نام پدر : سید علی
تاریخ تولد :1343/05/06
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد سيّدرضا ميرفاضلي هچيرودي*

 

 

نام پدر: سيّدعلي

ششم مرداد 1343 بود که دوّمين ثمره زندگي «علي و طوبي» پا به عرصه هستی نهاد. نوزادي از تبار سادات و برخاسته از دامان خانواده­اي متديّن و سختكوش در روستاي «هچیرود» از توابع چالوس. دوره ابتدائي «رضا» در دبستان زادگاهش گذشت. سپس، به مدرسه راهنمائي «اميركبير» در چالوس رفت؛ که با پايان یافتن پايه سوّم اين مقطع، جامه رزم به تن كرد و عازم سنگر جهاد شد.

در بيان تقيّدات ديني او، مي­توان به گفته خانواده­اش استناد كرد؛ «نسبت به انجام فرائض واجب، اهتمامي خاص داشت و اغلب در صفوف نماز جمعه و جماعت حضور مي­يافت. به اصول اخلاقي نيز، پايبند بود و از مجالست با افراد غير متعهد، امتناع مي­ورزيد. همواره به دوستان و هم­­سن­ّوسالانش، نماز اوّل وقت و قرائت قرآن را توصيه مي­كرد. علاوه بر آن، در مراسم دعاي كميل و توسل كه در محل برگزار مي­شد، شركت داشت.»

در بیان اوصاف اخلاقی سیدرضا، همین بس که برادرش «اسلام» می­گوید: «با پدر و مادر مهربان بود. تا حدی که در قلب­ پدر و مادر، جایگاه خاصی یافت. رفتار و گفتارش با سایر اعضای خانواده نیز، به همین منوال بود.»

توزيع اعلاميه و حضور در راهپيمائي­هاي ضدّ طاغوت، از جمله فعاليت­هاي اين نوجوان بابصيرت در آن ايّام به شمار مي­رود.

«فرشاد شریفی» از حال و هوای آن روزهای دوست دیرینش، این­گونه یاد می­کند: «همواره در مبارزات علیه گروه­های سیاسی شرکت فعال داشت. او دوستانش را با خود همگام، و با  عناصر ضدانقلاب، مباحثه می­کرد. حتی چند بار، جهت بیداری افکار جوانان و دیگر اقشار مردم، یک نمایشگاه برپا کرد.»

با تشكيل بسيج، سیدرضا به عضويت اين نهاد مردمي در آمد. او در سِمَت فرماندهي پايگاه مقاومت هچيرود، با تشكيل كلاس قرآن و مباحثه در باب تفسير نهج­البلاغه، مشغول به خدمت شد.

سيدرضا از 30/1/1361 الي 20/8/1362 در كِسوت تك­تيرانداز، راهی ميدان نبرد با دشمن شد. مدّتي هم به عنوان بسيج ويژه كادر طرح شهيد كلاهدورز مشغول به خدمت بود.

ناگفته نماند كه او در عمليات والفجر 4 از ناحيه دست آسيب ديد و جهت بهبود، به بيمارستان شيراز انتقال يافت.

سیدرضا در 30/4/1363 به عضويت سپاه در آمد و با تعهدي بيش از پيش، به دفاع از آرمان­هاي كشور پرداخت.

فرماندهي گروهان و واحد اطلاعات ـ عمليات، از جمله خدمات ارزنده سيّدرضا در دوران دفاع مقدس محسوب مي­شود.

فعالیت­های او در پشت جبهه نیز، قابل توجه و تامل است؛ چرا که با حضور در جمع خانواده­های شهدا، سعی در تسلی خاطر آن­ها و رفع مشکلات­شان داشت.

دل­گفته­های همسرش «مهری نجف­زاده» نیز از آن روزهایش با سیدرضا شنیدنی است: «ساده­زیستی را دوست داشت و دخل و خرج خانه را خیلی خوب جور می­کرد. در همه کارها با من مشورت می­کرد و با هم مسائل زندگی­مان را حل و فصل می­کردیم.»

سرانجام، سیدرضا در 4/10/1365، طی شرکت  در عمليات كربلاي 4، جزيره ام­الرصاص را با خون خود متبرك ساخت؛ و اینک سال­هاست كه خانم نجف­زاده، در انتظار ديدار دوباره همسر شهيدش به سَر مي­برد؛ و فرزندی كه اشتياقي ديگرگونه براي در آغوش كشيدن پدر دارد.

«رضا مختاري­نژاد» در باب هم­رزمش، از لحظات قبل شهادتش، این­گونه روایت می­کند: «چند ساعت قبل از آغاز عملیات کربلای 4 به مقر ما آمد. بعد از احوال­پرسی و کمی حرف زدن، دیدم با لبخند، کاغذی را از جیبش بیرون آورد که حاوی پیغامی از خانواده­اش بود: همسرتان فارغ شده است و شما دارای فرزند پسری هستید، که اسمش را «یاسر» گذاشتیم. با خواندن این نامه، اشک در چشم سیدرضا حلقه زد. بعد به من گفت: من در این عملیات به شهادت می­رسم. اگر به محل رفتی، به خانواده­ام بگو که نام بچه­ام را «رضا» بگذارند.»

 


وصیت نامه

*وصیتنامه شهید سیدرضا میرفاضلی*

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید قلب تاریخ است. (از سخنان شهید استاد مطهری)

خدمت پدر و مادر گرامی سلام عرض می نمایم ضمن عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستارم خدمت برادرها و خواهرها و عموها و زن داداش و فامیلهای دور و نزدیک و همه اهل محل دعا و سلام می رسانم خدمت دامادها الیهار، سام و علی اکبر ملالو با اهل منزل دعا و سلام زیادی می رسانم.

خدمت دوستان عزیزم بهمن، بهروز، میرزا، خداداد و تمام اهل محل از کوچک و بزرگ دعا و سلام زیادی می رسانم در ضمن ایجاد از مزاحمت خدمت پدر و مادر گرامیم این بود که همانطوری که در جریان کار ما بودید و برایتان تعریف کردم امکان دارد هر آن ما را جابجا کنند یعنی اینکه امکان عملیات یا اینکه به عنوان پشتیبانی بردن ما را دارد فقط تنها سفارشی که دارم اول اینکه خدا بزرگ است و باز هم دوم اینکه خداوند ارحم الراحمین است اگر چنانچه اتفاقی برایم پیش آمد و به فیض عظیم شهادت رسیدم از کلیه خانواده محترم خود مخصوصاً پدر و مادر مهربانم می خواهم و به عنوان فرزند کوچک شما را سفارش می کنم که برایم ناراحتی و گریه و زاری و نکنید چون اگر برایم گریه کنید و یا بیقراری کنید یعنی دشمنان مرا و دشمنان اسلام و امام عزیز را خوشحال کردید شما باید افتخار کنید که همچنین پسری در آغوش خودتان پرورش داده اید که در راه اسلام و میهن خون خود را نثار کرده است ضمناً از کلیه برادران و خواهرانم به عنوان برادر کوچک شما خیلی خیلی اظهار تشکر می کنم از اینکه مدتی در آغوش یکدیگر بودیم و محبتها نسبت به من کردید و من از شما عزیزان خانواده خود حلالیت و رضایت را می طلبم شاید یک موقع در خانه بین ما حرفی و یا اینکه در مورد چیزی بحث نمودیم من به عنوان برادر کوچک تر از شما طلب رضایت دارم.

آری پدر و مادر مهربانم! شما این حقیقت را بدانید که بی صبری در سوگ شهید به دشمنتان در راه رسیدن به اهداف منحرفشان کمک می کند و صبر و استقامت چشم آنها را کور می کند. ای مادر عزیزم که چهره رئوف و مهربانت از دیدگانم نارفتنی است امیدوارم با شهادت من هیچگونه خللی در اراده آهنین تو وارد نشود و اگر اذیتی از جانب من متوجه شما بوده مرا ببخشید و بار دیگر مادر و پدر و برادران و خواهران و دوستان و آشنایان و تمامی بستگان مبادا شهادت من باعث شود که از انقلاب و امام و ولایت فقیه دست بردارید که اگر چنین کنید بخدای لاشریک له از شما راضی نخواهم شد. شماها باید پشت سر این خونها سعی زیادی بکنید که هر چه توفنده تر کشتی طوفان زنده انقلاب را به ساحل پیروزی برسانید. و اما شما ای مردم حزب الله و شهیدپرور پیامم به شما این است که اگر می خواهید خون ما پایمال نشود و ما را خوشحال کنید امام را تنها نگذاشته و جبهه ها را گرم نگه دارید از سنگر آزادی و عدالت و حامی مستضعفان حمایت کنید دست در دست هم با وحدت آهنین خود و با گامهای استوار برخیزید و امر جهاد را بجای آورید و از جنگ نهراسید و بر شرق و غرب و اسرائیل بشورید و کار را یکسره کنید.

در نمازهای جمعه – دعاهای کمیل و توسل و سایر مراسمات- در پایگاه های مقاومت حتماً شرکت بکنید و شبهای جمعه بر مزار شهدای خود بروید و از مسئولین محترم می خواهم که با گروهکها و بخصوص با بی حجابی و فحشاء خیلی خیلی سخت برخورد کنند و در مقابل آن با حزب الهی ها همکاری بکنند و بدانند که هر چه داریم زیر شمشیر این حزب الهی ها است. اما به شما ای برادران پایگاه مقاومت امام موسی ابن جعفر (ع) و برادران بسیجی: این حقیر اگر به عنوان خدمتگزاری که در بین شما بودم برخورد بدی با شما داشتم مرا ببخشید و در نگهبانیها فعالانه شرکت کنید به جبهه ها هجوم برید و در سمینارها و سایر مراسمات بسیج حتما شرکت کنید و انسجام خود را حفظ کنید برادرانی که می توانند دعای کمیل بخوانند پیشقدم شوند احیا بکنید این سنت الهی را پیش خانواده های شهدا مجروحین و معلولین اسراء و حتی رزمندگان زیاد بروید.

و به برادرانم عرض می کنم که مسئولند که از تمامی دوستان و آشنایان و حتی کسانی که یک مرتبه با آنها برخورد داشتم حلالیت بطلبند. و افرادی که بهر طریقی به انقلاب و اسلام چه با بدحجابی و بی حجابی و چه با مبارزه های دیگر دهن کجی می کنند و به مسئولین مملکتی تهمت می زنند حتی اگر فامیلان ما باشد را به هیچ وجه من الوجوه اجازه ندهید که در مراسمات این حقیر شرکت کنند و حتی به خانه ما نیز آنها را راه ندهید و پیامم به همسنگران و دانش آموزان همسنگر پیام این حقیر عبد عاصی به شما همسنگران (چه در جبهه و چه در مدرسه هستید) این است که در برابر مشکلات صبر کنید- در درس خواندن بکوشید- جبهه ها[].

سلام بر شهیدان و درود بر امام امت سلام بر خانواده های شهدا بخصوص خانواده های شهدای روستای هچیرود، امیدوارم که همه شما با صبر و بردباری و استقامت باایمان خود راسخ و استوار در برابر مشکلات پایداری کنید. پدر زحمتکش و رنجدیده از اینکه داغی را تحمل می کنی با همه سختی و بزرگی این مصیبت، خدا را فراموش مکن همیشه بیاد خدا باش همه ما به یک سرا می رویم و انشاءالله بهشت ابدی جایگاه ما خواهد بود می دانم خسته هستی داغ دیده هستی اما این را هم بدان که بهشت را به بهای گران می دهند.

مادرم! رنج کشیده ای دردمندی آرزو داری که فرزندانت سرانجام خوبی داشته باشند تو از خدا خواستی که آخر عاقبت ما ختم به خیر باشد خدا هم قبول کرده به خدا قسم اگر شهید شدم باید خدا را شکر کنید که دعاهای شما به اجابت رسیده است. مادرجان علی اکبر حسین را کشتند اصغر شش ماهه را تیر به گلویش زدند سر اماممان را بر سر نیزه کردند زینب را به اسارت بردند رقیه را در گوشه خرابه تازیانه زدند، ریسمان به گردن[]انداختند، پهلوی فاطمه (س) را شکستند و محسنش را شهید کردند و خیلی خونهای بزرگانی ریخته شده در برابر این عظمت و این همه خون، این قطره خون ناقابلی از بدن گناه کار من اگر ریخته شود چه می شود، پس صبور باشدی مادرم قول می دهم به اذن خدا با فاطمه زهرا محشور خواهید شد انشاالله استقامت کنید و از هیچ چیز شکوه و اعتراضی نکنید.

چند کلام با همسرم:

همسرم! خیلی دوست داشتم در میانتان باشم اما اگر رفتم نگرانم مباش چون اسلام در خطر است و او مرا می طلبد باید اطاعت کرد باید رفت، برای دیدار شما باز فرصت خواهد بود همه شما پیش ما می آئید چندی دیگر پدر و مادر و همه شما با حضرت فاطمه (س) محشور می شوید خداوند به شما صبر بدهد همه شما شفاعت شده هستید از طرف خدا.

ای خدای عارفان! توفیق انجام وظایفی که به عهده ما گذاردی عنایت فرما خدایا به اشک یتیمان و خرابه های شام و به آوارگی دو فرزند معصوم مسلم و مصیبتهای کربلا و به گلوی بریده شده فرزند پیامبر تو را قسم می دهم هر زمانی که این جسم و روح گناهکارام را بخشیدی از عالم دنیا جدا ساز.

جهان پر درد م بینم دوا کو                                    دل خوبان عالم را وفا کو

سراسر جمع عالم پر ز عشق است                            وی عشق حقیقی با خدا کو

چند سخن با مردم حزب الله:

ای مردم! شما وارث دستاوردهای انقلابید شما انقلاب کردید خون دادید و اکنون نیز از جان و مال خود دریغ نکنید و بسوی جبهه ها مردانه هجوم آورید و بسوی اباعبدالله حرکت کنید نصرت حق به شما باد با ایثار و گذشت و انفاق از مال و جان، خداوند از شما راضی می شود از خط امام و روحانیت اصیل هرگز جدا نشوید رستگاری شما در اطاعت از امام و از روحانیت مبارز و انقلابی و مکتبی است، هوشیار باشید در صحنه حضور داشته باشید در مجالس سیاسی، مذهبی، عبادی حضور داشته باشید.

چند وصیت با برادران همکارم سپاهیان سبزپوش

ای برادران سپاهی! ای دلیران! لباس خون رنگ شما گواه این است که باید حرکت کنید هیچگاه خود را  به دنیای فانی و چیزهای آنچنانی دلخوش نکنید شما بیائید اینجا عاشقان شما را فریاد می کنند. بسیجیها شما را می طلند و نیاز به شما دارند شما باید نمونه و الگو باشید لباس مقدسی که به تن کرده اید مبارک شما باشد فقط با خون از تن در آورید سعی کنید با همان لباس خونی به لقای حق بروید، بسیجیان دلیر هر سلاحی را که بر زمین می افتد شما را طلب می کند که بیائید مرا بردارید هر بدنی که بر زمین می افتد و به خون می غلطد فریادش بلند است که راه مرا ادامه دهید پرده جهالت و گمراهی را کنار بزنید خودفریبی ها را با اخلاص و حساب کشیدن از نفس خود کنار بگذارید باشد باید دیگر برای خدا کار کنید کسی دیگر را در نظر نداشته باشید با هم مهربان باشید اطاعت پذیر باشید و فریادتان بر سر دشمنانتان باشد نه بر سر دوستانتان. همیشه به یاد مرگ و آخرت باشید مرگ را زیاد بخاطر بیاورید تا از گناه در امان باشید، حرفهایم زیاد است وقت کم کربلا عاشقان را می خواند گفته هایم نیمه تمام می ماند، به آن امید که با ادامه راهمان بقیه گفته ها را عمل کنید.

پدر و برادرانم! برایم نماز صبح و روزه بخوانید و بگیرید که این حقیر در نماز و روزه سست بودم مرا ببخشید و به همه دوستانم و فامیلانم سلام برسانید.

   

                                                                                                          والسلام سیدرضا فاضلی

پدرم را بعد از خودم وصی خود قرار می دهم حقوقم را به همسرم بدهید و حدود چهار هزار ونیم به میرعلی بدهکارم، برای او اگر می توانید خانه بسازید.

                                                                                                                         1/7/1365