نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1345/01/02
تاریخ شهادت : 1366/01/18
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید عباس امیری*

 

و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون .

مگوئید کسانی را که کشته می شوند در راه خدا مردگانند بلکه زندگانند لیکن شما نمی دانید.

مادر و پدرم! راهی که من انتخاب کرده ام بهترین راه نجات انسانهای محروم است . ما اگر بخواهیم دست روی دست بگذاریم و حرکتی از خود نشان ندهیم دشمن تا آخرین قطره خون پاک شریف انسانها را می خورد و همه فضایل اخلاقی و معنوی ما را نابود می کند .

آری من می روم و از شماها و برادران و خواتهرم تقاضا دارم در مرگ من به جای غم و غصه افتخار و مباهات را برگزینید و به خود ببالید تا دیگران تشویق شوند و راه ما را که همان راه اسلام است ادامه دهند و کشور عزیزمان را از استعمار و استعمارگران پاک گردانند . آن گاه زندگی رنگ تازه ای به خود می گیرد و مفهوم حقیقی خود را پیدا می کند و خواری و زبونی نابود می شود .

آخر این ذلت تا کی ؟ ذلتی که انسان را به نابودی می کشاند . آری من می روم و شماها را به خدا می سپارم و می خواهم که دعاگو باشید از برای رزمندگان . پدرم و مادرم حال که این وصیت نامه را یا بهتر بگویم آخرین پیامم و آخرین کلامم را برای شماها می نویسم آن است که وقتی کاغذ تا شده وصیت نامه ام را می گشائی و صفحه خون رنگ آن را می بوئی شاید وجود مرا بجوئی اما من به سوی ملکوت اعلی پرگشودم و همچون پرنده ای از قفس پر کشیده ام . مادر من بسیار خرسندم که فرزند مادری هم چون تو هستم که در دامن پر مهر و محبت تو پرورانده شده ام . و عشق و ایثار و فداکاری و مهر و عطوفت الهی را از تو آموختم و بسیار سپاسگزارم که در سختیهای طاقت فرسای زندگی مرا در آغوش پرمهرت درس زندگی آموختی و با اسلام عزیز آشنایم ساختی و صراط حق را به من نمایاندی . لذا می دانم که نسبت به من مهر فراوان داری و آرزوی بسیاری در سر می پرورانی مبادا که لحظه ای خویشتن را واگذاری .

مادر در فراغ من گریه نکن و از فقدان وجودم آزرده خاطر مباش که من میهمانم . میهمانی عزیز در خدمت میزبانی عزیزتر که من طلبش نمودم . یافتم و او مرا به سوی خود رهنمون ساخت تا در بهشت جاودانی سکنایم دهد . مادر من به امر خدا گردن نهادم که فرمود آنان که ایمان آورده اند و از وطن هجرت کرده اند . و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کرده اند آنها را مقام بلندی هست و در نزد خدا آنان به خصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند و این چنین بود که صراط حق پیمودم و به عهد خویش وفا کردم و به امر امام لبیک گفتم . باری به هر جهت مادر عزیز تو حق داری گریه کنی . ولی تنها گریه چاره این همه گرفتاری نیست و دردی را دوا نمی کند و هیچ گره ای را نمی گشاید و ملت محروم و ستمیده را از زیر دست استعمار نجات نخواهد داد . باید با هرگونه خواری و زبونی نبرد و پیکار کنیم . باید در این راه رنج و سختی را تحمل نمائیم و با سینه ای باز و با قلبی مطمئن زنجیر اسارت را پاره پاره کنیم . باید مانند قهرمانان راستین در راه خدا کشته شویم تا حلقه به گوش دیگران نباشیم . باید وظیفه و رسالت انسانی خود را انجام دهیم و آیا می دانید که بهترین انجام وظیفه ((شهادت)) در راه خدا و پروردگار بزرگ هم اجر و منزلت انسانهای وظیفه شناس را از بین نخواهد برد .

می دانید انسانهائی وظیفه شناس هستند که دارای ایمانی واقعی می باشند . البته ایمان تنها کافی نیست عمل نیز لازم دارد . ایمان وقتی کامل و صحیح است کردارهای نیک و پسندیده در پی آن باشد . آری خداوند متعال در قرآن مجید به بندگانی که ایمان و عمل نیکو داشته باشند بشارت و وعده داده است (( وعده خلافت و تشکیل حکومت )) خداوند کسانی که از شما بندگان ایمان آرد و نیکوکار که وعده فرموده است که در زمین خلافت دهد .

چنان که پیامبران صالح جانشین گذشتگان خود شدند . و این جاست که باید گفت ای جنایتکاران جهان ، ای منافقین ضد بشر ، ای جهان خواران بین المللی ، امت اسلامی ایران چون به خاطر اسلام و به جهت پیاده شدن احکام الهی قیام نموده اند . خداوند هم آ«ها را یاری کرده و یاری می نماید . هر چند که به وسیله مزدوران خود عده ای از علما و دانشمندان اسلامی را هم چون مطهریها منتظریها دستغیب ها رجائی ها به شهادت رساند . اما نخواهید توانست اسلام و انقلاب اسلامی را نابود نمائید . به فرموده رهبر انقلاب اسلام اگر پرچم اسلام از دست سرداری بیفتد ، سرداری دیگر پرچم اسلام را به اهتزاز در خواهد آورد و صدای حقانیت انقلاب اسلامی را به گوش جهانیان خواهد رساند . و انشاء ا ... این ملت شهید پرور تمام موانع و مشکلات را از بین خواهد برد . و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی را در سطح جهان به اهتزاز درآورده و این پرچم پرافتخار را به دست توانای رهبر جهانی عالم بشریت و انسانیت صاحب الامر تحویل خواهند داد .

ما سوی دیار نور ره می جوئیم       سرویم ز لاله ها سخن می گوئیم

امروز اگر سرخ بیفتیم بر خاک      فرداد به زمانه سبزتر می روئیم

چند جمله دعا :

خدایا! ما را گرسنه و تشنه وارد محشر مکن .

خدایا! ما را بر روی پل صراط از نورانیت حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) بی نصیب مگردان .

خدایا! رهبر مستضعفین جهان رزمندگان همیشه پیروز اسلام را موفق و ظهور امام زمان (عج) را نزدیک بگردان .

خدایا! دشمنان اسلام و مسلمین را نابود و امت اسلامی را پیروز بگردان .

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگه دار .

( والسلام علیکم و علی عباد ا ... الصالحین )

سه بعد از ظهر از جبهه جنوب کربلای ایران

عباس امیری  16/11/1363

 


زندگی نامه

شهيد «عباس اميري»

نام پدر: حسن

سال 1344 خداوند هديه‌اي به «حسن وكلثوم» داد كه نامش را «عباس» گذاشتند. كودكي كه صداي شادي‌ها و شيطنت‌هايش، سكوت خانه را در هم شكست.

عباس، دوران ابتدائي را در دبستان «خواجه‌نصير» به پايان رساند و تا پايان دوم راهنمائي در مدرسه «امام سجاد(ع)» فعلی رامسر تحصيل كرد.

در نوجواني، عشق امام خميني(ره) قلب او را به تپش در آورد. نوارهاي ايشان را كه محرمانه از نجف مي‌رسيد، تهيه مي‌كرد و گوش مي‌داد. به خانواده‌اش تأكيد مي‌كرد كه تابع امام خميني باشيد. اعتقاد داشت كه وجود روحانيت در انقلاب، نقش بزرگي را ايفا كرد.

او به مدت دو سال، عضو رسمي سپاه پاسداران بود. در سال 1360 به عنوان معاون لشكر 25 كربلا، به هفت تپه عزیمت كرد. بارها مجروح شد و بعد از درمان در بيمارستان رشت و رامسر، دوباره به جبهه برگشت.

مادرش مي‌گويد: «شهادت را يك عنايت بزرگ مي‌دانست كه نصيب هر كس نمي‌شود. براي رسيدن به آن تلاش مي‌كرد و آرزو داشت كه شهيد شود.»

عباس علاوه بر حضور در مناطق عملياتي، فرماندهي پايگاه مسجد «رضي‌الله» رامسر را به عهده داشت. در اجراي مراسم‌ مذهبي ـ عقيدتي و تشكيل گروهان علي‌اصغر(ع) نيز، بسيار كوشا بود.

عباس در سن بیست سالگي، طي يك مراسم ساده، با همسر مورد علاقه‌اش ازدواج كرد. «ليلا چاوش‌ثاني» دفتر خاطرات آن روزها را چنين ورق مي‌زند: «ويژگي‌هاي اخلاقي عباس، مثل ايمان به خدا و تقوي بود که مرا به او علاقمند كرد. هميشه بعد از نماز، تعقيبات و مستحبات را مي‌خواند. معتقد بود انسان بايد ساده‌زيستي و قناعت را در زندگي پيشه خود سازد.»

ليلا از آخرين اعزام عباس به منطقه مي‌گويد: «ساعت 12 شب 8 فروردين 1366 بود. من و مادرش قرآن را بالاي سرش نگه داشتيم و بدرقه‌اش كرديم. او خوشحال‌تر از هميشه به نظر مي‌رسيد. با گذشت سال‌هاي بسيار، هنوز حضور معنوي‌اش را در زندگي‌ام احساس مي‌كنم.»

عباس عزیز در 18 فروردين 1366 طي عمليات كربلاي 8 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. گلزار شهداي «بهشت زينبيه» رامسر، آرامگاه او و ساير يارانش است.