

( مِن المومنینَ رِجالُ صَدَقُوا ما عاهَدواا...علیه فَمنهم مَن قَضی نَحبَهَ وَمنهم مَن ینتظِر و ما بَدَّلو تبدیلا )

باسلام و درود به امام امت، قلب تپنده ملت، حامی مستضعفان،  امید مسلمانان، خار چشم دشمنان هدایت گر مومنان، رهبرشیعیان جهان، بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران و نائب بر حق امام زمان " عج "  خمینی کبیر و سلام ودرود بر شهیدان، شهیدانی که با ایثار مال و جان  در راه  مکتب مقدس خویش جانفشانی کردند واز خود گذشتگی نشان دادندو سعادت را نصیب خویش خواستند. و سلام و درود بر رزمندگان و سلحشوران اسلام، رهپویان وجانّثاران که هر لحظه لحظه آنان خوشبختی وتقرب جستن به خدای  متعال می باشد. سلام ودرود به جانبازان  انقلاب که هر کدامشان با ایثار عضوی از پیکر عظیم و پر قدرت خویش  از خود گذشتند و در راه مکتب خویش اهدا  نمودند.

 وسلام ودرود بر امت قهرمان و شهید پرور ایران که با اهدا عزیزان خویش به ابر قدرت های شرق وغرب و تجاوزگران  نشان دادند که ما از پای نمی نشینیم. تا اینکه شما را از پای در آوریم. و از صحنه تاریخ روزگار خارج سازیم وتحسین و تقدیر به این امت و ملت جهاد گر که هرگز در راه کمک و یاری به انقلاب دریغ نورزید. و سلام درود بر شما پدر ومادرم؛ ای تربیت کنندگان روح و پرورش دهندگان جسم من از بدو تولدو چشم به  جهان گشودنم  زحمت کشیدید و رنج و مشقت بردید اما بهره ای و منفعتی از این جسم ضعیف و کوچک نبردید  باید اظهار تشکر و تقدیر نمایم و از شما عذر خواهی  نمایم؛  اگر لیاقت شفاعت کردن را داشتم برایتان از خداوند بزرگ و با توسل جستن به ائمه اطهار شفاعتتان خواهم کرد.

 

سلام ودرود بر شما وبرادران  عزیزم:

 

ای کسانی که برای  یاری نمودن به اسلام کوشا بودید و بیشتر  فرصت را برای آبرو بخشیدن به مکتب در فکر پیشبرد اهداف انقلاب و اسلام  بودید و هستید قدم هایتان و گام هایتان استوارتر و پر قدرت تر باشد تا اینکه در مسیر مقدس شما نفوذی شیطانی و انحرافی  پیدا نشود ( البته چنین چیزی وجود ندارد).  چرا ؟

 چون مگر بر این  عقیده استوار نیستیم که  نهال تازه روییده  انقلاب ما و هر انقلاب آزادی بخش دیگر برای رشد و پرورش با جهاد  و مبارزه  و ایثار خون آبیاری می شود؟ پس چرا به نظاره بایستیم ؟ و در باروری این نهال مقدس سهم بیشتری نداشته باشیم؟  و از دیگران سبقت نگیریم. ای برادران عزیزم!  ای پیشگامان و پیشروان راه جهاد،  وای  عاملان پیروزی انقلاب! مگر با خدای خود پیمان نبستیم که اگر سلاحی از دست هر شهیدی بر زمین  افتاد بلافاصله آنرا برداشته و راهش را ادامه می دهیم؟ اگر غیر از این باشد جواب شهیدان را چه خواهیم داد و در پیشگاه  خدای شهیدان، چه خواهیم گفت؟ ولی روزی اگر اندک شکستی ( خدای ناکرده) درروند تکاملی انقلاب ما پیش آید در آن صورت خسرالدنیا والاخره خواهیم بود.

باید برید از لذائذ و بندهای زودگذر مادی، باید دل کنداز رنگها و نیرنگهای مرسوم دنیوی.

و سلام بر تو ای خواهر محبوبم! ای راهنما و مرشد من! تقدیر و تشکر از تو که فکرم را از انحراف و کژی جلوگیری و به راستی و صداقت هدایتم نمودی. و ارشاد و راهنمایی کردی و راهگشای راهم در مشکلات زندگی بودی و با لبخندهای امیدوارکننده ات بر غم و اندوه در طول زندگی ام، کاستی و مسرورم نمودی و تنها انیس و مونسم در مسیر زندگی(در تشکیلات محدود خانه) تو بودی و محرم رازم. ای یکدانه خواهر عزیز و گرامی ام! تو بودی.

پروردگارا! دست دعا به روی تو دراز می کنم و تمام وجودم را به تو متوجه می سازم چون سلاحی جز دعا ندارم. «الهی! ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک». بار خدایا تو را نه به خاطر ترس از جهنم و دوزخت و نه به خاطر بهشتت عبادت می کنم بلکه تو را قابل ستایش و پرستیدن و معشوق خود یافتم عبادت می کنم و می پرستم و بر این پرستیدن افتخار می کنم. چون تو بودی که مرا از نیستی به هستی مبدل

 

ساختی و بر من منت نهادی تا موجودی باشم که مسجود دیگر موجودات عالم قرار گیرم و در این منت به کمال برسم. کمالی که هر انسان مومن آرزویش را می کشد و در انتظار آن می نشیند تا به سر منزل مقصود خویش برسد.

و باز هم بگوید که از تولد تا موت منت است و در این منت، کمال. بارخدایا! آنچه از حیات تا مرگ بر من گذشت خوبی هایش از جانب تو و بدی هایش از خویشتن خویش بود. و هر آنچه که می کردم برای رضای تو (حبه لله و نغضبه لله واخذه لله . ترکه لله)بود و هر حرکتی و عملی از خود نشان می دادم برای رضای تو ای پروردگار جهانیان و ای معشوق عاشقان و ای مسجود ساجدان و ای عبود عابدان و ای گواه گواهی دهندگان و ای شاهد شهیدان( ان الصلواتی و نسکی و محیایی و مماتی لله رب العالمین) بود.

بارخدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از آرزوهای دراز برکنار دار و چنان که به جای آرزوها و آرمان ها ، در اعمالم اخلاص ورزم. وتو را به درستی و راستی عبادت کنم. چون ای خدای من! «الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لاطمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک.

روا مدار ای پروردگار من که همچون دنیاپرستان از درگاه تو عمر بسیار بخواهم و در هر نفس، نفسی دیگر و به دنبال هر روز، روزی دیگر، گامی دیگر و کامی دیگر تمنا بدارم. بارالها! چنان کن که در فروغ نیکی ها و حسنات، جمال مرگ را زیبا و خواستنی بیابم و به اشتیاق مرغ قفس که همواره بال و پر می آراید تا از قفس آزاد شوم و از اسیری و زندانی در این دنیای فانی بال و پر بیارایم و از دام طبایع به در آیم و به سوی تو پرواز کنم.

بار پروردگارا! چنان کن که مرگ محبوب و مطلوب من و عزیزترین آرزوهای من باشد و هرچه زودتر مرا به تو ای منبع لایزال وجود بازگرداند و هستی ناپیزم را در هستی مطلق و بی انتهای تو محو کند.

معشوقا! شربت مرگ را در کامم شیرین فرما و عروس مرگ را در چشمم مانوس و جلوه گر ساز و چنان کن که همیشه تشنه این شربت شیرین باشم و وصال این عروسی زیبا را آرزو کنم.

در اینجا یادی از معلم قیام و شهادت، سردار قافله ی عاشقان حسین بن علی(ع) کنم چون مردن را از او آموختم بدرستی که از او آموختم درس چگونه زیستن را، درس عبودیت و بندگی خاص و مخلص به خدا بودن را، درس

 

آزادگی و رهایی از بند بردگی بودن را، درس شهامت و شجاعت در برابر دشمنان دین و خدا را، و بالاخره آموختم درس شهادت و پیوستن به لقاالله را.

آری ای حسین(ع)! سلام بر تو و اصحاب و یاران تو که بعد از سال های سال دوباره با فدا کاری و جانبازی(یاران تو) راه حق وحقیقت را که به فراموشی سپرده شده بود با نام تو، با یاد تو، با ایثارگری و جان فشانی، با تمام وجود، تا آخرین قطره خون و مبارزه با بزرگترین ابرقدرت و قلع و قمع هر تجاوزگر و کوتاه کردن دست هر چپاولگر و غارتگر انقلاب اسلامی را آغاز نمودند. و باید به حسین(ع) گفت که ای حسین(ع)عزیز! به درستی که همه این ها یاران و جانبازان و شاگردان مدرسه عشق به شهادت هستند که استاد و معلم و آموزگار این مدرسه شمایید که دژخیمان عصر تو با شما و اصحاب و یاران شما هم چنین کردند و گورستان های مارا گلستان و نهال های تازه به غنچه رسیده را پرپر کردند. اینها جوانانی هستند که با هزاران امید و آرزو پا به عرصه زندگی نهادند اما آنان خوش سعادتان و خوش بختان در دو جهان اند که با چند قدم گام نهادن به آرزوهای نهایی خود یعنی شهادت و پیوستن به لقاالله رسیدند.

بارخدایا! معبودا! ما را هم از شاگردان مکتب قیام و شهادت قرار ده و توفیق مبارزه با دشمنان مکتب و قرآن و آزادگی و رهایی از بند هر کبر و غرور و در نهایت سعادت و شهادت در راه مقدس تر به ما عنایت فرما.

بارالها! میان من و مرگم الفتی برقرار دار که به رویش لبخند زنم و سایه اش را برای خویش پناه گاهی مامن و متنوس بشمارم تا وقتی که به روی من آغوش می گشاید مشتاقانه آغوشش در افتم و مشتاقانه در سایه اش بیارامم و مقدم مرگ را در بسترم مسعود و مبارک گردان و مهمانی او را برایم خجسته . فرخنده بدار.

بار خدایا! آنکس که از من ستم دیده و از ناحیه من آزار کشیده و یا به وسیله من حق وی لگد مال و قلبش شکسته شده به روان مقدس محمد و آل محمد(ص) رحمت فرست و او را از من خشنود ساز و حق پایمال شده اورا به وی بازگردان و مرا نیز به کیفر ستمی که رفته مگیر و از آنچه عدل تو در این ماجرا حکومت می کند معافم فرمای زیرا پیکر ضعیف و کوچک من در برابر نقمت و عقوبت تو طاقت نیاورد و جان من تاب خشم تو را ندارد. معبودا! مقدر فرمای که دست مرگ به رویم در مغفرت و مرحمت بگشاید و کلید مرگ برایم کلید رحمت باشد و مرا دور از

 

شقاوت و ضلالت بمیران و چنان کن که به هنگام مرگ خشنود و سبکبار و بخشیده شده و امیدوار، چشم از دنیای فانی بپوشم.

 

(آمین یا رب العالمین)

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار

رزمندگان اسلام را در تمامی جبهه های حق علیه کفر پیروزشان بگردان

ظهور حجتت مهدی صاحب الزمان(عج) را نزدیکتر بفرما.

خادم همه شما خدمتگزاران به اسلام

1362/8/30


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد اكبر انزاني*

 

نام پدر: محمد

خورشيد زيباتر از هميشه بود و گرما و روشنایي­اش را به زمين و اهالي آن هديه مي­كرد، که «اکبر» در تير ماه 1341 چشم به جهان گشود.  در حالی‌که هيچ‌كدام از اهالي بهشهر، نمي­دانست كه سرنوشت چگونه براي او رقم خواهد خورد. كسي نمي‌دانست كه سال­ها بعد بوي خوش اين غنچه­ نوشكفته همه‌جا خواهد پيچيد و عاشقان را سرمست خواهد كرد.

پدرش «محمد» كاسب بود و مادرش «رقیه»، خانه‌دار. زوجی که با همه گرفتاري­هاي زندگی، روح اکبر را از همان كودكي، با ياد خدا و عشق به اسلام جلا داده، بذر معرفت و آگاهي را در دل كوچكش پاشيدند.

تحصیلات اکبر به دیپلم رشته اقتصاد اجتماعی در دبيرستان «دکتر شريعتي» فعلی زادگاهش ختم می‌شود.

در بیان خلق‌وخوی او، باید گفت که نسبت به والدین، مودب و متواضع بود. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد و نزدشان محبوبیتی خاص داشت.

«علی» از تقیدات دینی برادرش می‌گوید: «نیمه‌های شب نماز می‌خواند. خانمم می‌گفت: صدای اکبر است. بعد که دقت می‌کردم، می‌دیدم دارد نماز می‌خواند. صبح به او می‌گفتم: چقدر خوابت کم است! می‌گفت: نه! من شب‌ها می‌خوابم. با قرآن نیز انس زیادی داشت. من غروب‌های  ماه مبارک رمضان، پیش اکبر که در مسجد امام جعفر‌صادق بود، می‌رفتم و قرآن یاد می‌گرفتم.»

در دوران انقلاب، هميشه در راهپيمائي‌­ها پيش­قدم بود.

پس از تشکیل بسيج، او فعاليتش را در این نهاد از سر گرفت.

با شروع جنگ تحميلي، مي­گفت: «اسلام در خطر است. ما بايد براي نجات اسلام به­پا خيزيم.»

او با همين تفكرات بود که در 59/10/11  به عضويت سپاه در آمد و به‌عنوان مسئول انبار، در واحد تدارکات سپاه بهشهر مشغول خدمت شد.

یک سال بعد نیز در واحد مخابرات به ادای تکلیف پرداخت.

او در 24 آذر 1361 به سمت معاون پاسگاه کلاله انتصاب یافت.

در سال 1362 در کسوت مسئول فرهنگی مشغول خدمت شد.

و سرانجام، اکبر در 62/12/4 در منطقه دهلران طی عمليات والفجر 6 به آرزويش رسيد و به ياران شهيدش پيوست. پيكر پاکش نیز دو روز بعد، با  تشييع اهالی قدرشناس بهشهر، در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» به خاك سپرده شد.