در توصیف شخصیت و اخلاقیات شهید، پدرشهید، سید علی با بیان مطالب و خاطرهای میگوید: «نام او را پدرم گذاشت و او احترام و ارادتی خاص نسبت به ایشان داشت. روزی که به جبهه میرفت درست 13 روز بعد از خدمت سربازیش بود. با عجلهای زیاد، حتی ناهارش را نخورد و به طرف گنبد روستای مترکلا رفت. موقع خداحافظی پدرم آنقدر ناراحت بود حتی نگذاشت بیرون از خانه برویم و با ایشان خداحافظی کنیم و ما نیز به احترام ایشان از خانه بیرون نیامدیم. پدرم به او گفته بود: تو تازه از سربازی آمدی، کمی صبر کن تا ما تو را خوب ببینیم. ولی او با عجله ای که داشت رفت و چند روز بعد خبر شهادتش را آوردند.
او همیشه در صحرا بود و با همه مهربانی و محبت می کرد. به دلیل این که فاصله ما تا صحرا زیاد بود، ما خیلی دیر همدیگر را میدیدیم. سوادی نداشت اما نماز و روزهاش ترک نمی شد و با همان زبان سادهاش با خدای خود درددل میکرد. او امانتدار خوبی بود. چون دام های مردم در دستش بود و از آن ها خوب نگهداری میکرد. من افتخار می کنم که صاحب چنین پسری بوده و هستم و هنوز هم او را احساس میکنم.»