نام پدر : عباس
تاریخ تولد :1342/11/04
تاریخ شهادت : 1365/10/19
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

شهيد «ناصر ابراهيمي جمناني»

نام پدر: عباس

در سال 1342، با قدومش، خانه دل «عباس و بتول» را گرمايي ديگر بخشيد. نورسيده‌اي كه در دامان خانواده‌اي ديندار و سختكوش پرورش يافت و با تربيت ديني آن‌ها قد كشيد.

دوران دبستان «ناصر» در نكا سپري شد. سپس بعد از اتمام مقطع راهنمائي، به دبيرستان «شهيد بهرام مجتبايي» فعلی بهشهر رفت. اگرچه، سال سوم متوسطه را در نكا ادامه داد.

او كه رشديافته مكتب اهل بیت(ع) بود، با حضور در محافل اُنس با قرآن ـ جهت يادگيري تعاليم ديني ـ اين كتاب انسان‌ساز را سرلوحه خود در زندگي‌ قرار مي‌داد. در انجام فرائض واجب نيز، كوشا بود و همواره نسبت به اَداي نماز اول وقت، اهتمام ويژه‌اي داشت.

در دوران انقلاب، او به اندازه بضاعت سنّي خود، در فعاليت‌هاي پرشور انقلابي شركت داشت و تابع رهبري امام خميني بود.

با صداي ناقوس جنگ در سال 1359، ناصر به نداي امام عاشقان، خميني كبير، لبيك گفت.

او در سال 1360 ، جامه پاسداري را به تن پوشانید.

فرماندهي دسته، معاونت گروهان و خدمت در گردان حفاظتي، از جمله رشادت‌هاي اين رزمنده دلاور به شمار مي‌رود.

ناگفته نماند که او با حضور در عمليات بيت‌المقدس، از ناحيه صورت، مجروح شد.

مادر از آخرين اعزام فرزندش چنین روایت می‌کند: «ناصر به من گفت: بعد از اين مأموريت، با هم براي پابوس آقا امام‌رضا(ع) به مشهد مي‌رويم. اما او رفت و ديگر نيامد.»

و سرانجام، ناصر در 65/11/12، طي عمليات كربلاي 5 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز بعد از وداع همسرش «نرگس علیپور» و یادگارانش «مریم،کلثوم و یاسر»، در گلزار شهداي روستاي «كميشان» به خاك سپرده شد.

هم‌رزمش «قاسم‌علی علی‌مکه» از ناصر این‌گونه یاد می‌کند: «در عملیات کربلای 5، با این‌که زخمی شده بود و ادامه پیشروی برایش ممکن نبود، به یکی از پاسداران نکا گفت: نیروها را یکی کن و ادامه بده! به من کاری نداشته باش.»  


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید ناصر ابراهیمی*

 

بسمه تعالي

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان

بكشيد ما را اسلام احياء مي­شود. (امام خميني)

پس از درود و سلام بر مهدي موعود و نائب بر حقش، پير جماران، خميني كبير و سلام بر سالار شهيدان،حسين بن علی (ع) و به روان پاك شهداي گلگون كفن صحراي كربلا تا كربلاي ايران، اين چند نكته به عنوان وصيت­نامه مي­نويسم.

امت حزب ­الله و مسلمان و شهيدپرور! خدا را شكر كنيد كه امام عزيز را براي ما فرستاد تا توانست انقلابي عظيم در جهان به وجود آورد و در ايران رژيم 2500 ساله پهلوي خائن را نابود كند. پس قادر توانا! چگونه به خاطر اين نعمت تو را شكر گوييم.

امت حزب­ الله و شهيدپرور! روحانيون عزيز را دوست بداريد؛ چون اين­ها نور چمشان اين سرزمين هستند و همان­طور كه امام عزيز ما گفته كشور بدون روحانيت مانند كشور بدون طبيب است. و اي مردم شهيدپرور نكا مخصوصاً اهالي روستاي كميشان! از اختلافات دوري كنيد و به ريسمان خدا چنگ بزنيد و از هم جدا نشويد و در نماز جمعه شركت كنيد و صف­ هاي خود را فشرده ­تر كنيد و اين را بدانيد كه شركت در نماز جمعه مشت محكمي است بر دهان مزدوران شرق و غرب مي­باشد.

و اي خداي مهربان! دوست دارم سرباز امام زمان باشم و در راه تو جهاد نمايم و در راه تو كشته شوم چون خداي بزرگ انسان يك جان دارد چه بهتر كه در راه تو باشد تا جاويدان در راه تو باقي بماند.

خداي بزرگ! دوست دارم به من آن قدرتي دهي كه تا آخرين قطره خون­ ام با مزدوران شرق و غرب بجنگم و در آخر در اين راه به خاكستر تبديل شوم و خاكستر در جبهه­ ها پراكنده شود تا شايد خدايا از اين راه گناهانم را ببخشي چون خدايا بنده حقير و گهنكار تو هستم و به راه تو جان خواهم داد.

خدايا به فرمان تو از خانه و كاشانه و زن و فرزند خود گذشتم و به راه تو رسيدم و حركت كردم. چه راه پر نشيب و فرازي و نمي­دانم خدايا به مقصدم خواهم رسيد يا نه.

و اي خانواده ­ام! پس من اين راه را طي خواهم كرد و اگر به اين مقصد رسيدم و لايق اين مقصد بودم.

1-        مادرم! امام خميني حسين زمان ماست و تو مانند آن شب­هاي تاريك كه من در گهواره بودم و مرا شير مي­دادي، مانند آن شب­ها قلبت را متوجه خدا كن و او را دعا كن و بعد از شهادتم برايم گريه مكن چون امانتي بودم كه خداوند نزد تو سپرد و از تو اين امانت را پس گرفت و مادرم شكر كن كه در امانت خود خيانت نكردي و لباس سياه را از تن بركن چون دشمن از اين لباس خوشحال خواهد شد.

2-        همسرم! تو مانند ديگر همسران شهيد صبور باش و فرزندانم را خوب تربيت و به جامعه تحويل بده و جنازه­ ام را در كنار شهداي روستاي كميشان دفن كن و به پدر و مادرت بگو كه برايم گريه نكنند و افتخار كنند كه اولين دامادشان در راه خدا كشته شد و بگو كه آن­ها همچون پدر و مادر براي من بودند.

3-        مراسم عزاداري مرا سبك­ تر برگزار كنيد و از خرج­ها و مراسم­هاي اضافي دوري كنيد و پول اين مراسم­ ها را به جبهه­ ها بدهيد.

و در آخر خانواده­ ام و اي دوستان و آشنايان تمام سختي­ها و رنج­ها و تمام غريبي ­ها را كه در زندگي كشيدم، براي خدا بود. همان­طور كه مولاي متقيان علي (ع) مي­گويد تلخي دنيا، شيريني آخرت و شيريني دنيا، تلخي آخرت. پس صبر پيشه كنيد و امام عزيز اين پير جماران را دعا كنيد. شعار مرگ بر آمريكا را فراموش نكنيد و مرا حلال كنيد. حلال كنيد. و برادرم، اكبر بخشنده اين وصيت­نامه را براي همه بخوانيد.

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.

                                                                                                                   والسلام عليكم

63/1/25