*زندگی نامه شهید فيضالله مهربان اجائي*
نام پدر: قدرتالله
هر كس در زندگي خود وظايفي دارد. اگر اين وظايف با صداقت، عشق و ايمان انجام گيرد، همه به آن رشدي كه ميخواهند، ميرسند. هرگز نبايد فراموش كنيم که هر فكري كه داريم، هر كلامي كه بر زبان ميآوريم، هر عملي كه مرتكب ميشويم و هر احساسي كه در ما بيدار ميشود، همگی در حافظه طبيعت ثبت ميگردد. ما ميتوانيم اطرافيانمان يا خودمان را فريب بدهيم، امّا هرگز نميتوانيم طبيعت را بفريبيم. «گوشهاي از گلگفتههای فیضالله به خانوادهاش»
در 28 اسفند 1345 در «اُجابندان» قائمشهر متولد شد. وقتي صداي گريه نوزاد تازهرسیده «قدرتالله و حلیمه» در فضای خانه پیچید، بارقههاي اميد در چشمشان درخشيدن گرفت. از اینرو، پدر كه مداح اهل بيت(ع) بود، سجده شكر به جا آورد. شايد ميدانست اين پسر، بعدها مردي خواهد شد از تبار نور.
پنج بهار از زندگي«فيضالله»ميگذشت كه والدینش به دليل مشكلات مالي، از قائمشهر به بابل مهاجرت كردند تا بتوانند كاري دست و پا كرده،از عهده مخارج زندگي بربيايند.
تحصیلات فیضالله به پایه سوم راهنمایی در مدرسه «ناصر مقدم» بابل ختم میشود. او سپس، در مغازه تعميرات راديو و تلويزيون مشغول به كار شد تا کمکحال خانوادهاش باشد.
پدرش ميگويد: «داراي روحيه ايثار و فداكاري بود. صبور در برابر مشكلات، و قدردان زحمات پدر و مادر. نسبت به وعدههايي كه ميداد، وفادار بود. حق و حقوق ديگران را هم رعايت ميكرد.»
او به دلیل تربیت دینی والدین، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره سعی در کسب کمال معنوی و فضایل انسانی داشت.
در بیان خلقوخوی این فرزند نیکسیرت، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعتپذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز در نهایت گشادهرویی و ملاطفت رفتار میکرد و نزدشان از محبوبیتی خاص بهرهمند بود.
فیضالله هيچگاه حكومت طاغوت را به رسميت نشناخت. از اینرو، در دوران انقلاب با شركت در تظاهرات و پخش اعلاميه، با رژيم ستمشاهي مبارزه ميكرد.
با پیروزی قیام سال 1357، به عنوان یکی از بانیان بسیج محله «اسلامآباد شرق» در بابل، به عنوان فرمانده پایگاه، فعالیتهایش را در قالب برگزاری مراسم و محافل دینی،تر غیب جوانان به حضور در این نهاد و انجام اقدامات تبلیغی ـ فرهنگی از سر گرفت.
ناگفته نماند که او در تشکیل انجمن اسلامی این محله و تغییر نام آن از حسنآباد به اسلامآباد نیز، نقش درخور توجهی داشت.
هنوز مدتي از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود كه ائتلاف قدرتهاي استكباري براي خاموش كردن شعلههاي ايمان مردم، جنگي را به ملت ايران تحميل كرد. از اینرو،جوششي از غيرت و ايثار در روح و جان فيضالله ايجاد شد؛ چراکه «هَل مِن ناصر» رهبر را شنيد و دل از خانه و كاشانه برداشت و به جمع رزمندگان در مناطق نبرد پيوست. او دفاع مقدس را دفاع از آرمانها و ارزشهای انقلاب و عزت کشور میدانست. از اینرو، سعی میکرد بیشتر در جبهه حضور داشته باشد.
فیضالله در سال 1360 در کسوت تکتیرانداز، راهی گیلانغرب شد.
در سال 1361 نیز با حضور در ارومیه، طی انجام ماموریت آسیب دید و به بیمارستان انتقال یافت.
همزمان با آغاز دوره پاسداری در اسفند 1362، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه سوادکوه به ادای تکلیف پرداخت.
در سال 1363 به عنوان نیروی عملیاتی، به جبهه مریوان عزیمت کرد.
سال 1264 نیز با انتصاب به سمت مربی آموزش، در سپاه سوادکوه به تربیت نیروهای بسیجی همت گماشت.
معاونت گروهان،فرماندهی قله و دسته، از دیگر خدمات فیضالله در طول مدت حضورش در جنگ تحمیلی به شمار میرود.
جمعآوری کمکهای مردمی و دلجوئی از بازماندگان شهدا، از جمله فعالیتهای او در جبهه فرهنگی محسوب میشود.
و سرانجام، او در 4/10/65 طی عملیات کربلای 4 به جمع یاران سفرکردهاش پیوست. پيكر پاكش نیز هشت سال بعد، در جزیره امالرصاص، تفحص گشت و سپس، با وداع همسرش «املیلا فلاحپور» و تنها یادگارش «زهرا» در گلزار شهداي آرامگاه «معتمدي» بابل به خاك سپرده شد.