خواهر شهید – معصومه – می گوید :
ایشان علاقه ی عجیبی به مادر داشت و خیلی به ایشان وابسته بود، خانواده فقط با حضور او خندان و شاد بود، بسیار صمیمی و گشاده رو بود، مشکلات زیادی را تحمل کرد و دوستان زیادی داشت.خیلی دست و دلباز بود. نسبت به لباس پوشیدن ما حساس بود و به سفارش می کرد حجاب را رعایت کنیم.اوایل خیلی اهل نماز و نیایش نبود ولی وقتی که اولین بار از جبهه برگشت همه ی ما تعجب کردیم که نماز به وقت می خواند، قرآن می خواند و دائما وضو می گیرد.عاشق موتور بود و خیلی شجاع.از سختی های جبهه تعریف می کرد و می گفت ولی سختی هایش شیرین است.از جبهه برای ما پوکه های تفنگ را می آورد و ما با آنها بازی می کردیم. مادرم همیشه در حال وقف کردن چیزهایی برای اوست.