*زندگی نامه شهيد سيّدكريم ميرشمسي بابلي*
نام پدر: علي
پاييز سال 1337 به هشتمين طلوع آبان رسيده بود كه صداي گريهاش در كاشانه «علي و گلنساء» طنينانداز شد. كودكي با نام «كريم» از تبار سادات كه اغلب «رحيم» صدايش ميزدند.
دوران ابتدائي سیدکریم در زادگاهش روستاي «بابلپشت» از توابع «پازرو» طي شد. سپس، با گذر از مقطع راهنمايي در مدرسه «شهيد هاشمينژاد» فعلی بابلسر، تحصيلاتش را در رشته اقتصاد اجتماعي در دبيرستان «امام خميني» فعلی اين شهر ادامه داد.
مادر از تقيّدات فرزندش ميگويد: «وقتي پدرش زنده بود، او را نزد فردي به نام «گداعلي» فرستاد تا قرآن بياموزد. قرآنش هنوز در خانه به يادگار مانده است. علاوه بر آن، در اداي نماز نيز كوتاهي نميكرد.»
زمزمههاي انقلاب كه در شهر پيچيد، او نيز همپاي ديگر مردم كوچه و خيابان با حضور در تظاهرات، خواستار براندازي حكومت ظلم و برپايي عدالت شد.
با ظهور انقلاب و تشكيل كميته، به اين نهاد مردمي پيوست و جهت كمك به افرادي بيبضاعت مشغول به خدمت شد.
سيّدكريم با حضور در عمليات والفجر 6، دچار موج انفجار شد.
در بهمن 1364، به سِمَت مديريت داخلي و در 11 اسفند همين سال، به سِمَت مسئول پرسنلي يگان حفاظت در تيپ 45 جوادلائمه انتصاب يافت.
او در 15/3/1365 به عضويت سپاه در آمد و با تعهدي عميقتر، به حراست از دستاوردهاي انقلاب پرداخت.
سیدکریم كه در كِسوت فرماندهي دسته، خدمات ارزندهاي از خود به يادگار گذاشته بود، در 16/3/1367 به عنوان فرمانده گروهان از گردان مالك، به مناطق عملياتي عزيمت كرد.
و در نهايت، او در 4 تير همین سال(67) در جزيره مجنون به فيض والاي شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نيز با گذشت نُه بهار از تقويم روزگار و طي وداع همسرش «زهرا كاظميان» و يادگارانش «نسا، نرجس و فاطمه»، در گلزار شهداي «عليآباد» بابلسر به خاك سپرده شد.
«شمسعلي بابايي» از همرزم شهيدش، اينچنين ياد ميكند: «باتوجه به حساسيتي كه در بخش آماد جنگ داشت، صداقت و انضباط در كارش بارز بود. او در هماهنگكردن بسيجيان و اعزام آنها به جبهه، نقش بهسزايي داشت و در اين راستا از هيچ كوششي دريغ نميكرد. حتّي چندين بار توسط فرماندهانش مورد تشويق قرار گرفت.»
آقای بابایی در ادامه ميگوید: «كريم در حفظ اموال بيتالمال نيز متعهد بود. وقتي نيروهاي بسيجي و پاسدار اسلحه ميگرفتند و به ميدان تير ميرفتند، موقع برگشت ميبايست سلاح خود را تميز ميكردند، بعد در اختيار ديگر برادران رزمنده قرار ميدادند.»