نام پدر : محسن
تاریخ تولد :1334/02/11
تاریخ شهادت : 1360/05/02
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید غلامعلی مهرپرور*

 

به شما توصیه می کنم فرمانبردار محض ولایت فقیه باشید و از روحانیت متعهد پیروی کنید. با کسانی که با این انقلاب به مخالفت بر می خیزند مبارزه کنید چرا که آنان مخالف دین هستند و تا جایی که در توان دارید برای حفظ این انقلاب کوشا باشید. دفاع از مملکت و ناموس خود را مثل نماز و روزه واجب بدانید. همیشه در کارهایتان به خدا توکل کنید.قرآن بخوانید و به آن عمل کنید. به والدین خود احترام بگذارید و به آنها نیکی کنید. 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

غلامعلی مهرپرور

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

11/2/1334 بالا لاریجان ـ روستای نوا ـ آمل

3- نام و شغل پدر :

محسن ـ کارگر

4- نام و شغل مادر:

زینب عاشقیان ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

7فرزند ـ فرزند دوم بودند .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدندو در کنار پدر و مادر مسائل دینی و مذهبی را آموخت .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــــــــ

 

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان روستای نوا آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کشاورزی و کارگری

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوره راهنمایی ترک تحصیل کرد و به سرکار فتند .

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد.

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

مشهد

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

صدیقه عاشقیان

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همه ی افراد خانواده بسیار صمیمی و مهربان بودند و هر وقت از تهران می آمد برای اعضای خانواده هدیه می گرفت و به همسر خود بسیار علاقمند بودند .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کارمند

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

بانک صادرات تهران

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در تظاهرات شرکت می کرد .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو کتابخانه و در سپاه فعالیت فرهنگی می کردند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

15/8/59 الی 2/5/60 سپاه آمل ـ لشکر 25 کربلا ـ مریوان

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

9ماه

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

2/5/60  مریوان ـ اصابت ترکش به دست و صورت

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

گلزار شهدای روستای نوا ـ آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

محترم- خواهر شهید ـ زمان خدا حافظی که می خواست به جبهه برود آمد منزل ما خداحافظی کرد و  گفتند شما باشید من که آمدم با هم می رویم نوا که ایشان رفت . 21 ماه رمضان شهید شد .

همسر شهید : ایشان پسر عمه من بودند زمان خواستگاری من 16 سال و ایشان 24 سال سن داشتند که با هم ازدواج کردیم . ایشان می گفت:« من از قبل سربازی دوستت تان داشتم» و همیشه مهربان بود . من با ایشان 15 ماه زندگی کردم .

حسین عاشقان- دایی شهید : زمانی که ایشان می خواستند به جبهه بروند به ایشان گفتم نروید  با او صحبت کردم اما ایشان به من گفت:« شما نمی دانید آن جا چه خبر است اگر بیایید ببینید مانع رفتن نمی شوید  عراقی ها دارند مردم را می کشند و ناموس ما را می برند  اگر این صحنه ها راببینید مانع نمی شوید  .» می گفت یک روز ما سرپل بودیم  نمی دانم مربوط به کدام شهر بود  می گفت ما این طرف و عراقی ها آن طرف پل بودند که یک خانم ایرانی آن طرف مانده بود و کمک می خواست و من رفتم او را نجات دادم همرزمانم می گفتند نرو خطر دارد اما من رفتم و به حرف آن ها گوش نکردم و آن خانم را نجات دادند .

زن دائی شهید- شوکت وارزانی : روزی که می خواست به جبهه برود آمد به خانه ی ما من آش پخته بودم   به او گفتم بیا آش بخور آمد آش خورد گفتم می خواهی به جبهه بروی گفت:« نه می خواهم بروم سرکار» خیلی خوشحال و خندان بود. بالا رفت، با دخترم که نامزدش بود رفت خداحافظی کرد هنگامی که دخترم پایین آمد دیدم چشمانش قرمز بودم گفتم چه شده گفت  علی رفت به جبهه و به شما چیزی نگفت . 40 روز بعد خبر شهادتش را آوردند .


زندگی نامه

اسکن زندگینامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد