شهید «سيّدشريف مهديپور»
نام پدر: امين
وقتي فروردين 1344 به سيزدهمين روز رسیده بود،پسري در روستاي «پايينميركلا» از توابع بابل به دنيا آمد. اسمش را «سيدشريف» گذاشتند و براي او از حوزه ثبتاحوال بابل شناسنامه گرفتند تا نامش را به عنوان يك ايراني علويتبار و سرباز امام خميني در ليست مجاهدان في سبيلالله ثبت كنند.
پدر و مادرش «امين و گلچهره» با تكيه بر كشاورزي امرار معاش ميكردند. آنها پنج فرزند داشتند كه «سيدشريف» فرزند دومشان بود.
سیدشریف تحصیلاتش را از دبستانزادگاهش آغاز كرد و تا پایه سوم راهنمايي در مدرسه شهید سید جواد حسینی فعلی كلاگر محله ادامه داد. پس از آن به خاطر شرايط نامناسب مالي پدر، ديگر ادامه تحصيل نداد و وارد بازار كار شد.
مادرش ميگويد: «او از همان كودكي، وقتي ما وضو ميگرفتيم، حركات ما را تقليد و كنارمان به نماز ميايستاد. بزرگتر كه شد، همراه پدرش به مسجدميرفت و در عزاداريها شركت ميكرد.»
این فرزند نیکسیرت به واسطه تربیت دینی والدین، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن، این سرچشمه معرفت و حکمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهلبیت(ع)، همواره سعی در کسب کمال معنوی و انسانی داشت.
«صدیقه» از برادرش میگوید: «به نماز و روزه بسيار اهميت ميداد. يك بار ماه مبارك رمضان مجروح بود. حدود 25 روز روزه نگرفت. اين موضوع را با ما در ميان گذاشت و در وصيتنامه خودش هم متذكر شد.»
خواهرش در ادامه، درباره خلقوخویبرادرش اذعان میدارد:«حجب و حياي خاصي داشت. يك روز از مدرسه برميگشتم، در راه او را ديدم و سلام كردم. از بس سرش پايين بود، مرا نشناخت و جواب سلام مرا نداد. او را صدا كردم، تازه فهميد كه من خواهرش هستم.»
در آغازین روزهای وقوع انقلاب، سیدشریف علیرغم برخورداری از سن کم، در پخش اعلاميه به برادران انقلابياش كمك ميكرد تا در ترویج افکار و اندیشههای امام خمینی قدمی بردارد.
با تشکیل بسیج، او به عضويت این نهاد مردمی درآمد و فعالیتهایش را در راستای حراست از دستاوردهای انقلاب از سر گرفت.
در آبان 1359 راهی سرپلذهاب شد.
در سال 1360 به جبهه خرمشهر عزیمت کرد.
در 12 فروردین 1361 جامه پاسداری به تن کرد و در دی ماه همین سال، مجدد در مناطق نبرد حضور یافت.
زمانی كه در سپاه كار ميكرد، حدود دو هزار تومان حقوق ميگرفت. با این حال، بسیار كم از اين پول استفاده ميكرد. عمده حقوقش خرج مستمندان و فقرا ميشد.
سیدشریف در طول دوران خدمتش، خدمات ارزندهای در واحد پرسنلی و مهندسی ارائه نمود.
ناگفته نماند که سیدشریف يك بار در جبهه جنوب از ناحيه بيني مجروح شد.
گفتههای «حسن حسنپور»نیز در باب دوست دیرینش شنیدنی است: «بعد از رفتن به جبهه، تحولی عجیب در او رخ داده بود. طوری که همه اخلاق و رفتارش، برایم الگو شده بود. یک شب بعد از نماز مغرب و عشا، در مسجد شروع به صحبت کردیم. من در حین حرف زدن، غیبت شخصی را پیش او میکردم که ناگهان متوجه شدم شریف از من فاصله گرفت و جلوتر از من در حال قدم زدن است. بعد با این رفتارش، متوجه اشتباهم شدم و صحبتم را قطع کردم.»
و سرانجام،سیدشریف در 5/12/62 طی عملیات والفجر 6 در کسوت معاون دسته گردان مسلم در چيلات به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز سیزده سال بعد، به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.