نام پدر : غلامعلی
تاریخ تولد :1341/10/27
تاریخ شهادت : 1360/09/20
محل شهادت : گیلان غرب

زندگی نامه

*زندگی نامه شهید سعید مکانیکی*
 
نام پدر: غلام‌علی
در 27 دي1341 در «بابل»و در خانوادهاي کشاورز و مذهبي، چون «غلام‌علی و ساره» متولد شد. 
این زوج، هشت فرزند داشتند که «سعيد» آخرین‌شان بود. 
آن‌ها هرچند سرمايه مادی نداشتند، امّا ثروت واقعي‌شان عشق به اسلام و اهل بيت(ع) بود كه آن را عاشقانه در دل و جان فرزندان‌شانمی‌آمیختند. 
در هفت سالگي سعید، مادر دستش را گرفت و به دبستان«باغ فردوس» برد. سپس با پایان دوره راهنمایی در مدرسه «علامهنوري» بابل، تحصیلاتش را تاپایه دوّم متوسطه در «هنرستان نوشيرواني» این شهر گذراند. 
سعید که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات، به‌خصوص نماز شب می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این چشمه معرفت و حکمت نیز مانوس بود و در عمل به فرائض آن، کوشا. علاوه بر آن، از سر ارادت به اهل بیت(ع)، در ایام محرم پای ثابت عزاداری‌های امام حسین(ع) و خدمت به عزادران حسینی بود.
«سودابه» از برادرش این‌گونه یاد می‌کند: 
«بچه‌ها را در مسجد جمع می‌کرد و به اتفاق آن‌ها به قرائت قرآن و مطالعه نهج‌البلاغه می‌پرداخت. به ما هم همیشه تاکید می‌کرد که این مطالعات را در زندگی‌مان داشته باشیم.»
با استناد به گفته خانواده، خلق‌وخوی سعید را می‌توان این‌گونه بیان کرد:
«هميشه يك تبسّم زيبا،بر لبانش نقش بسته بود. هرگز نديدیم عصباني شود. اگر كسي خطايي انجام می‌داد، با دليل و منطق، آن فرد را متوجه اشتباهش ميكرد. در احترام به ديگران، بزرگ و كوچك نميشناخت و به همه به يك اندازه احترام ميكرد. با پدر و مادر نیز، رفتار محترمانه و متواضعانه داشت.» 
اذعان مادر نیز در این‌باره شنیدنی است: «مهربان و دلسوز بود. بارها لباسش را به افراد بيبضاعت می‌داد. يادم مي‌آيد زمان انقلاب، گوشت و روغن و برنج و نفت ميدادند. به او گفتم: مقداري نفت بگير و داخل بخاري و چراغ بریز! ميگفت: مادر! شما كه نيازمند نيستيد. ميتوانيد تهيه كنيد. او هم نفت را به مسجد می‌برد و به افراد فقير می‌داد.»
سعید با شنيدن صداي انقلاب، فعاليتش را با تكثير و توزیع اعلاميه امام‌خمینی آغاز كرد. 
خواهرش «سكينه» ميگويد:
«من و خواهر كوچكترم سركوچه ميايستادیم و مواظب بوديم كسي وارد كوچه نشود. كوچه كه اَمن ميشد، سعيد سريع روي ديوار، شعار مرگ برشاه مينوشت. يك بار هم در مدرسه، پرچم رژيم شاهنشاهي را پايين كشيد و براي اين موضوع تحت تعقيب قرار گرفت.»
با تشکیل بسیج، سعید ادامه فعالیت‌هایش را در قالب آموزش اسلحه‌شناسی به جوانان باغ فردوس و خورشیدکلا از سر گرفت. 
در 7 مهر 1358 به عضویت سپاه درآمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات مشغول به خدمت شد. چهار ماه بعد نیز، راهی جبهه کردستان شد.
ساره از حال آن روز فرزندش چنین تعريف مي‌کند:
«یک‌بار وقتي از کردستان به منزل برگشت، برايش سفره انداختم. سر سفره نشست، امّا غذا نخورد و بلند شد. گفتم: سعيد جان! اين همان غذايي هست كه دوست داری. گفت: مادر! وقتي به غذا نگاه مي‌كنم، ياد رزمندگان كردستان مي‌افتم و لقمه از گلويم پايين نميرود. من اينجا همچنين غذايي بخورم و آنها آنجا گرسنه باشند؟» 
سعید در کسوت تک‌تیرانداز و در گروه ضربت، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود. 
«یوسف احمد علی‌پور» از هم‌رزم دیرین خود می‌گوید: «شکیبایی و قدرت تصمیم‌گیری‌اش در بین نیروهای سپاهی زبانزد بود. ماموریت‌هایی را که به او می‌سپردند، بدون هیچ واهمه‌ای انجام می‌داد. او همیشه مطیع امر فرماندهانش بود.»  
سعید در 16 خرداد 1359 دوباره جهت دفاع از وطن، رهسپار سنندج شد. او در همین سال، طی مبارزه با منافقان آسیب دید و به بیمارستان انتقال یافت. 
آقای «علی‌پور» ادامه می‌دهد: 
«سه ماه قبل از آخرین اعزام،سعید به اتفاق «حسین اصفهانی،رحیم طاهری و محسن سجودی»[. هر سه عزیز به شهادت رسیدند.] در حین انجام ماموریت شهری، توسط منافقان مورد حمله قرار گرفتند. سعید مجروح شد و آن‌ها شهید. سه ماه بعد، وی با وجود این جراحت، با درخواست فرماندهان برای رفتن به جبهه موافقت کرد. روز اعزام هم با غسل شهادت راهی شد.» 
و سرانجام، سعید در20/9/60 در جبهه گيلانغرب، طی عمليات مطلعالفجر به نداي حق لبيك گفت و به آرزوي ديرينهاش رسيد. پيكر پاكش نیز بعد از هفت ماه با وداع همسرش «مرضیه اصغرپور» در آرامگاه «گلهمحله» بابل به خاك سپرده شد. 
و اینک روایتی دیگر از سودابه، در باب برادرش؛ «بعد از شهادتش، نامه‌ای در جیبش پیدا شد که رویش نوشته شده بود: من به عده‌ای بدهکارم. حتما بدهی‌ام را از حقوق خودم که برداشت نکردم به آن‌ها پرداخت کنید.» 

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید سعید مکانیکی *
بسم رب الشهدا و الصدقین
و بقول ابوذر بسم رب المستضعفین
در مورخ 18/4/60 غروب ساعت شش و نیم بود نشستم فکر کردم که من بارها وصیت نوشتم و به عناوین مختلف. لیکن بعد از مرور زمان وضع فکری من عوض شد وصیتم را عوض نمودم تا این که حدود چند ماه اخیر متوجه این موضوع شدم که هر خطی، هر جریانی بر خلاف خط امام بر خلاف ولایت فقیه حرکت نماید به نابودی کشیده می‌شود. به قول شهید سعیدی، دشمن خمینی کافر است و ما هم از اول تا آخر داد می‌زنیم مرگ بر ضد ولایت فقیه. 
حالا هر که می‌خواهد باشد، هر خطی، هر فکری یا هر جریانی. چه آمریکا چه این گروه‌های غیر مذهبی و مذهبی، مذهبی راست یا مذهبی چپ، هر که را فقیه رد نماید با آن به مبارزه برمی‌خیزیم. این را که الآن می‌نویسم وصیت‌نامه شهید رحمت‌نژاد در دستم رسید 7 روز از ماه مبارک رمضان، ماهی که دشمنان اسلام هراس دارند، ماهی که مردم مسلمان در این ماه خالصانه و مخلصانه در راه خدا و اسلام کار می‌کنند و برای خدا از هیچ چیزی جز خدا، باک ندارند می‌گذرد. برادران و خواهرانی که این وصیت به دست‌شان می‌رسد چند نکته را باید به آن‌ها متذکر شوم و آن این است: 
1- ملت غیور ما انقلاب کردند و رهبریت این انقلاب را هم امام به عهده داشته و مردم نیز به امام وفادار بوده و هستند. پس خدمت امام بر حق می باشد هرکه با او مخالفت نماید، با مردم و هر که با مردم مخالفت کند با خدا مخالفت می‌کند. اساس اینکه هر که با این رهبر مخالفت کند نهایتاً با خدا مخالف است این است که ما تاریخ اسلام را مطالعه کنیم می‌بینیم که خلافت امام مانند خلافت علی علیه‌السلام می‌باشد. علی برای سه چیز مبارزه کرد: 1- {}نابودی سردمداران کفر 3- خدمت عین این را امام ما هم{} البته مبارزه علی 25 سال طول کشید و امام 15 سال الی 16 سال ولی هدف ها، راه‌ها و حرکت‌ها همه با هم یکی بودند و می‌باشد. ابوبکر در حالی به خلافت نشست که در وجودش اثری از نبوغ علمی یا احاطه بر تعالیم و شریعت اسلامی نبود. سابقه زندگانی چندان درخشانی هم نداشت{} در جهاد دلیری و اخلاص تقدس نشان داد({}یا پارسایی جالب توجهی در وی سراغ می‌رفت و نه بثاتی در مرامش بروز داده بود و اما پیامبر اکرم به دستور خدا در نخستین روزهای جنبش اعتقادی به تعیین امام جانشین خود پرداخت و نخستین گرونده را به رهبری مرامی پیروانش پس از خود بر قرار ساخت. در حجه الوداع در آخرین ؟؟؟ الهام آفریدگار داد اثر بر انتصاب علی ابن ابیطالب به امامت و ولایت به مسلمانان ابلاغ نمود و اما دیدیم چه نامردمانه آن امام به حق را کنار زدند و چه منافقانه مردم را گول زدند و خلافت را به عهده خود نموده است. خیال خام خود که با خلافت دیگری دنیا در دست آنها خواهد بود لیکن چه فکر کوتاه و بچه گانه ای؛ آن‌جا که علی علیه‌السلام می‌فرماید دنیا برای من از یک کفش پاره بی‌ارزش‌تر می‌باشد و علی 25 سال تمام سکوت می‌کند و تا مردم آن درک و بینش را پیدا کنند تا بتوانند رهبری برای خود انتخاب کند که جامعه را به سوی الله بکشانند و نهایتاً گفتم که هر حرکتی که رهبران در هر موقعیتی که جامعه را پیش می‌برند که جامعه به سوی الله حرکت نکند و جامعه چه می‌گذرد فساد و تباهی و نابودی مردم مستضعف و رشد سرمایه داران این زالو صفتتان که در هر موقعیتی که برای آنها پیش می‌آید ضعف‌های وقت خود را استثار کنند و این عزیزان ما تنها و تنها حکومت اسلام است که حامی شما مستضعفان می‌باشد و بدانید نه امپریالیسم و نه کمونیست حامی شماست که بلکه دشمنان اصلی شما می‌باشد. البته این موضوع را هم باید توجه کنید که در این موقعیت گروه‌های زیادی هستند که از اسلام می‌زنند که نه تنها اسلامی نیستند بلکه ضد اسلامی می‌باشند. به عنوان مثال گروهک‌های ضد اسلام مجاهدین خلق که ضد مجاهد و ضد خلق یعنی منافق ضد خلق و گروهک آرمان مستضعفین که در عمل ضد مستضعفین و فرقان این گروهک در عمل آمریکایی و گروهک دیگر مانند امت این گروهک که دم از امام و جریانات خطی امام می‌زند ولی در عمل ضد خط امام می‌باشند و رو حانیت آن‌جایی که امام می‌فرماید که اسلام بدون روحانیت هیچ است و اسلام بدون روحانیت مانند کشور بدون طبیب و در عمل دیدیم که انقلابی داخل ایران می‌شود روحانیت جلوی صف انقلاب تمام شکنجه‌ها فحاشی‌ها از نثار دشمنان به روحانیت می‌باشد و جای بدبختی اینجا باشد که که دشمنان که جبار که دژخیم به روحانیت فحاشی می‌کند این {}هم می‌کنند فرق بین امریکا با این گروهک‌ها چه می‌باشد، امریکا طبس فاجعه می‌آفریند و این گروهک‌ها در دفتر حزب بمب کار می‌گذارند و در نهایت باید گفت که امام‌مان فرموده هرچه اگر ما بکشید ملت بیدارتر می‌شود که چنین هم شد و در آخر بقول شهید بزاز شهادت چقدر است لفظ شهادت تا چه رسد به معنای او و به قول دکتر شریعتی اگر آنی بمیران این است جهاد و گرونه بمیر که این شهادت شهادت نه باختن بلکه یک جامعه را به حرکت در آوردن و جامعه ساختن است ومی گوید به هیچ وجه در اثر مرگ من نگریید بلکه خندان باشید. لباس نپوشید که دشمن خشنود شود لباس معمولی ولی یک گل سرخ بر خود بچسبانید و به هیچ وجه سرمایه‌داران را به منزل و یا سر قبر راه ندهید و به آن‌ها بگویید که سعید ضد شما و حامی ضعفا بوده است و و بگویید که آخر عاقبت شما به نابودی کشیده می‌شود و در آخر می‌گویم بارهایی که در منزل من است به نماز و روزه‌ای که نگرفته ام و اگر زیاد آمد به جنگ‌زدگان کمک کنید و در آخر می‌گویم که هر که مقابل این انقلاب، این رهبر و این ملت مقابله کند به نابودی کشیده می‌شود و این را بدنید که من و امثال من همیشه آماده شهادت هستیم چه در اینجا چه جای دیگر مرا از مرگ نترسانید بعد از مرگ تازه زندگی من شروع می‌شود که انگار تازه از مادر متولد می‌شوم.
والسلام
سعید مکانیکی 18/04/60
تذکر: اگر امکان دارد برادر عزیزم رفسنجانی در هفتم صحبت کند که این را می‌دانم وقت ندارد خداحافظ او وتمامی یاران امام باشد.
در ضمن لباس سپاه مرا خون‌آلود کنید و جلوی تابوت من بگذارید.