نام پدر : سید ابراهیم
تاریخ تولد :1344/06/01
تاریخ شهادت : 1361/02/10
محل شهادت : جاده اهواز - خرمشهر

وصیت نامه

1- نخست سخنی دارم با تو ای رهبر مسلمین جهان، ای روح خدا، ای حسین زمان، ای بت‌شکن تاریخ! بدان که ما تا آخرین قطره خون خود از انقلاب اسلامی دفاع خواهیم کرد و اجازه نخواهیم داد که هیچ بیگانه ای به این انقلاب‌مان خیانت کند. همانطور که خود فرموده ای شهادت فیض عظیمی است که فقط نصیب بندگان صالح خداوند می شود، همانطور که امام‌مان حسین (ع) مرگ سرخ را برگزیدند و حاضر نشدند تسلیم زور ظالمان و یزیدیان شوند ... ای مردم مسلمان و همیشه در صحنه ها برای خاک نمی جنگیم، ما برای اسلام عزیز می جنگیم.
2- مردم! آستین ها را بالا بزنید و از جنگ و شهادت در راه خدا نترسید و به امپریالیسم شرق و غرب و اسرائیل کافر بشورید، آنها دارند خون جوانان و پیران ما را می مکند و در عوض در کاخ های سر به فلک کشیده به خوشگذارانی مشغولند، تا کی می خواهید ذلت را تحمل کنید، همیشه معتقد به مکتب انسان ساز اسلام و امید مجروحان جهان باشید.
3- پدر ارجمندم! در راه خدا فرزندان خود را آماده کن، مبادا اگر فرزند در راه الله حرکت کرد و شهید شد غمی در چهره مردانه‌ات بنشیند، شادان باش و بدان که شهادت یکی از اعضای خانواده ات باعث سربلندی و عزت شما در روز قیامت است.
4- سر مزارم ناکام ننویسید، چون به کام خود رسیدم و شربت شهادت نوشیدم و به هدف و آرزویی که داشتم رسیدم.
5- فامیلان و دوستان و آشنایان! به پدر و مادرم تسلیت نگویند، چون کسی که در راه خدا کشته می شود و برای حفظ اسلام و قرآن جان می دهد، تسلیت ندارد.

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی:

1-نام و نام خانوادگی، نام مستعار:

میرعبدالله میرحسینی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

در روستای عزیزک بخش بهنمیر از شهرستان بابلسر به دنیا آمد.

تاریخ صدور شناسنامه 8/2/1348 زمان دقیق تولد شهید در پرونده موجود نیست.

3- نام و شغل پدر:

سیدابراهیم ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

مولود ذاکری، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

7 فرزند ـ شهید اولین فرزند بود.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی:

طبق گفته ی پدر: همیشه در منزل پدربزرگ شهید، در ماه رمضان مراسم برگزار می شد و همین باعث شد فرزندان مذهبی و مقیدی پرورش پیدا کنند و خوردن غذای حلال باعث مذهبی شدن پسرمان شده بود و از نظر مالی هم در حد متوسط به بالا بودند، و سعی می کردند امکانات را تا حد ممکن برای فرزندان فراهم کنند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب،کلاس قرآن،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده):

قبل از اینکه به مدرسه برود سپاه دانش در روستای عزیزک بود و به منزل می آمدند و سواد یاد می دادند.  

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــ

  

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان:

در مدرسه ابتدایی دهخدا روستای عزیزک در بابلسر درس خواند.

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی:

 در روستای آغوزبن شهرستان بابلسر درس خواند.

3- نام مدرسه، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان:

در دبیرستان غفاری رشته تجربی در شهرستان بابل درس خواند.  

4- تحصیلات دانشگاهی، رشته و نام دانشگاه: ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟چه کاری و چه مدت:

 در کار کشاورزی به خانواده کمک می کرد و کارگری هم می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل:

اواخر دوره ی دبیرستان بودند که به جبهه رفته و شهید شدند.

 

پ)سربازی:

1- خدمت سربازی: ـــــــــ

2- یگان اعزام کننده:  ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی: ــــــــــــــ

 

ت) ازدواج:

1-وضعیت تاهل:  

متأهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج:

 منظر روحی، 1360 عقد کرده بودند قرار بود که بعد از اتمام درس هر دوتای آنها عروسی بگیرن که ایشان به جبهه رفت و شهید شد.

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به مادرش در کارهای خانه کمک می کرد. او خیلی به  پدر و مادرش احترام می کرد و همیشه می گفت احترام آنها واجب است. آنها به خاطر دوران نامزدی زیاد با هم نبودند ولی در همان مدت کوتاه علاقه ی شدیدی بین آنها ایجاد شده بود.

 

ث)شغل شهید:

1- شغل رسمی و شغل فرعی: ــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت: ـــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

 

ج) فعالیت های انقلابی:

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند: ــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد، خانواده یا گروه اشاره دارد: ـــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی:

شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها به طوری که یک معلم او که طرفدار شاه بود او را مردود کرده بود.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه:

شرکت در جلسات بسیج، در کتابخانه شرکت داشت، نگهبانی در محل، جمع آوری کمک های مردمی، شرکت در تظاهرات

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت، با بیان اتفاق آورده شود: ـــــــــــــ

 

ح) سوابق جبهه:

1- حضور در جبهه:  

حضور در جبهه داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها، یگان اعزام کننده، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد: ـــــــــــــ

3- مجموع مدت حضور در جبهه: ـــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه:

بسیج

5- دفعات، مکان و نحوه ی مجروح شدن: ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد:

 طبق گفته ی مادرش یکبار از جبهه آمده بود پایش شکسته بود و آنها گچ گرفتند تا خوب شد.

7- مکان، زمان، عملیات و نحوه‌‌ی شهادت:

اهواز (خرمشهر)، 10/2/1361، بیت المقدس، اصابت ترکش به بدن (اصابت غیرمستقیم به چشم)

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری:

22/2/1361، در گلزار شهدای درزیکلا ـ روستای عزیزک بابلسر دفن شدند.

 

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره، ویژگی های شهید (توجه: حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد.)

خاطره تولد، به نقل از پدر شهید:

وقتی او به دنیا آمد گفتند پسر بود، خیلی خوشحال شدیم چون که پدرم فوت کرده بود،گفتم اسم پدرم را می گیرم و اسمش را میرمحمود گرفتیم وقتی از پشت بام منزل افتاد، من گفتم: یا امام زاده عبدالله ... خداوند این بچه را نجات داد و اسمش را میرعبدالله گذاشتیم و او را به بابل امامزاده عبدالله بردم تا دو سال اسمش میرمحمود بود، بعداً میرعبدالله گرفتیم.

ویژگی های شهید از دیدگاه خانواده:

مؤدب و بااخلاق بود، اهل نماز و روزه بود و هیچوقت نمازش ترک نمی شد، خیلی فعال و  معاشرتی بود، رابطه اش با دوستان و آشنایان خیلی خوب بود، انسان صادق، نترس و شجاع بود. دارای روحیه ی خوبی بود، در نماز جماعت و جمعه شرکت می کرد در دعای کمیل و مسجد شرکت می کرد فرد منظم بود.

خاطره سیدمحمد میرحسینی برادر شهید:

یک روزی من مریض شدم با هم در مدرسه بودیم، ایشان در دبیرستان غفاری بابل بودند و من در یک مدرسه دیگر درس می خواندم و من شبش مریض شدم و فردای آن روز به مدرسه رفتم ایشان که به مدرسه خودشان رفته بودند مرخصی گرفتند و به مدرسه من آمدند و از مدیر مدرسه اجازه گرفتند و گفتند ایشان مریض اند و خودشان خجالت می کشند به شما بگویند و مدیر آمد از معلم اجازه گرفت مرا آورد به خانه تا استراحت کنم، آن زمان احساس کردم که به من خیلی علاقه دارد و به عنوان پدر از من سرپرستی می کرد.

خاطره سیدابراهیم میرحسینی، پدر شهید:

برای ازدواج قدمی برداشتیم، برایش مراسم عقد گرفته بودیم، هر دو مشغول به درس بودند، قرار بود درس آنها که تمام شد عروس را بگیریم، بعد از 9 ماه که جنگ شروع شده بود، سال 60 می خواستیم برایش عروسی بگیریم، 4 روز بعد از عید بود عروسی را می خواستیم روز جمعه بگیریم، وسایل های عروسی را خریداری کرده و آماده بودیم که مراسم بگیریم. که امام  اعلام کرد ای جوانان عزیز جبهه به نیرو نیاز دارد او گفت: لبیک یا امام خمینی من باید همین فردا به جبهه اعزام شوم و عروسی مرا در تابستان بگیرید و او اعزام شد و به جبهه رفت و بعد از مدتی شهید شد. 


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد