*زندگی نامه شهید ميرصولت مهدي زاده*
نام پدر: سيدابراهيم
در اوّل دي ماه 1342 در «تروجن» بهشهر چشم به جهان گشود. «ميرصولت» در دامان مادري پاكدامن چون «مرضیه»،و پدري ارادتمند به اهل بيت عصمت و طهارت به نام «سيد ابراهيم»رشد کرد.
ميرصولت دوره ابتدائي را در دبستان «نظامي» زادگاهش،و مقطع راهنمايي را در مدرسه «آيت الله كوهستاني(ره)»بهشهر با موفقيت پشتسر گذاشت.
خواهرش ميگويد: «از كودكي محبوبيتي خاص در ميان اعضاي خانواده داشت. از لحاظ تواضع، صداقت و حجبوحيا زبانزد همه بود. ما كه خواهرش بوديم، وقتي از كنارش رد ميشديم، آنقدر سرش پايين بود كه ما را نميشناخت. به پدر و مادر نیز احترام خاصی میگذاشت.»
میرصولت به دلیل تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.
در ایام انقلاب، او نیز همپای دیگر انقلابیون، به حضور در تظاهرات و پخش اعلاميه روی آورد.
با تشکیل بسیج، جزءفعالان پايگاه مقاومت محل خود شد.
با شروع جنگ، او نیز به فرمان پير جماران ـ خميني كبير ـ پا به دانشگاهي ديگر گذاشت تا درس عشق و ايثار بیاموزد.
در 61/5/12 به عضويت سپاه درآمد و یک ماه بعد، به عنوان نگهبان در بخش انتظامات واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بهشهر مشغول خدمت شد.
در آبان 1361 به منطقه بوکان عزیمت کرد.
در 22 خرداد 1363 با حضور در لشکر 8 نجف اشرف، در واحد توپخانه به ادای تکلیف پرداخت.
در 18 دی 1363 نیز با بازگشت به بهشهر، در واحد پرسنلی بسیج این پایگاه مشغول خدمت شد.
او در سال 1364 به پایگاه سروآباد در مریوان عزیمت کرد و خدماتش را در واحد مخابرات ارائه داد.
ميرصولت مدتي راعهدهدار مسئولیت اعزام نيروهاي بسيجي حوزه 3 رستمكلا بود و عاشقانه، عاشقان راه حق را راهي نبرد عليه باطل ميكرد.
خواهرش «فاطمه» میگوید: «به او میگفتیم: تو همیشه در جبهه هستی، کمی هم در خانه باش. میگفت: این حرف را نزنید. اگر من نروم، چه کسی برود؟ من باید بروم تا ناموسمان حفظ بماند. برادرم شهادت را یک افتخار میدانست و وقتی کسی به شهادت میرسید، به خانوادههای آن شهدا، بهخصوص پدر و مادرشان خیلی احترام میگذاشت.»
و سرانجام، میرصولت در 67/3/4 در شلمچه به جمع یاران شهیدش پیوست. اما پيكر پاكش در 75/7/17 با وداع همسرش«منیره ابراهیمی» و یادگارانش «الهام و مرضیه»،در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.