نام پدر : میر احمد
تاریخ تولد :1336/01/03
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

*فرازی از وصیتنامه شهید میرعادل میرعمادی*

 

به نام خدا

درود و سلام بر منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و درود و سلام بر امام امت رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که به ما زندگی دوباره بخشید.

من به برادران حزب الله توصیه می کنم که با تمام توان و قدرت خود باید در خدمت اسلام عزیز باشند و در زیر پرچمی که این پرچم در دست روح اله قرار گرفته باقی بمانند تا امام آن را به دست صاحب اصلی آن امام زمان (عج) بسپارد.

امید آن دارم که خداوند منان نعمت دعای همیشگی ام (اللهم الرزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک) را نصیبم کند و اگر شاهد باز گردم به تکاپوی راهم که دستیابی به شهادت است ادامه خواهم داد.

من سه چیز را که بر همه عشقها ارجعیت دارد و نصیبم شده اول عشق به ا...، دوم به امام عزیزم امام خمینی کبیر، سوم عشق به شهادت، بر همه عشقها ترجیع دادم و در نتیجه این سه عشق همواره برای شهادت به جبهه می روم.

از پدر و مادر و خواهران و برادران می خواهم از مردن من ناراحت نباشند هر چند داغ فرزند و برادر سخت است تحمل خودتان را زیاد کنید که با زیاد کردن صبر و تحمل پوزه دشمنان اسلام و قرآن را به خاک می مالیم.

همسر عزیزم از تو می خواهم پسرانم سیداسماعیل و سید ابراهیم را تربیت کنی آن تربیتی که خداوند از شما می خواهد آن وقت اسلحه ام را در دست ایشان بده تا خودشان را قربانی دین خدا کنند همانطور که آگاه هستید که حضرت ابراهیم فرزند دلبند خود اسماعیل را قربانی کرد و از رسول خدا درس بگیریم و شما ای همسرم از فاطمه زهرا (س) درس بگیرید از شهادت من ناراحت نباشید چرا که فاطمه زهرا (س) محسن (ع) شش ماهه خود را در راه اسلام فدا کرد.

ما باید با خودمان فکر کنیم که بودیم، چه شدیم و به کجا می رسیم همین خود یک قدرت خداوند تبارک و تعالی است. ای امت حزب اله هوشیار باشید زمان بسیار حساس و سرنوشت سازی است که بر ما می گذرد مخصوصاً به این نسل جوان که تمام مسئولیت به دوش او سنگینی می کند.

پدر و مادر عزیزم بعد از شهادتم که با افتخار پای بکوبید و بر خود ببالید که امانت خدا را بعد از بستن عقد سرخ و وصلتی خون مابینشان به او بازگردانیدید و چون گریه به شهید باعث تداوم نهضت است در صورت گریه کردن نخست برای شهیدان تاریخ اسلام حضرت حمزه (ع) حضرت امام حسین (ع) و شهید مظلوم بهشتی گریه کنید و برای شهیدانی چون محمود قادری و شهید حسن عباسی (و من کل من علیها فان)

خدا انشاءالله به مسلمین صبر بیشتر عنایت فرماید محل دفن بنده گلزار شهدای ساری می باشد. در صورت اعتراض مرا به زادگاهم ببرید.

و من ا... التوفیق


زندگی نامه

شهيد سيّد عادل ميرعمادي

فرزند: احمد

«مير احمد»، كشاورز بود و «سيّده حقيقه»، خانه­ دار. زوج متديّن و سخت­ كوشي كه در 3 فروردين ماه سال 1336 صاحب نوزادي شدند با نام «عادل». تحصيلات آكادميك­ش به مقطع ابتدايي در دبستان «سپاه دانش» روستاي «آراء» از توابع چهاردانگه ساري ختم مي­شود.

سپس به حوزه عليمه قم راه يافت و به مدّت سه سال مشغول كسب معارف الهي شد.

وي بعد از پايان دوره سربازي در كردستان، سال 1357 به صفوف انقلابيون پيوست و به توزيع و تكثير اعلاميه­ هاي امام خميني پرداخت.

بعد از تشكيل بسيج و كميته نيز به اين ارگان­ها ملحق شد و فعاليت­هايش را در راستاي اهداف انقلاب از سر گرفت. سيّد عادل از 10/10/1362 الي 28/8/1364 در واحد حفاظت ساري مشغول خدمت شد.

در سال 1365 و 1367 نيز به عنوان جانشين تداركات به جبهه نبرد با دشمن عزيمت كرد. علاوه بر آن در كِسوت راننده هم خدمات ارزنده­اي از خود به يادگار گذاشت.

در نهايت، اين پاسدار رشيد در 4/4/1367 در جزيره مجنون به ضيافت معبود در عرش اعلي پيوست. پيكر مطهّرش نيز در سال 1373 با وداع يادگارانش، «معصومه،‌ خديجه، اسماعيل، فاطمه، ابراهيم و حسين»، در گلزار شهداي «ملامجدالدين» به خاك سپرده شد.

«سيّده رقيه ميرعمادي» دفتر خاطرات آن روزهاي همسر شهيدش را اين­طور ورق مي­زند:

«ساده­ زيست بود و به مولاي خود، حضرت علي (ع)،‌ اقتدا مي­كرد. چاي نمي­خورد تا سهميه قند و شكر خود را براي بچه­ هاي جبهه بفرستد. علاوه بر آن در تهيه كمك­هاي مردمي و ارسال آن براي رزمندگان نيز فعاليت داشت.»

«محمود محمّديان» از دوستان­ وي، چنين مي­گويد:

«شهيد بزرگوار فردي شوخ­ طبع و متواضع بود و در مشكلات، شكيبا. هميشه غذاهاي ساده تناول مي­كرد و لباس ساده مي­پوشيد.»