نام پدر : سیدمحمد
تاریخ تولد :1344/08/01
تاریخ شهادت : 1365/01/08
محل شهادت : سلیمانیه(عراق)

وصیت نامه

 *وصیت‌نامه شهید یعقوب میرصادقی*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

وَما لَكُم لا تُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَالمُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالوِلدانِ الَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هٰذِهِ القَريَةِ الظّالِمِ أَهلُها وَاجعَل لَنا مِن لَدُنكَ وَلِيًّا وَاجعَل لَنا مِن لَدُنكَ نَصيرًا.     آیه 74 تا75 از سوره نساء

چرا در راه خدا جهاد نمی‌کنید در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما، در مکه اسیر ظلم کفارند، آنها دائم می گویند بار خدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آورده از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاوری فرست.

به‌ نام خداوند بخشنده مهربان

به نام خدایی که به یاد اودلها آرامش می‌گیرد به نام خدایی که زنده می‌کند و روزی می‌میراند، به نام خدایی که راهنمایی کننده انسان به کار خیر است. پس از ابلاغ سلام و صلوات و درود بی حد به بهترین بندگان خدا، محمد و آل او خاصه حضرت بقیه‌الله، ارواحنا فدا و درود بر نایب بر حقش، خاصه زعیم و اعظم، حضرت آیت‌ الله ‌العظمی الامام خمینی که روحی خدایی است که بر پیکر بی‌جان ما دمیده شد و درود بر همه شهیدان شاهد تاریخ اسلام، خاصه شهداء کربلا  ملت محروم و ستمدیده بعد از 1400 سال در زیر یوغ استعمار و استثمارگران شرق و غرب که دیگر ظلم و تعدی و جنایت به جایی کشانده شده بودند که اسلام را به کلی می‌خواستند از ذهن ملت محروم دور کنند . انقدر جنایت‌ها بالا رفته بود که اسلام را به عنوان  یک حکومت بی‌ثمر و بی‌محتوا در میان مردم جلوه داده بودند آمدند اسلام را به مسجد رفتن و چند روز، روزه گرفتن و بالاخره در ماه محرم یک چند روزی، عزاداری کردن خلاصه کرده بودند. البته باید توجه داشت که اینها از پایه‌های اسلام است. ولی باید استفاده درست شود از یک طرف در مسجد باز بود از طرف دیگر قمارخانه‌ها و مشروب خانه‌ها، الکلی ها و کاباره ها هم باز بود. بلایی به سر این ملت آورده بودند که همان نماز خوانها بعد از اتمام نمازشان به این مراکز بیایند و اگر فریاد کسی در می‌آمد او را یا گردن می‌زنند یا به زندان سیاه ‌چالها‌ می‌انداختند و از نظر مردم دور می کردند که مبادا در مورد اسلام چیزی بگویند. که مردم را بر علیه حکومتشان بشوراند. مشاهده می‌شد که روحانیون مبارز در آن زمان چه مبارزه‌های کردند. به جرم اینکه از اسلام سخن می‌گفتند و به زندان می‌رفتند و اسلام به همین نحو نسل به نسل به ما رسید. اما این بار خداوند به داد این محرومین رسید و یک نوری از طرف خودش فرستاد و راهنما و رهبر و مرجع ما شد (اما امروزه ضد انقلاب داخلی تمام نقشه‌های خود را بازی کرد، آمریکا تمام فشارهایی که به عقل ناتوانش می‌رسید انجام داد اما انقلاب خدایی ما همه این نقشه های  خائنین را نابود کرد.) خارج کردن طرح لیبرالیسم به سر دسته گی  بنی‌صدر خائن و سرکوب کردن عوامل چپ‌ گرایان و منافقین این جیره ‌خواران و سربازان بدون انیفورم مزدور امپریالیسم که زیر لوای طرفداران از خلق و مبارزه ضد امپریالیستی و تروریسم کور را به ارمغان آورده بود حرکت بزرگی بود که در آینده و آیندگان در راه خدا می‌توانند قضاوت کنند بالاخره برادران و خواهران حزب‌ الله دیدید که دشمن با تمام این نقشه‌ها نتوانست کاری کند. دیدیم دراین مدت سه سال جنگ چه ها نکردند تا ارتشی و سپاهی را و مردم عشایر کرد مسلمان و بسیجی را از دیگر اقشار رزمنده و تمام اینها را از روحانیت در خط امام جدا کنند ولی به یاری خداوند با هوشیاری و بیداری و تحمل ملامت ها تمامی این توطئه‌ها یکی پس از دیگری خنثی شد (برادران و امت حزب‌الله و بیدار دل و هوشیار آن چیزی که موجب شکست ما در این انقلاب می‌شود از هم پاشیدن شما ملت است از هم پاشیدن انسجام و وحدت و یگانگی شماست دشمن امروز تمام نقشه‌هایش از بین‌ بردن شماهاست متوجه باشید که دلتان به حال این  رهبر و این خانواده‌های شهدا بسوزد. بروید دنبال خط ولایت فقیه و توجه به فرمایشات رهبر عزیز و دیگر مسئولین متعهد و دلسوز انقلاب و امام جمعه شهرستان داشته باشید. اختلافات دامن نزنید، خود مسئولین هستند، رسیدگی می‌کنند به خاطر اسلام هم که شده ساکت شوید. اگر بین شما هماهنگی وحدت باشد، هیچ نیرویی نمی‌تواند بر شما غلبه کند. به برادران و خواهران و دوستان توصیه می‌کنم که دست از اسلام و قرآن و ائمه و رهبر انقلاب و روحانیون آگاه‌ بر ندارید که سعادت دنیا و آخرت در این است. باید ببخشید من کوچک‌تر از آنم که بخواهم به شما امت همیشه بیدار پیامی بدهم. این به عنوان تذکر است. امیدوارم خداوند ما را به راه راست که همان خط ولایت فقیه است راهنمایی کند. آمین.

یک جمله کوتاه هم بگویم و شما را به خدای بزرگ بسپارم. امروز وقتی ولی فقیه حکمی صادر می‌کند بر همه مکلفین آن حکم واجب می‌شود. حتی بر کسانی که از دیگری تقلید می‌کنند)

اما شما ای پدر و مادرم! در این مدت انقلاب مشاهده کردید که دشمنان چه گلهای پاکی را از ما گرفتند، چه جنایت‌ها کردند. پیرمرد هشتاد ساله را از ما گرفتند، علی ‌اکبر هجده سال را از ما گرفتند، علی اصغر شش ماهه را از ما گرفتند پدرها و مادرها این عزیزان را مشاهده کنید ببینید چه روحیه و چه ایثارگریها داشتند. من یک انگشت علی ‌اکبر نمی‌شود ولی تو مادرم فکر کن که یک علی‌اکبر به اسلام دادی. ناراحت نباش، تو برایم همواره مادر‌ی نمونه بودی، تو شغل مادری و تربیت فرزندانت را به عنوان عبادتی بزرگ و یک تکلیف الهی می‌دانستی و در قبال آن خود را در برابر خدا سخت مسئول می‌دانستی. همیشه خود را شرمنده می‌دانم از اینکه نتوانستم لااقل ذره ای از این همه زحمات و محبت‌ها را جبران نمایم ولی به شما قول می‌دهم به یاری خدا تا زنده هستم در خط صراط مستقیم قدم بردارم و فقط بندگی خدا را قبول کنم.

خدایا! تو خود شاهد باش شهادت ما برای بهشت و نعمت‌های بهشتی تو نیست. فقط به خاطر استواری و محکم شدن پایه‌های اسلام و مسائل اسلامی توست.

قال رسول ‌الله(ص) (اشرف الموت قتل شهاده). حضرت رسول خدا(ص) فرموده شریف‌ترین مرگ و بهترین مرگ شهادت در راه خداست. بنابراین، خدایا شهادت در راه حق را نصیب تمام بندگان خوبت قرار بده آمین.

پدران و مادران و خواهران و برادران و تمام فامیل‌ها!  باید بدانید آن چیزی که امروزه شهدا را از خود راضی می‌کنید، فقط اطاعت بی‌چون و چرا از رهبر عزیز است. هر کس بر علیه اسلام و امام حرفی زد با او بدون هیچ خجالتی قطع رابطه کنید. شما برادران مسئولیت سنگینی دارید و باید تمام عزیزان را ارشاد کنید. شما خواهران هم باید با حفظ حجاب ارشاد کنید. شما پد و مادر با صبرتان باید ارشاد کنید و همه شما با دعایتان صبر پیدا می‌کنید. خواهران مسئله حجاب خیلی مهم است. تا به حال وصیت نامه شهیدی یا رزمنده‌ای را خوانده اید که حرف از حجاب نزند؟ بس است خجالت بکشید از خون‌های پاک این شهیدان خجالت بکشید. آیا شما می‌دانید چه ضربه‌ای به این انقلاب با بی‌حجابی خود وارد نموده‌اید؟ پس چرا نمی‌خواهید راه درست را انتخاب کنید چرا نمی‌خواهید از زینب(س) درس عفت و پاک‌دامنی بگیرید؟ چرا نمی‌خواهید از خواهران شهید درس بگیرید. امیدوارم خداوند شما را نجات دهد. آمین

خدایا! هدایتم کن می‌دانم گمراهی، بلای بزرگ است. هدایتم کن به راه صراط مستقیم نه راه گمراهان. آمین

خدایا! مرا از هوای نفس که همان غرور و خودخواهی و کذب و ریاست نجاتم ده تا حقایق وجودت را ببینم و روح زیبای تو را مشاهده کنم. آمین.

 خدایا! این دنیا اگر جای من نیست با آن وداع می‌کنم. می‌خواهم با تو باشم ای خدای سبحان! همه ما از توییم و به سوی تو بازمی‌گردیم. از عالم و عالمیان گریزانم تو مرا از رحمت بی پایانت نصیبم ده و بی نیازم ساز. آمین

دعاهایتان یادتان نرود. 

والسلام

سید محمود میریعقوبی            


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید سيّد يعقوب (سيّد محمود) ميرصادقي*

 

فرزند: سيّد محمد

يك روز از آبان ماه سال  1344 مي­گذشت. برگ­هاي درختان روستاي دهي بهشهر زير پاي عابران جا خوش كرده و خش خش مي­كردند. در اين روز كودكي پا به هستي نهاد که  نام او  را سيّد يعقوب گذاشتند.اگر چه اغلب محمود صدایش می زدند. سيّد يعقوب در خانواده­اي مذهبي به دنيا آمد. خانواده­اي كه تمام تلاش روزانه­شان كار بود و ریختن عرق جبين براي لقمه­اي نان حلال. پدرش سيّد محمد، كشاورزي مي­كرد و مادرش سيّده بي­بي خانه­داری. یعقوب در 5 سالگي قرآن را فرا گرفت و با احکام دین آشنا شد. بعد به خاطر مهاجرت خانواده به روستاي باغو بندرگز، دوران ابتدایی را در این دیار طی کرد.سپس با اتمام مقطع راهنمایی تا دوم دبيرستان را در مدرسه­ي شهيد امير لطفي بندر گز پيش رفت. در بیان خلقیات وی باید گفت که نسبت به والدین مودب بود و متواضع.با دیگران هم با ملاطفت و گشاده رویی رفتار می کرد و نزد شان محبوبیتی خاص داشت.به گفته پدر و مادرش:

« بسيار مهربان و دلسوز بود. اگر مي­شنيد يكي از اقوام مريض شد، سريع به ديدنش مي­رفت و هر كاري از دستش برمي­آمد، انجام مي­داد. اگر 20 بار يك نفر را مي­ديد، سلام مي­كرد. در حق همسايه كوتاهي نمي­كرد و مي­گفت: بايد حواس مان به همسايه باشد.»

یعقوب به سبب تربیت و توجه خانواده ،در ادای واجبات و مستحبات می کوشید و از انجام محرمات دوری می کرد.قرآن این مصباح هدایت بشر را نیز همیشه  در زندگی خود به کار می گرفت تا به کمال برسد. با شروع انقلاب، هر چند سنّي نداشت، امّا همچون ديگر امت حزب­الله در درگيري­ها و راهپيمايي­ها شركت مي­كرد. پس از انقلاب،هم در راه­اندازي پايگاه شهيد كرد رستمي نقش به­سزايي داشت و اولين فرمانده پايگاه مقاومت محل بود. سخنان پسر عمویش یعقوب نیز از آن روزها شنیدنی است:«اخلاق اجتماعی اش در مردم،به خصوص بین  جوانان خیلی تاثیر گذاربود.طوری که بسیاری از آنان تحت تاثیر رفتار خوش او به عضویت بسیج درآمدند.وی با ذوق و شوق در جمع جوانان به مباحثه می پرداخت و آنان را به فراگیری علم تشویق می کرد.»البته به تفریحات سالم و انجام ورزش هم توجه داشت.با شروع جنگ تحمیلی ، او در سال 1361  بعد از عضویت در سپاه،به عنوان تک تیر انداز و آر پی جی زن راهی کردستان شد.در عملیات والفجر 4 هم در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشت.سیده بی بی  در ادامه از فرزندش مي­گويد:‌

« درسش خوب بود. به او گفتم: برادرهايت رفتند جبهه، تو بمان و درست را بخوان. گفت: مادر جان! امروز احتياج به درس نيست. امروز اسلام به ما احتياج دارد. بايد رفت جبهه. » این دلاور مازندرانی سرانجام در8/1/65  طی  عمليات والفجر 9 به درجه والای  شهادت نایل آمد و پيكر پاک اش  براي هميشه در سليمانيه عراق ماند. سید محمد هم از پسر شهیدش حرف می زند:«آخرین بار که مادرش می خواست او را با  قرآن بدرقه کند،گفت:مادر،تو نمی خواهی من شهیدشوم؟همه دوستانم رفتند،ولی من هر بار سالم به خانه برگشتم.تو هر بار مرا با همین قرآن سالم برگرداندی،برای همین این بار نمی خواهم از زیر قرآن رد شوم.»