وصيتنامه شهيد سيد اسماعيل ميري رستمي
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله اموتاً بل احياء بل عند ربهم رزقون
به نام خدا ، خداي شهيدان وخداي عاشقان ، عاشقاني كه لحظه لحظه زندگي را تا بروز موعود شمارش ميكنند وبه نام خداي كه آغازم از اوست وبه شكرانه حق ،پايانم از اوست به نام خداي كه پرتو عشقم از اوست و زندگي را در سايه رحمت او به عرصه انتهاي زندگي بلكه در درون ظلمتكده خونخواهان را در پايان ميدهيم ومكاني غير قابل توصيف را با شهادتم براي خود ارزاني ميدارم وشعله معنويات را در مقابل روحم با چشم دلم جلوه گر ميسازد ميبينم وزندگي را همچون كاغذي مچاله شده زير پايم لگد مال ميكنم و معبودم را با تمام وجودم وبا سلولهاي اجزاي بدنم ميخوانم وفرياد قلب را كه بلند ترين فريادهاست آزاد ميسازم .
واين نعمت حق تعالي يعني شهادت را به آغوش ميگيرم وبجاي بي ارزشترين پديده درزمان كه مرگ رابايد در اختيارجمهوري اسلامي قرارداد با ارزش ترنعمت الهي بجان پذيرا ميشوم وآرزيم را در وجودم كه شعله ميكشد وقلبم در تپش است وعرق به پيشانيم سرازير شده ودر انتظار روزي كه اجل موعود از طرف خداوند فرا ميرسد وكالبدم را به شكرانه خداي بزرگ ميدهم وبجاي آن ارزشي را كه افراد مومن ومتقي مجدانه در پي آنند ومكاني را كه حسين (ع) در وادعاي عشق يعني كربلا در آرزوي آن بود دست پيدا ميكنم وچه خوبست آن مكان آرزومندان خدا،ومن باخونم وباهستي ام وبا جريان خون دروني ام وبا تپش قلبم وبا فرياد عشقم وبا زبان گوياي قلبم كه شعله ميكشد مي گويم رهبرم خميني هدفم خداست .
حال كه گفتم با تمام هستي ام اگر جسمم را در وادي گمگشته گان ودر وادي عاشقان نيافتيد ودرپيشگاه خدا مي يابيد چرا كه دستم رفت نام حضرت عباس در مغزم وفداكاري حضرت عباس در جلوي چشمم جلوه گرميشود وخجل زده ميشوم وبه خود جرات ميدهم واگر سرم را از دست داده ام نام مبارك حسين در مغزم خطور ميكند وبياد بي سر بودن حسين بن علي (ع)مي افتم واين را در مقابل خدا و رسول خدا نا قابل ميندازم .
مادرم بايد به شكرانه از دست دادن فرزند نماز شكر بجاآورد وصبر زينبي را پيشه ره خويش كند و پدرم بايد به شكرانه او دست دادن فرزنش نماز شكر بجاي مي آورد شجاعت حسيني را پيشه خود كند ومادرم بايد آنچنان باشد فرداي روز قيامت افتخار همنشيني با زينب سلام الله عليها را داشته باشد .
وپدرم ،بايد آنچنان باشي كه افتخار همنشيني با رسول خدا وحسين ابن علي (ع) را در روز موعود داشته باشد.
وخواهرم ،بايد آنچنان باشد كه فرياد خويش را وغضب خويش را بر دشمنان اسلام بريزد ولعن خويش را به حاميان مستكبران بزند.
وبرادرانم بايد سلاح افتاده مرا در سنگر خوني شهادت بردارند ويكه تاز پيش روند وپرجم رسول الله را به سرزمين خونين ايران بكارند وملت بايد ارزش وحرمت اين خونها را به عملنشان دهندكه خدائي عمل خواهد كرد .
مكان ذفنم را در اختيار پدرم ميگذارم و احدي نميتواند دخالت كند ونمازم را در اختيار پدرم ميگذارم ودر نماز و روزه ام مسئله را جدي بگيرند وحتماً بجاي آورند.
61/11/27