نام پدر : قدرت اله
تاریخ تولد :1344/12/28
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

*وصیت‌نامه شهید فیض الله مهربان*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ. وَلْيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ. الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ». (آل عمران/ آیه 165 الی 168)

آنچه در روز احد هنگام مقابله در صف جنگ به شما رسید به قضای خدا و مشیت نافذ او بود تا آنکه بیازماید اهل ایمان را. تا معلوم شود که ثابت قدم در ایمانست و تا نیز معلوم شود حال آنانکه در دین، نفاق و دورویی کردند و چون به آن‌ها گفته شد بیائید در راه خدا جهاد و یا دفاع کنید عذر آوردند که اگر ما به فنون جنگی دانا بودیم از شما تبعیت و به جنگ می‌آمدیم، اینان با آنکه دعوی مسلمانی دارند به کفر نزدیک‌ترند تا با ایمان، به زبان چیزی اظهار کنند که در دل خلاف آن پنهان داشته‌اند و خدا بر آنچه پنهان می‌دارند آگاه‌تر است. آن کسانی که گفتند اگر خویشان و برادران ما سخنان ما را شنیده و به جنگ احد نرفته بودند کشته نمی‌شدند. ای پیغمبر (ص) به چنین منافق مردم بگو پس شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد مرگ را از جان خود دور کنید اگر راست می‌گوئید. (قرآن کریم/ آل عمران/ آیه 165 الی 168)

و اما بعد... با سلام و درود فراوان بر پیامبر عظیم‌الشان اسلام خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی (ص) و با سلام صلوات بر سرباز گمنام حضرت محمد (ص) امام اول شیعیان حضرت علی (ع) و سلام و صلوات بر امام عصر (عج) و نائب بزرگوارشان حضرت امام خمینی و با درود فراوان بر شهدای عزیز و رزمندگان خداپرست ارتش اسلام، وصیت خویش اینگونه آغاز می‌کنم.

خدایا! اسلام را پیروز و حزب الله را سربلند گردان و امام امت ما را سلامتی و طول عمر عطا فرما. خدایا گناهان این امت و گناهان این عبد کوچکت را به لطف و بزرگیت ببخش و ما را جزو شهیدانت قرار ده ... .

ای مردم و ای دوستان و ای بستگان من! من فیض‌الله هستم همانی که از شروع دوران جوانیم خداوند به من عنایت کرده و مرا شیفته ارگان مقدس سپاه نموده و وسیله ساخت و مرا در جوار عزیزانی همچون حنظله‌ها، وهب‌ها، علی اکبرها و قاسم‌ها و عباس‌ها قرار داد و اما حیف که نتوانستم خوب از این لطف خداوند استفاده نمایم و امتحان خداوند را با نمره‌ای خوب جواب دهم. بلی همانی که بسیاری از شما حتما از من رنجیده‌اید و از من بدی‌هایی دیدید که ناگفته نماند بیشتر دلایل آن بر حسب رضایت خداوند بوده و برای اسلام بوده که اگر هم ناخالصی وجود داشته از خداوند طلب مغفرت می‌کنم و امیدوارم شما نیز مرا ببخشید.

علت اینکه پیرامون اهدافم در نخست بحثی نداشتم این است که همان آیات قرآن تمام جواب‌ها را می‌دهد و جای هیچ سئوال و بحثی باقی نمی‌گذارد و امیدوارم تمام آیات قرآن و خصوصاً آیه مذکور مورد توجه و الگوی مومنین و حزب او قرار بگیرد.

ای مردم! از جنگ نترسید و روز قیامت را فراموش نکنید و همیشه احساس کنید که امکان دارد همین حال بمیرید و آن موقع چه جواب دارید بگویید و قدر امام امت را بدانید که به خدا قسم هنوز خیلی از ما هستند که امام و رهبر عزیزمان را درک نکرده و قدر نمی‌دانند و خیلی هستند که مخالف و دشمن امام هستند ولی از ترس عقیده‌شان را ابراز نمی‌دارند. حزب‌الله باید آن‌ها را مثل سگ خفه نمایند. آری آن کس که مخالف امام است یعنی مخالف با قرآن است، مخالف با خاتم انبیاست، مخالف با علی است، مخالف با دین برحق خداست، حالا می‌خواهد در هر رنگ و لباسی باشد.

و اما ای مادر مهربانم! مادر رنجیده و زحمتکشم قبل از هر چیز باید بگویم خیلی دوستت دارم و خدا ان‌شاءالله اجرت دهد. امیدوارم بعد از شهادتم گریه نکنی. البته نمی‌گویم اصلا گریه نکن نه، گریه بکن، نه آنقدر که مورد خوشحالی دشمن و ضد انقلاب قرار گیرد و ان‌شاءالله به خاطر اینکه نتوانستم وظیفه‌ام را در قبال شما و پدر ایفا کنم بسیار عذر می‌خواهم و از خدا می‌خواهم که شما را با حضرت زهرا (س) محشور بفرماید.

و ای پدر گرامی و عزیز من! ان‌شاءالله بعد از مرگم برایم دعا می‌کنید چون که خداوند دعای پدر را بسیار گرانبها کرده است و امیدوارم مرا ببخشید که نتوانستم خدمتگزاری شما کنم.

و ای برادران و خواهران و دامادهای گرامیم (برادران ناصر، آیت الله، عین الله و آقای حیدری و علی آقا و خواهران نرگس و فرنگیس)! از شما می‌خواهم که بطور کامل زندگی خود را عوض کنید یعنی تمام حرکات‌تان باید عوض شود، نماز شما نباید ترک شود و هرکس نماز نخواند و روزه نگیرد و پیرو امام خمینی نباشد و در خط اسلام و جمهوری اسلامی نباشد راضی نیستم در مجالس من شرکت نماید و خود را جزو دوست یا بستگان این حقیر بداند، هر چند نتوانستم در حیاتم معلمی برای شما باشم اما این یک که فوقاً عرض شد مهم‌ترین وصیت بنده می‌باشد. ضمناً امیدوارم تمامی دوستان و فامیلان خود و همسرم و تمامی برادران حزب‌الله و همکاران جانبازم که از بنده رنجیده و بدی ملاحظه فرمودند عفو و بخشش می‌طلبم.

و اما چند کلامی با همسرم لیلا؛ لیلا جان! تو همسری خوب و بسیار مهربان و با گذشت بوده و هستی و من در این مدت کوتاه نتوانستم شوهر خوبی برای تو باشم و تو با آن همه خوبیت مرا تحمل کرده و زندگی را برایم شیرین می‌کردی و ان شاء الله خداوند به تو اجری بزرگ عطا فرماید. ضمناً مادر و پدر شما هم جزو خانواده من هستند و از آن‌ها خیلی معذرت می خواهم{}

و همچنین از پدر و مادر بسیار مهربان و باگذشتم یعنی خانواده همسرم آقا و خانم فلاح پور خیلی معذرت می‌خواهم که نتوانستم نسبت به آن‌ها وظیفه‌ای از وظایف‌های خود را انجام دهم. در ضمن بخشی از این وصیت‌نامه را در تاریخ 5/1/65 در قائم‌شهر و قسمت دیگر را در تاریخ 3/2/65 در اردوگاه آموزشی پادگان شهید بیگلو هفت‌تپه نوشته‌ام. مکان دفن مرا هر جا که پدر و مادرم گفتم همان‌جا قرار دهید و از خانواده‌ام می‌خواهم که بعد از شهادتم هیچ گونه انتظاراتی مادی از دولت نداشته باشند و در ضمن به همسرم لیلا دلداری دهید {و او هم بعد از طی مدت شرعی اختیارش دست خودش و پدر و مادرش هست} دیگر عرضی نیست و از خداوند توفیق مسلمین را خواستارم.

والسلام

اهواز- چهارشنبه سوم اردیبهشت هزار و سیصد و شصت و پنج 1365

فیض‌الله مهربان

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید فيض­الله مهربان اجائي*

 

نام پدر: قدرت­الله

هر كس در زندگي خود وظايفي دارد. اگر اين وظايف با صداقت، عشق و ايمان انجام گيرد، همه به آن رشدي كه مي­خواهند،‌ مي­رسند. هرگز نبايد فراموش كنيم که هر فكري كه داريم، هر كلامي كه بر زبان مي­آوريم، هر عملي كه مرتكب مي­شويم و هر احساسي كه در ما بيدار مي­شود، همگی در حافظه طبيعت ثبت مي­گردد. ما مي­توانيم اطرافيان­مان يا خودمان را فريب بدهيم، امّا هرگز نمي­توانيم طبيعت را بفريبيم. «گوشه­اي از گل‌گفته‌های فیض‌الله به خانواده‌اش»

در 28 اسفند 1345 در «اُجابندان» قائم­شهر متولد شد. وقتي صداي گريه نوزاد تازه‌رسیده «قدرت‌الله و حلیمه» در فضای خانه پیچید، بارقه­هاي اميد در چشم‌شان ­درخشيدن گرفت. از این‌رو، پدر كه مداح اهل بيت(ع) بود، سجده شكر به جا آورد. شايد مي­دانست اين پسر، بعدها مردي خواهد شد از تبار نور.

پنج بهار از زندگي­«فيض­الله»مي­گذشت كه والدینش به دليل مشكلات مالي، از قائم­شهر به بابل مهاجرت كردند تا بتوانند كاري دست و پا كرده،از عهده مخارج زندگي بربيايند.

تحصیلات فیض‌الله به پایه سوم راهنمایی در مدرسه «ناصر مقدم» بابل ختم می‌شود. او سپس، در مغازه تعميرات راديو و تلويزيون مشغول به كار شد تا کمک‌حال خانواده‌اش باشد.

پدرش مي­گويد: «داراي روحيه ايثار و فداكاري بود. صبور در برابر مشكلات، و قدردان زحمات پدر و مادر. نسبت به وعده­هايي كه مي­داد، وفادار بود. حق و حقوق ديگران را هم رعايت مي­كرد.»

او به دلیل تربیت دینی والدین، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره سعی در کسب کمال معنوی و فضایل انسانی داشت.

در بیان خلق‌وخوی این فرزند نیک‌سیرت، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی خاص بهره‌مند بود.

فیض‌الله هيچ­گاه حكومت طاغوت را به رسميت نشناخت. از این‌رو، در دوران انقلاب با شركت در تظاهرات و پخش اعلاميه، با رژيم ستم‌شاهي مبارزه مي­كرد.

با پیروزی قیام سال 1357، به عنوان یکی از بانیان بسیج محله «اسلام‌آباد شرق» در بابل، به عنوان فرمانده پایگاه، فعالیت‌هایش را در قالب برگزاری مراسم و محافل دینی،تر غیب جوانان به حضور در این نهاد و انجام اقدامات تبلیغی ـ فرهنگی از سر گرفت.

ناگفته نماند که او در تشکیل انجمن اسلامی این محله و تغییر نام آن از حسن‌آباد  به اسلام‌آباد نیز، نقش درخور توجهی داشت.

هنوز مدتي از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود كه ائتلاف قدرت­هاي استكباري براي خاموش كردن شعله‌هاي ايمان مردم، جنگي را به ملت ايران تحميل كرد. از این‌رو،جوششي از غيرت و ايثار در روح و جان فيض­الله ايجاد شد؛ چراکه «هَل مِن ناصر» رهبر را شنيد و دل از خانه و كاشانه برداشت و به جمع  رزمندگان در مناطق نبرد پيوست. او دفاع مقدس را دفاع از آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب و عزت کشور می‌دانست. از این‌رو، سعی می‌کرد بیشتر در جبهه حضور داشته باشد.

فیض‌الله در سال 1360 در کسوت تک‌تیرانداز، راهی گیلان‌غرب شد.

در سال 1361  نیز با حضور در ارومیه، طی انجام ماموریت آسیب دید و به بیمارستان انتقال یافت.

هم‌زمان با آغاز دوره پاسداری در اسفند 1362، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه سوادکوه به ادای تکلیف پرداخت.

در سال 1363 به عنوان نیروی عملیاتی، به جبهه مریوان عزیمت کرد.

سال 1264 نیز با انتصاب به سمت مربی آموزش، در سپاه سوادکوه به تربیت نیروهای بسیجی همت گماشت.

معاونت گروهان،فرماندهی قله و دسته، از دیگر خدمات فیض‌الله در طول مدت حضورش در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود.

جمع‌آوری کمک‌های مردمی و دل‌جوئی از بازماندگان شهدا، از جمله فعالیت‌های او در جبهه فرهنگی محسوب می‌شود.

و سرانجام، او در  4/10/65 طی عملیات کربلای 4 به جمع یاران سفرکرده‌اش پیوست. پيكر پاكش نیز هشت سال بعد، در جزیره ام‌الرصاص، تفحص گشت و سپس، با وداع همسرش «ام‌لیلا فلاح‌پور» و تنها یادگارش «زهرا» در گلزار شهداي آرامگاه «معتمدي» بابل به خاك سپرده شد.