نام پدر : رمضان
تاریخ تولد :1339/07/09
تاریخ شهادت : 1362/06/15
محل شهادت : سقز

زندگی نامه

                             *زندگی نامه شهيد سید اَمان‌الله موسوي*

 

 

نام پدر: رمضان

«رمضان و زهرا» در پاييز 1339، چشم به راه نوزادي بودند که «اَمان‌الله» نام گرفت. زوج زحمتكش و فداكاري كه با پيشه كشاورزي، روزگار مي‌گذراندند.

سال‌هاي تحصيلي ابتدائی اَمان‌الله، در زادگاهش روستاي «شهركتي» سپري شد. سپس، به مدرسه راهنمائي «خانزاد» آمل راه يافت؛ اما به دليل مشكلات اقتصادي آن روزها، در پايه سوم اين مقطع به ترك تحصيل روي آورد.

انقلاب كه به اوج رسيد، همگام با مردم، به صفوف تظاهرات‌كنندگان ضدّ طاغوت پيوست و فرياد تظلّم سر داد.

خواهرش «خدیجه» می‌گوید: «خیلی دلم می‌خواست در راهپیمائی شرکت کنم؛ اما مادرم مخالف بود و می‌گفت: شما زن هستید و نمی‌توانید زمان درگیری، هم‌پای مردان، از خود دفاع کرده یا فرار کنید. امان‌الله با مادرم مخالف بود؛ می‌گفت: زن‌ها هم در جامعه حقی دارند و باید در صحنه باشند. برای همین، امان‌الله، من و خواهرم را با خودش به راهپیمایی می‌برد.»

خواهرش «کبری» می‌گوید: «همیشه به ما می‌گفت: در انتخاب دوست دقت کنید. با کسی دوست شوید که در کارها، راهنمای شما باشد؛ از او درس بگیرید. اگر نمی‌توانید در جهاد شرکت کنید، می‌توانید با کسب علم و حفظ حجاب در برابر دشمن تا دندان مسلح بایستید. او بچه‌های کوچک‌تر را جمع می‌کرد و می‌گفت: در زمان جنگ، سلاح شما قلم‌تان است. یک‌بار در مورد کیفیت عذاب در آخرت پرسیدم. در جواب گفت: هر وقت در خواب، خواب وحشتناکی می‌بینی، می‌ترسی؛ به سر و صورت می‌زنی و سریع بیدار می‌شوی؛ اما اگر خواب خوبی ببینی، دلت می‌خواهد این خواب همچنان ادامه داشته باشد. قیامت همین‌طور است. باید مراقب اعمالت در این دنیا باشی.»

«كبري» در ادامه از برادرش اين‌گونه ياد مي‌كند: «مادرم به او مي‌گفت: اَمان‌الله! چرا براي خودت پيراهن نمي‌خري؟ مي‌گفت: مادر! افرادي هستند كه يك پيراهن هم ندارند. من همين را مي‌شويَم و مي‌پوشم.»  

اَمان‌الله در 10/6/1360، جامه پاسداري را به تن كرد و در سپاه كردستان مشغول به خدمت شد. او در همين سال که عازم جبهه‌هاي جنگ شده بود، مجروح گشت.

شهادت، بزرگ‌ترين آرزويش بود. آن‌گونه كه در آخرين ديدار، به مادرش مي‌گويد: «از شما تقاضا دارم كه بعد از شهادتم، زينب‌وار رفتار نماييد و گريه نكنيد.»

و سرانجام، امان‌الله در 15/6/1362، طي عمليات والفجر 4 در منطقه سقّز كردستان، به فيض عظيم شهادت نائل آمد و با بدرقه اهالي آمل، در گلستان شهداي زادگاهش به خاك آرميد. 


وصیت نامه

                            *وصيت­نامه شهيد سيد امان­الله موسوي*

 

فرزند رمضان

                                                     بسم الله الرحمن الرحيم

الَّذينَ آمَنوا و هاجَروا وَ جاهَدوا في سَبيلِ­الله بِاموالُهُم وَ أَنْفَسُهُم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَاللهَ وَ اولئِكَ هُمَ الفائِزون

آنان كه ايمان آوردند و از وطن خود هجرت كردند و در راه خدا با مال و جان­شان جهاد كردند آن­ها را نزد خداوند مقام بلندي است بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.

ابتدا سپاس بايد گفت به پروردگار متعال كه مرا به شغل كه خدمت­گذاري به مردم  و اسلام است و منّت نهاده و رحمت خداوند بر پيامران و فرستادگان او كه در راه خدا به ما نشان داد.

سپاس به خدايي كه مرا از خاك خلق كرده و به خاك برمي­گرداند. سلام بر سرور شهيدان كه بر من درس شهادت آموخت و براي من الگویي شد تا چگونه تفنگم را بر دوشم بگيرم. تفنگم را بياوريد تا سينه دشمن را سوراخ كنم كه ديگر تحمل آن­ همه نامردي­شان را ندارم. آخر مگر اين ملت آزادي­خواه و خداپرست و باايمان چه كرده است كه اين چنين ناجوان مردانه برايشان بسيج گشته­اند؟ آخر مگر در اين دنيا استقلال، آزادي و مسلمان بودن جرم است كه اين چنين ملت مسلمان را به محاصره اقتصادي و نظامي مي­كشند.

اي برادران عزيزم! بيایيد كمي خودتان فكر كنيد و به حرف­هاي پوچ اين ملحدان و از خدا بي­خبران گوش ندهيد و بدانيد كه از اسلام به اسلام ضربه مي­زنند. هميشه به فرمان رهبر كبير و عزيزمان حضرت امام خميني گوش فرا دهيد تا إن­شاالله در آينده به پيروزي نهايي برسيم و پرچم لااله­الاالله در كشورهاي ستم ديده را برافراشته نمایيم تا مسلمانان و مستضعفان را از اين دوران نجات يابند.

سلام من به شما پدر و مادر گرامي­ام. اي پدر گرامي! چون اسماعيل در راه خدا قرباني دهي و اما مادر گرامي­ام اميدوارم كه شيري را كه به من دادي حلالم كني. مي­دانم كه حلال كردي از آن موقعي كه به من روحيه و دلداري مي­دادي كه آري بايد رفت به جبهه تا اسلام و ناموس مسلمانان حفظ بماند و همچون زينب، شجاعانه اسيري و از دست دادن عزيزان­اش استقامت كني شما بايد الگوي خواهران و برادران باشيد و با كمترين گريه­تان مرا ياري كنيد اگر مي­خواهيد گريه كنيد در اتاق خلوت تا دشمنانم شاد و رهروان راه شهدا ناراحت و دلسرد نشوند.

پدر و مادر و برادرم! از شما خواهش دارم در آخرين لحظات عمرم در تشيع جنازه­ام پيش­رو يعني با روحيه عالي و خوب در صف اول بهتر تابوت را بر دوش بگيريد كه آري تا زنده­ايم در راه شهدا و قرآن از پاي نخواهيم نشست و اي خواهران­ام شما نيز همچون زينب راه برادران حسين (ع) را ادامه داد، مي­خواهم راهم را ادامه داده و به ياري رهبرمان بشتابيد. اي برادران­ام از شما مي­خواهم شجاعانه اسلحه به زمين افتاده مرا بگيريد و جواب ياوه گويان و ظالمان را بدهيد. إن­شاالله

يك پيام به امت شهيد پرور ايران دارم و از همه شما مي­خواهم پشت امام خميني، فرشته روي زمين را خالي نگذاريد و او را هيچ وقت تنها نگذاريد. اگر خون نهضت به پايان نرسد خون­مان گريبان­گير شما است.

به فرموده آيت­الله غفاري «هر كس امام را تنها بگذارد به عذاب سختي دچار مي­شود» و راست مي­گفت اين روحاني. نعمت بزرگ اسلام بزرگ همچنان كه مي­بينيم از تمام فاميلان و دوستان و آشنايان­ام و حزب­الله حلاليت مي­طلبم و چگونه نتوانستم در عمر كوتاهم شما را از خود راضي كنم و در ضمن شب­هاي جمعه ما را از ياد نبريد باز هم در آخرين لحظه عمرم مي­گويم و مي­خواهم شما فاميلان و دوستان و خانوده­ام امام را تنها نگذاريد و به او ياوران مخلص و مؤمن به اسلام و انقلاب ياري و همكاري كنيد و قدر اين نعمت بزرگ الهي و روحانيون را بدانيد چه قدر شيرين است شهادت.

به اميد پيروزي نهایي تمامي مستضعفان و محرومان جهان به رهبري زعيم عالي­قدر امام خميني و به اميد شكست و نابودي امپرياليسم شرق و غرب. برقرار باد پرچم خونين اسلام! طولاني باد عصر بابركت امام! و پيروز باد ملت شهيد پرور ايران!

حزب فقط حزب­الله، رهبر فقط روح­الله، خط فقط خط امام، بقيه خط دشمن امام. سلام و خداحافظ همه شما.

                                                                                                            سيد امان­الله موسوي

                                                                                               والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته