نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1342/07/01
تاریخ شهادت : 1365/01/08
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*وصیت‌نامه شهید رضا میثمی*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

فَلْيُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً.      سوره نساء آیه74                      

مؤمنان باید در راه خدا با آنانیکه زندگی مادی دنیا را به آخرت گزیده‌اند جهاد کنند و هر کس در جهاد کشته شده یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدی اجر عظیم دهیم.

 

السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیر المومنین السلام علیک یا فاطمة زهرا السلام علیک یا حسن المجتبی

السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یا انصارالحسین و اولاد الحسین واصحاب الحسین السلام علیک یا مولا قائم المنتظر المهدی ازالسلام  علیک یا خمینی روح‌الله السلام علیک یا اصحاب الخمینی.

 

به راستی انسانی که از معرکه مادیت جدا شد و کوله بارش را برداشت و با کاروان حسینی هم صدا شد و با دیگر معشوقان راه حق و حقیقت با خدای معبود خود ملاقات کرد و تمام ارزش‌های دنیا را زیر پا گذاشت این چه موجودی است این چه بنده‌ای از بندگان خاص خدا است که فرشتگان عرش ملکوتی در افسوس هستند این چه مخلوقی است که دنیا برایش همچون قفس تنگ و تاریک است و می‌خواهد عروج کند باید گفت این انسان موجود الهی و این شهید هرگز نمرده است بلکه زنده ابدی است که تا قیام قیامت در نزد پروردگار متعالی و ابدی خود روزی می‌خورند و این نعمت بس بزرگ است که خداوند به بندگان معشوق خود به سنگرنشینان جبهه‌ها به زاهدان شب و شیران روز می‌دهد.

خدایا شکرت که پذیرفته‌ یک بنده ضعیف و ناتوان بود و عاشق تو باشم مولای من شکرت که توفیق این را به من دادی تا به درگاه پرفیض تو با جامه‌ای خونین و پیراهن سبز مقدس سپاه پرواز کنم .

خدایا دوست دارم همچون علی اکبر و ابوالفضل ‌العباس تکه‌ تکه شوم تا در قیامت مقابل اباعبدالله الحسین(ع) شرمنده نباشم.

بله برادرم من به عنوان یک پاسدار کوچک اسلام برای یاری بخشیدن به انقلاب کبیر اسلامی به رهبری پیامبر گونه امام امت شتافتم تا بگویم که اماما با یک فرمان تو تا کربلا و از آنجا تا قدس پیش خواهیم شتافت و جهان را زیر ولایت تو خواهیم نمود .

برادران و خواهران من نمی‌خواهم به شما وصیت کنم چون لایق آن نیستم  و به شما ملت غیور و شهیدپرور وصیتی کنم شما بهتر از من می‌دانید شما آگاه‌تر از بنده هستید یک سفارش دارم و آن یک این است که؛ اگر می‌خواهید در تمام عمرتان پیروز و سربلند باشید یک لحظه دست از امام عزیز نکشید دامان او را بگیرید تا فردا در جنت روید قرآن را بخوانید، تقوا پیشه کنید، صبور و مقاوم باشید .

در دعاهای کمیل و توسل شرکت نمایید و خودتان هم زیاد دعا کنید که ما هرچه داریم از این دعاها است. نمازهای جماعت بخصوص نماز جمعه را فراموش نکنید که دشمن از این اجتماعات بزرگ وحشت دارد هر چند یک عده نادان با ائمه مخالفند هوشیار باشید اینها با امام جمعه شهر مخالف نیستند اینها با اسلام و امام مخالفند اینها در خطی هستند که مأموریت دارند این اجتماعات بزرگ الهی سیاسی و مذهبی را به هم بزنند و وحدت بین مردم و روحانیت اصیل در خط امام را بشکنند.

مردم اینها همان طلحه و زبیرها هستند که با قدرت‌طلبی و مقام طلبی و فرصت طلبی خودشان می‌خواهند معنویت را از شما بگیرند اینها همان مسلمان نماهای آمریکایی هستند که از این انقلاب ضربه خورده‌اند و اینک می‌خواهد حزب‌ الله را از صحنه بیرون کنند کور خواندند و مردم قدر این مظلومان شهید و شهیدان جبهه یعنی حزب‌الله را بدانید چون مکتب خانه اش جبهه و معلمش سالار شهیدان حسین(ع) میباشد.

مسئله دیگر در رابطه آنهاییکه دم چهار راهها و توی خیابان‌ها و دم کوچه‌ها پرسه می‌زنند و چشم به ناموس مردم دوخته‌اند؛ ای آشغالهای که با پوشیدن لباس کذایی و فرنگی و با اصلاح کردن سر خودتان به مدل اروپایی می‌خواهید فرهنگ بیگانه غرب را در ایران پیاده کنید. این را بدانید اینجا اروپا و آمریکا و انگلستان نیست. مثل اینکه اشتباه گرفتید اگر این جوانان حزب‌الله را نمی‌بینید که در جبهه‌ها حماسه می‌آفرینند و خون می‌دهند تا ناموس ما شرف ما پایمال نشود خجالت نمی‌کشید برای یک لحظه هم شده به دامان اسلام برگردید چشم چرانی و هوس‌رانی و خوش‌گذرانی را کنار بگذارید اگر نمی‌خواهید قبول کنید همین حزب‌الله یقه شما کثافت‌ها را می‌گیرند و چنان به زمین می‌زنند که راه رفتن را فراموش کنید.

مسئله دیگر جنگ است مردان جنگی را در رأس مسائل قرار دهید و به جبهه‌ها کمک کنید و خودتان جبهه بیایید که این بالاترین درجه یک انسان مسلمان است هرچند یک عده غافل و نادان جنگیدن را قبول ندارند، باید به آنها گفت ایران خودمان را کار نداریم دیگر  این همه ظلم و فجایع و بیدادگری را نمی بینید مگر نمی شنوید میلیونها نفر در آفریقا و آسیا و دیگر نقاط جهان از گرسنگی می‌میرند! تا کی صبر کنیم که اسرائیل مردم بی‌دفاع لبنانی را قتل عام کنند! تا کی صبر کنیم که  شوروی مردم مسلمان مظلوم افغانی را به خاک و خون بکشد! تا کی تحمل کنیم که آمریکا بر تمام امت اسلامی خاورمیانه و جهان اربابی و آقایی کند و دژبان حرمین شریفین باشد! آن وقت ما بنشینیم و ادعا کنیم که مسلمانیم مگر قرآن نگفته است (و قاتلو هم حتی لاتکون فتنه) بکشید کسانی را که در روی زمین فتنه می‌کنند ، و ما همین‌ طور بنشینیم و نگاه کنیم.

خیر امروز ایستادن است امروز روز انتقام و خفه کردن قلدران و مستکبران است امروز روزی است که کیان مسلمین در خطر است باید برخیزیم و بساط ظلم را برچینیم و با خون خود به یکایک مسلمین خدمت کنیم تا دین مبین اسلام را در تمامی گیتی گسترش دهیم و هدف ما خدا باشد و بس.

پدر و مادر مهربان! دستم عاجز مانده است که درباره شما چیزی بنویسم چون همه سختی‌ها و زحمات شب و روز شما را در زندگی‌ دیده ام خجالت می‌کشم که به شما سفارش  کنم  من خودم را مدیون شما می‌دانم و خاک پای شما را می‌بوسم و تا قیام قیامت در مقابل شما متواضع و شرمسارم که نتوانستم دین خودم را نسبت به شما ادا کنم تا در آینده عصای دست شما و پشتوانه گرمی برای شما باشم مرا حلال کنید.

پدر و مادر! شما در آخر پیش خداوند و ائمه معصومین(ع) محشور هستید چون تنها چیزی را از دست داده اید که نمی‌توانید پس بگیرید ولی با همه این گرفتاری استوار و سربلند باشید و در تشییع جنازه ام به هر وضعی که شده است حاضر شوید تا منافقین  نگویند که اینها نسبت به پدر و مادری بی اعتنا بوده اند .

پدر و مادرم!  صبر و مقاومت و استواری را پیشه کنید که این بهترین دلگرمی برای شما می‌باشد و خداوند هم صابران را دوست می‌دارد.

پدر و مادرم! فرزندانم را خوب تربیت کنید و مواظب خانواده‌ام باشید و اگر از این فرزند کوچک خودتان هر بدی دیده اید ببخشید و حلالم کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است.

خواهرانم! تنها سفارشی که من به شما دارم یعنی به تمام مادران و خواهران این است که حجاب اسلامی را رعایت کنید و عفت و پاک‌دامنی و تقوا را پیشه خود سازید. در اجتماعات سیاسی عبادی معنوی شرکت کنید که این بالاترین درجه زن مسلمان است. قرآن بخوانید مقلد امام باشید.

خواهرانم! فرزندانتان را خوب تربیت کنید که در آینده مفید و مقید برای این جامعه اسلامی باشند.

خواهرانم! مبادا فرزندان یتیم مرا فراموش کنید چون که از این به بعد شما زینب هستید که یتیمان امام حسین(ع) را نگهداری می‌کنید. و هر وقت می‌خواهید مرا به یاد بیاورید دست بچه‌هایتان را بگیرید و بر سر مزار من بیایید و با یک فاتحه روح مرا شاد و  قلوب خودتان را آرام کنید.

خواهرانم! دوست دارم بگویید مانند زینب سلام‌الله علیه کوله‌بار سنگین برادرم را به دوش می‌کشم و به مستکبران عالم میفهمانیم ما مانند اسیران کربلا سختی‌ها و رنج و مشقت ها را می‌بینیم و آنها را مانند لباس بر تن میکنیم، اما  نمی گذاریم خون برادرم به هدر رود. اگر هر بدی از من سر زده است به بزرگیتان مرا ببخشید.

همسرم! خوشحال باش که شوهرت شهید شده است به همه تبریک بگو.

همسرم! همچون کوه استوار و مقاوم بمان تا دیگران از شما روحیه بگیرند. چنان که امروز روز سختی و رنج و مشقت است. امروز روزی است که باید مردها در سنگر عشق جبهه جنگ ندای بی‌کسی سرور شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) را لبیک بگویند و در راه هدف مقدسشان بجنگند؛ بکشند، کشته شوند.

 

ای همسران شهدا !

یتیمان پدر از دست داده و پدر ندیده را در دامن پاک اسلام بپرورانید و بفرستید فنون نظامی را یاد بگیرند که همین یتیمان مظلوم هستند آینده این انقلاب را حفظ می‌کنند. مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانیم جواب زینب کبری(س) را بدهید که چقدر در صحرای کربلا رنج و مشقت کشید.

‌ای آن کسانی که نمی‌خواهید به جبهه بروید! ای آن کسانی که پسرتان را به جبهه نمی‌فرستید!

بدانید؛ خانواده شهدا هستند دردها و رنج‌های این جامعه اسلامی را تحمل می‌کنند و یتیمانشان را به جبهه می‌فرستند و این انقلاب اسلامی را یاری می‌کنند شما هم از ثمره‌اش بهره‌مند شوید و همین‌طور دنبال چشم چرانی و هوسرانی و شکم پرستی و راحت‌ طلبی بروید و هی قور و پور بزنید و بگویید به درک شهید شده است نمی‌خواست جبهه برود.

بدانید که فردای قیامت در محضر خداوند یکتا جواب خون این شهدا را نمی‌توانید بدهید که چقدر عذاب خداوند سخت و دردناک است.

همسرم! فرزندانم محمد و مهدی را خوب‌ تربیت کن و بفرست مدرسه درسشان را بخوانند تا در آینده فرد مفید و با تقوا و متدین برای این جامعه اسلامی فداکاری و کار و کوشش کنند و یک مهره مؤثر برای اسلام بمانند.

همسرم! اگر برای شما زحمت نمی‌شود غروب هر جمعه بر تن بچه‌هایم لباس نو بپوش سر آنها را شانه کن و به دست آنها یک بسته شیرینی بده و هر دو را بیاور بر بالای سر من بنشان تا هر کس که می‌آید با برداشتن یک شیرینی و ادای فاتحه روح مرا شاد کند و به یاد فرزندان بی‌سرپناه و یتیمم حسین(ع) گریه کنند.

و آینده زندگی هم دست توست.

 

در خاتمه آنانی که پیرو امام عزیز نیستند و به ولایت اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه‌ام حاضر نشوند باشد که خون شهدا آنها را متحول سازد و به حقانیت این انقلاب پی ببرند.

به تمام دوستان و آشنایان و فامیلها بگویید هر بدی از من سر زده است به بزرگیشان مرا حلال کنند.

بر روی جنازه‌ام حجت ‌الاسلام‌ و المسلمین سید مظلوم شهر حاج سید صابر جباری امام جمعه محترم نماز بخواند و سخنرانی کند. و در مراسم سوم من برادر قربانی فرماندار سابق بهشهر سخنرانی ایراد نماید و در مراسم هفتم اگر برای حاج ‌آقای جباری وقت است سخنرانی نمایند و در مراسم چهلم من حاج آقای ابراهیمی سخنرانی کنند و مرا در تکیه آسابسر حتماً دفن نمایید و راضی نیستم جای دیگر دفنم کنید .

والسلام

( -65/1 رضا میثمی)

(خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار)

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید رضا میثمی «عِوَضي كوهستاني»*

 

نام پدر: محمد

در اول مهر 1342 در روستاي «آسیاب سر» از توابع «قره‌طغان» بهشهر متولد شد.

پدرش «محمد»، كشاورز بود و مادرش «حليمه»، بانویی صبور و خانه‌دار.

«رضا» بعد از طی دوره راهنمايي در  مدرسه «اميركبير» زادگاهش، تا دوّم دبيرستان ادامه تحصيل داد.

در بیان خلق‌وخوی او، باید گفت که نسبت به والدین، مودب و مهربان بود. با دیگران نیز با گشاده‌روئی و ملاطفت رفتار می‌کرد و در رفع مشکلات‌شان می‌کوشید.

هم­زمان با وقوع انقلاب، به جمع مردم در راهپيمائي­ها پیوست و هم‌صدا با آنان، ندای آزادی سر داد.

با تشکیل بسیج، رضا در پایگاه مقاومت «آسیاب‌سر» در بهشهر، مشغول نگهبانی و آموزش بسیجیان شد. «محمدزمان کرمی» از دوستش این‌گونه می‌گوید: «وقتی در جمع دوستان پایگاه بودیم،آخر شب نمی‌گفت که آقا من دیگر خسته شدم و می‌خواهم بروم بخوابم، می‌گفت: اگر اجازه بدهید، مرخص شوم! من به او مشکوک شده بودم که  هر شب سر ساعت کجا می‌رود و تا بخواهد صبح شود، بر می‌گردد! از «ابوالحسن جمشیدی» پرسیدم: تو نمی‌دانی رضا شب‌ها کجا می‌رود؟ گفت: نه! از این‌رو، یک شب من به اتفاق ابوالحسن، او را تعقیب کردیم. وقتی متوجه این موضوع شد، با ناراحتی گفت: اگر تنها بودی، اشکال نداشت؛ چرا یکی دیگر را پشت سرت راه انداختی؟ بعد از او خواستم که نماز شب را به من هم یاد بدهد. من و رضا از آن روز به بعد با هم در تکیه‌محل نماز شب می‌خواندیم. به یکدیگر هم قول داده بودیم که هر کدام خواب ماند، دیگری را بیدار کند. او آن روزها با گریه‌هایش، حال و هوای دیگری داشت.» 

رضا در 7 اردیبهشت 1360 به عنوان تک‌تیرانداز، راهی چناره در غرب کشور شد.

با ورود به سپاه در سال 1361، در بخش انتظامات در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بهشهر به ادای تکلیف پرداخت.

او در همین سال 1361 نیز، در عملیات بیت‌المقدس حضور یافت.

در سال 1362، رهسپار عملیات والفجر 6 شد.

وی در سال 1363 سمت مربی‌گری تاکتیک در واحد آموزش قرارگاه قدس را به عهده گرفت.

او علاوه بر آن، در واحد طرح و عملیات نیز خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

به اذعان مادرش، «هفت روز مانده به ماه مبارك رمضان، يك كيسه شالي به او دادم و گفتم: ببر شالي‌كوبي. آن زمان برنج زياد نبود. وقتي غروب برگشت، ديدم داخل فُرغون خالي است. گفتم: پس برنج كو؟ گفت: مادر! برنج را به دايي فرض‌علي دادم تا براي رزمندگان بفروشد. آن­ها واجب­تر هستند.»

و سرانجام، رضا در 65/1/8 در فاو به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز شش روز بعد، با وداع همسرش «جیران افشاری» و یادگارانش «محمدعلی و مهدی»، در گلزار شهداي تكيه آسياب­سر به خاك سپرده شد. 

آقای کرمی در ادامه، خاطره‌ای دیگر نقل می‌کند: «در عملیات والفجر 8، شماره پلاک رضا و شهید داداشی اشتباه شده بود. به همین دلیل، جنازه شهید داداشی را در محل‌مان دفن کردند. تا این‌که من و رضا در اهواز بودیم که «اکبر عقیلی» برای‌مان زنگ زد و موضوع را توضیح داد. شبی که می‌خواستند شهید داداشی را نبش قبر کنند، ما از اهواز برگشتیم. کنار جاده محل که رسیدیم، دیدیم پارچه ترحیم را برای رضا زده بودند. با دیدن این صحنه، من و رضا خندیدیم. وقتی جنازه شهید داداشی را در آمبولانس گذاشتند، من دور آن قبر، خطی کشیدم. گفت: چرا این کار را کردی؟ گفتم: این‌جا جای من است. دستی به سرم کشید و گفت: دلم برایت می‌سوزد! پرسیدم: چرا؟ جواب داد: این‌جا حق من است. بعد از شهادتش، او را در همان‌جا دفن کردند.»