شهید «سید مجتبی موسوی»
نام پدر: سیدرضا
در آغازین روزهای نوروز سال 1332 در روستای «تاکام» متولد شد. ایّام طفولیتش در دامان پر مهر «سیدرضا و سیده ساره» سپری شد.
«سید مجتبی» که در اوان خردسالی، همراه پدر و مادر به زیارت مرقد امام حسین(ع) مشرف شده بود، از همان روزها روح و جانش به حبّ اهل بیت صیقل خورد و اُلفتی دیگرگونه با نام اباعبدالله داشت.
دوره ابتدائی مجتبی در دبستان روستا گذشت. هشت سالگیاش که از راه رسید، دست تقدیر، دنیای کودکانهاش را با فقدان پدر ناآرام کرد. با اتمام دوره ابتدائی، بنا به وصیت پدر، وارد حوزه علمیه شد و بعد از سه سال تحصیل علوم دینی در مدرسه «مصطفیخان» ساری، به حوزه علمیه قم رفت و مدتی بعد نیز، مُلبّس به جامه روحانیت شد.
در سنّ 24 سالگی، با بانوئی متدیّن به نام «سیده نرجس موسوی تاکامی» پیمان ازدواج بست که «روحالله، زهرا و فتحنا» ثمره این زندگی مشترک هستند.
در بیان خلقیات سیدمجتبی، همبن بس که در وارستگی و صداقت، شهره بود و هر موقعیتی را برای صلهرحم مغتنم میشمرد. علاوه بر آن، در کمک به دیگران از هیچگونه اهتمامی دریغ نمیورزید.
او در آغازین روزهای انقلاب، حضور چشمگیری در فعالیتهای مذهبی ـ سیاسی داشت. در جلسات درس و بحث علمایی، چون آیتالله جوادی آملی و آیتالله حسنزاده آملی شرکت میکرد و از این طریق، اعلامیهها و نوارهای امام را بهدست میآورد و به تکثیر و توزیع آن میپرداخت.
شرکت در تظاهرات ضد رژیم، از دیگر فعالیتهای این مبارز بابصیرت انقلابی بود.
بعد از آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه رهسپار میادین نبرد شد. او علاوه بر این، در عملیاتهای جنگل آمل نیز حضور داشت.
او همواره در سخنرانیها و مراسمهای مذهبی و فرهنگی، جهت تقویت نظام اسلامی و روحیه ایثار و شهادت کوشش میکرد.
سید مجتبی در 13 آبان 1361 به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و در سال 1362، بهصورت داوطلبانه از طریق سپاه به جبهه اعزام شد که ابتدا به عنوان فرمانده گروهان و سپس، معاون گردان در عملیات والفجر 4 در مریوان شرکت کرد. اگرچه، در مرحله اول این عملیات از ناحیه پا مجروح شد.
بابایی ـ فرمانده گردان ـ به او گفت که برگردد؛ اما مجتبی قبول نکرد و با همان وضعیت به نبرد ادامه داد.
در نهایت، در اول آبان 1362 جامه شهادت به تن پوشید و در مریوان، به خیل همسنگران شهیدش پیوست. پیکر مطهر این غیورمرد مازندرانی، پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای تاکام به خاک سپرده شد.