بنام ا... پاسدار حرمت خون شهيدان
شهيد حسين مهديزاده متولد 1339 ، فرزند محمد علي در محله مزداکتي مرزناک متولد شد در سن 13 سالگي پدر مهربانش را از دست داد و در اين سن نوجواني که احتياج زيادي به پدر که يار و همراه او در سختيهاي زندگي بود داشت از دست داد و سختيهاي زياد به زندگي ادامه داد بعد از يکسال به شهر آمد و به خاطر همين نتوانست ادامه تحصيل دهد. در منزل برادرش سکني گزيد اوائل آمدن شهيد به شهر مصادف بود با جريانات انقلاب که شور عجيبي در شهيد بوجود آمد و خود يکي از مبارزين فعال دوران قبل و بعد از انقلاب بود. هميشه در صحنه هاي سياسي کشور حضور فعال داشت بعد از انقلاب جنگ نافه است بر عليه مردم مظلوم ايران شروع و شهيد هم مانند ديگر اقشار مردم در بسيج شرکت و بعد از آموزش به جبهه اعزام شد توسط کوموله هاي مزدور دستگير شد و به اسارت رفت ولي باهوش که شهيد داشت از دست آنها فرار کرد و در حين فرار تير هم خورد اکثر زندگي ... اين شهيد در دوران جواني به جبهه اختصاص پيدا کرد و بعد از مدتي قصد ازدواج با دختري مذهبي و مومن را مي کند و بعد از اين ازدواج دوباره به جبهه رفت که بعد از يک يا دو ماه بعد از اعزام مجروح و موج گرفت به بيمارستان و بعد از بيمارستان به خانه آوردند دو سال بعد دوباره که حالش کمي بهتر شد و به جبهه رفت و اين بار جام شهادت را نوشيد و به لقاء ا... نازل شد زندگي پر از رنج و مشقت شهيد که همراه با کسب تقوي و پرهيزگاري و ايمان و خواندن نماز شبها و دعا و عزيله که سرچشمه از عشق بخداست سرانجام به آرزوي ديرينه خود که کسب شهادت بود نائل گرديد همه آرزو اين شهيد اين بود که فرزندانش ادامه دهنده راه او باشد.
والسلام عليکم و رحمه ا... و برکاته
عرفي شهيد حسين مهدي زاده
« به نام .. راز ، قديم بي نياز ، حکيم چاره ساز و کريم بنده نواز »
با درود و سلام بيکران به ارواح بلند و ملکوتي شهيدان والامقام ، دلباختگان طريق الهي ، جان دادگان مسير حسيني ، و شيفتگان خط امام خميني که لحظه لحظه عمر مقدسشان را صرف پاسداري از ديانت الهي و حفظ شرافت انساني نموده اند ، آنانيکه نه زبان قادر به تمجيد و تمجيد از اوصاف و کمالات شان است و نه قلم توان مثبت جوانمردي هاي آنان را در زمينه هاي مختلف دارد ، با اين حال هر کسي موظف است تا با بيان گوشه اي از رشادها و خصوصيات شهيدان اسلام ، در زنده نگهداشتن ياد و خاطراتشان سلامي هر چند ناچيز داشته باشد و ما هم با اين نيت گوشه هايي از زندگاني پرفيش و برکت سردار رشيد اسلام زنده ياد شهيد حسين مهديزاده را به بيان تقرير و قلم تحرير بشرح ذيل ثبت و حک مي نماييم باشد که مورد توجه و علاقه خوانندگان قرار گيرد .
شهيد مهدي زاده هم در خيل عظيم شهداي بخون خفته کربلاي ايران از جايگاه ويژه اي برخوردار است و برخورداري از خصوصيان ويژه اخلاقي ، تعهدات ديني و انقلابي و تخصص نظامي و ... وي را از چنين موقعيت برتري متنعم نموده است و ما در اين ... کوتاه بطوري خيلي مختصر به خصوصيات مذکور اشاره خواهيم نمود .
« تواضع تا اين حد »
در وصف خصوصيات اخلاقي شهيد جاويد حسين مهدي زاده همين بس که ايشان با اينکه در جبهه هاي نبرد از مسئولين و فرماندهان برجسته نظامي بوده ، هرگز در محل زندگي خود از آن حد شناخته شده نبوده و اين خود از افتادگي و فروتني سوداري حکايت مي کند که حاضر به بيان برجستگي هاي خود در ملاء عام نبوده و هميشه ميل به گمنامي دارد . در زادگاه خود فردي است همانند تمام افراد و در نگاه همه همسايگان و هم ولايتي ها اينگونه نمود پيدا کرده بود غافل از اينکه ايشان خود در جبهه هاي نبرد بسيار مشهور و متشخص است بنده ايشان را در محل زندگانيش بسيار متواضع ، متشرع ، فروتن و ساده پوش مثل همه افراد آن ديار مي ديدم اما وقتي در سال 65 به مريوان اعزام شدم ، مبهوت القاب و عناوين و مسئوليتش گشته ام مهدي زاده حالا طرف حساب تمام فرماندهان رده پائين تر از خودش ( فرمانده تيپ جندا... مريوان ) گيرنده هاي بي سيم تنها نام ايشان را دريافت نموده و به آوازي بلند اينچنين بيان مي کرد که از افغانستان به مهدي زاده ، از شوروي به مهدي زاده و ... . اينها عباراتي بودند که بطور متوالي و بصورت شبانه روزي از دستگاه بي سيم پخش مي شدند . و در عرض سه شب با تمام وجود در حيرتي عجيب فرو رفتم و تنها اين عبارت را به خودم گفتم که تواضع تا اين حد .
شخصيت چند بعدي
شهيد گرامي از ابعاد شخصيتي متنوعي بهره مند بوده است زيرا نه تنها با هم سن و سال و هم رتبه و مرتبه خود مي گفت مي خنديد بلکه تمام افراد از کوچک و بزرگ با ايشان مي گفتند و مي خنديدند بارها ايشان را در مراسم عروسي جوانان محل خندان ديدم و مثل ساير جوانان در مراسم محلي کشتي و ... در عروسي شرکت مي کرد و سپس با هدايت همان جوانان به سوي مسجد به زمزمه دعاي پرفيش کميل ي پرداخت ، وي تنها در نظرهاي جوانان محل جاي نداشت بلکه در باورهاي آنان بوده است والا کمتر کسي توان کشاندن جوانان در شب عروسي به محافلي چون دعاي کميل را داشته است بعداً دريافتم که او بظاهر براي کشتي گرفتن مي آمد ولي در باطن مي خواست بذرهاي مقدسي را بکارد و از کشتي بعنوان وسيله اي در جهت رسيدن به هدف کشت بذر مقدس استفاده مي کرد . اگر چه ايشان مثل بقيه انسانها يک شخص زاده شده بود ولي بمرور از ديگران سبقت گرفته و به شخصيت بر اندازه مبدل شد که از ابعاد مختلفي برخورد بوده است .
در توصيف و معرفي شخصيت سياسي و تعهدات انقلابي ايشان همين بس که بارها در حمايت از امام خميني ( ره ) و انقلاب اسلامي يکتنه در مقابل خيل عظيمي از کوردلان منافق قرار مي گرفت و تا آنجائيکه مي توانست با زبان و گفتگو به حمايت از انقلاب و هدايت ضد انقلاب مي پرداخت و هرگز از تنها بودن در مباحثات خوفي نداشت و حتي اگر خطري هم از سوي ديگران ايشان را تهديد مي کرد کوچکترين هراسي را به خود راه نمي داد و بهترين شعارش اين بود که انسان يکبار متولد مي شود و يکبار هم مي ميرد پس زهي سعادت که در چنين راه مقدسي بميرد . در اداي دين خود به امام و انقلاب کبير امام روشنايي روز و تاريکي شب براي او فرقي نداشت از هر فرصتي که بدست مي آورد و تا حد توان خود از کيان ديني و انقلابي دفاع مي نمود تا جائيکه وقتي در ايام انجام خدمت وظيفه خود مدت کوتاهي را که اسير شده بود ( و حتي تيري به باسن وي اصابت کرده بود ) با وجود خطر جاني براي ايشان ، از بيان ذکر و نام ايام و انقلاب امام هيچ ابايي نداشت و به وعده و وعيدهاي دشمنان در منحرف کرده ايشان از خط انقلاب کوچکترين اعتنايي نداشت . بدرستيکه وي يکبار بدنيا آمد و يکبار هم شرافتمندانه از دنيا رفت و خاطرات شيريني را از خود بجا گذاشته است که از هر يک از آنها مي توان درسهاي زيادي گرفت .
بسيجي و سرباز با دو شکا ولي فرمانده تيپ
با توجه به پايبندي شهيد مهدي زاده به ديانت مقدس اسلام و دلبستگي وي به امام وانقلاب ، مي توان به ميزان شهادت و شجاعت وي پي برد فرمانده اي که با کمال دلسوزي از وجب و وجب خاک کردستان با دل و جان خود حراست و نگهباني مي نمود و در چنين ماموريت مقدس هميشه از ديگران سبقت مي جست و از اهداء و اعطاي هيچ چيزي مضايقه نمي نمود آري مي توان گفت که کردستان سرفراز مديون ... تعليم و افاضت تلقين سرفرازان لشکر توحيد بطور عام و سرداري چون شهيد مهدي زاده بطور خاص مي باشد شهيدي که در زمان حيات و فرماندهي خود از خطرناکترين گذرگاه و کمين عبور مي کرد و حتي حاضر نبود که يک نفر بعنوان راننده کنارش باشد به صراحت يادم هست که در سال 1365 وقتي ما چند نفر بسيجي را به يک پايگاه و با محافظين و مراقبين خاص مي بردند ، مرحوم شهيد مهدي زاده بعنوان فرمانده تيپ جندا... مريوان در بدترين گذرگاه آن مسير بعد از پنچر شدن ماشين پاترول وي خود به تنهايي در آن وادي خطرناک به تعويض زاپاس ماشين خود مشغول بود و با ديدن وي رعب و وحشت سراپاي وجود ما را فراگرفته بود بطوريکه بي جهت مي لرزيديم . وي .. از تاريکي شب هراسي بود و نه از سردي و گرمي روز نه از تکنيک و تاکتيک دشمن مي هراسيد و نه از بيرحمي آنان خوفي داشت اينگونه خصايص تنها در دوران فرماندهي در او نبوده بلکه ذاتا ترسي ( جز ترس از گناه ) در وجودش پيدا نمي شد و آن وقتهايي که تحت فرماندهي ديگران مثل شهيد سجودي بوده ، از وجود وي براي دفع بدترين حملات استفاده مي شد و با وجود وي کمتر گشت اطلاعاتي دشمن قادر به شناسايي منطقه مي شد و يا حتي با تعداد معدودي از افراد مي توانست در مقابل عده زيادي از دشمنان مقاومت کند و با ابتکار عملهايي که در چنين اوقات از خود به تصوير مي کشيد عده قليل خود را در چشم دشمنان به توان مي رساند و با فعاليت مضاعف خود در تک تيراندازي در مکانهاي مختلف بر دشمنان غالب مي شد يا لااقل مانع نفوذ و پيشروي آنان مي گشت . بدرستي که وي بهترين دوست براي دوستان و قوي ترين دشمن براي دشمنان دين بود ، بهترين فرمانبر براي مافوق خود و برجسته ترين فرمانده براي فرمانبردانش بود . رئيسي بود که جزء مسئوليت چيزي را وظيفه خود نمي دانست . رياست کردن و دستور دادن ( بي جهت ) در ذاتش نبود . فرمانبران هميشه از عملش درس مي گرفتند نه از گفتار که وي هرگز حرفي را به زبان نمي آورد که قبلاً بدان عمل نکرده باشد . در شجاعت بي نظير بود و در سخاوت بي بديل . به حقيقت مي توان گفت که وي تنها مهدي زاده نبوده بلکه حيدرزاده و عليزاده ، حسن زاده و حسين زاده و ... بوده ، زاده بر حق تبار پاکان و پيرو شايسته سالار شهيدان ، عاشق راه جانان ، جان نثار راه يزدان ، پس يزدان بيامرزدش و سالار شهيدان شفاعتش بنمايد و ما ها را از پيروان واقعي طريق الهي و حافظين با لياقت مردم مردان خدا قرار دهد انشاءالله .